سپیده صبح

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

مبانی و اصول تربیت کودک در اسلام

24 اردیبهشت 1404 توسط یا فاطمه الزهرا

عنوان: مبانی و اصول تربیت کودک در اسلام

نویسنده: بتول رستمیان ، تحقیق پایانی سطح2 حوزه علمیه حضرت فاطمه(س) خسروشاه، اسفند 1395

چکیده

اسلام  بر تربیت  فرزندان در محورهای اعتقادات، اخلاق، مناسک و آداب دینی تأکید کرده است. چنان که گفته شد  تربیت  بدین  صورت  تحقق می‌یابد که فرد مورد تربیت، در مجموعه‌ای از اوضاع و شرایط  قرار گیرد و  بر طبق  امکاناتی که برایش  فراهم شده، استعدادهای خود را پرورش داده و به فعلیّت  می‌رساند. بنابراین، تربیت یک امر فردی نیست که برطبق دلخواه یک مربی انجام گیرد، بلکه مجموع اوضاع، شرایط و امکانات ویژة انسانِ مورد تربیت را باید از عوامل مؤثر در تربیت محسوب داشت؛ عواملی مانند پدر و مادر، سایراعضای خانواده، هم بازی‌های کودک، محیط زندگی، اوضاع اقتصادی خانواده، دبستان، دبیرستان، هم کلاسی‌ها و سایر مراکز دینی و مراکز تفریح و بازی نیز در کیفیت پرورش افراد تأثیر دارند.

رعایت عدالت و اعتدال، مراقبت، اظهار محبت، نظارت، و تشویق از مهم‌ترین وظایف والدین و مربیان در قبال فرزندان به شمار آمده‌اند. نکته مهم این که مراقبت و نظارت نباید به گونه‌ای باشد که  نوجوان احساس حقارت و کوچکی و عدم استقلال پیدا کند. و این که گفته شد باید فرزندان را از محبت  سیراب کرد توجه به این  نکته بسیار مهم است که محبت بین فرزندان نباید غیر عادلانه باشد حفظ عدل و توازون در محبت باعث رشدِ شخصیت  فرزندان می‌شود.

از تدابیر مهمی که در باز سازی رفتار فرزندان می‌توان از آن استفاده کرد، تشویق  است. تشویق از مسائل بسیار مهم  تربیت اسلامی و از بهترین شیوه‌های تربیت کودک است، فرزندان از تحسین و تشویق لذت می‌برند و این از تمایلات فطری آنان است که باید به بهترین  شیوه و برای  گرایش دادن آنها به فعالیت‌های ارزشمند از آن استفاده کرد .احترام به کودک یکی از عوامل مهم در پرورش شخصیت کودک به شمار می‌رود. برای اینکه کودکان و نوجوانان بتوانند از حداکثر  ظرفیت ذهنی و توانمندی‌های بالقوه خود بهره‌مند شوند می‌بایست از نگرشی مثبت نسبت به خود و محیط اطراف و انگیزه‌ای غنی برای تلاش  برخوردار شوند.

سوال اصلی تحقیق:مبانی و اصول تربیت کودک در اسلام چیست؟

سوال‌های فرعی تحقیق : مبانی تربیتی کودک در اسلام چیست؟ و اصول تربیتی کودک در اسلام چیست؟

   هدف از این تحقیق تبیین مبانی و اصول تربیت کودک در اسلام می باشد. و روش تحقیق حاضر توصیفی – تبیینی می‌باشد.

کلید واژه ها

مبانی، اصول، تربیت، کودک

مقدمه:
الحمد الله رب العالمین و صل الله علی محمد و اهل بیته الطیبین الطاهرین ولعنة الله علی اعدائهم اجمعین

فرزندان  امانتهای  الهی  هستند که  پایه های زندگی آینده آنها بر تصمیم های پدر و مادر و برنامه ریزی آنها استوار است.دقت و توجه بیشتردر این  امور از سوی پدرو مادر آینده  درخشان  فرزندان را رقم  می زند و بی توجهی  در آن، بدبختی و گرفتاری  آینده فرزندان را به بار خواهد آورد.بنابراین همه پدر و مادران وظیفه دارند تا درباره آینده فرزند خویش بیندیشند و با برنامه- -ریزی ودرایت ، با توجه به ارزشهای دینی، زمینه آینده روشن و مطلوبی را برای فرزندان فراهم نمایند.

لازم است پدران  و مادران  جوان به مسؤلیت شرعی خویش متوجه باشند و در پرورش ایمان و اخلاق در فرزندان خود کمال جدیّت وکوشش را اعمال نمایند و درضمن تأمین سلامت جسم و تقویّت عقل و علم کودکان، آنان را افرادی با ایمان و پاک دل،وظیفه شناس و درستکار تربیت کنند.انجام این وظیفه بزرگ تنها درپرتو دانایی ودرستکاری پدر ومادر و مربی طفل میسر است.

مهم ترین هدف رسالت پیامبران ،  به ویژه  پیامبر گرامی اسلام  صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آله تعلیم  و تربیت انسان ها بوده است . در قرآن کریم می فرماید :  همانا که خدا  بر مؤمنان منّت نهاد  که رسولی ازخودشان را فرستاد تا آیات خدا را برایشان بخواند ونفوس آنان را ازآلودگیها پاک سازد

و کتاب و حکمت بیاموزد.[1]

یکی از مهم ترین  ویژگی های انسان، تربیت پذیری است که ازآغاز پیدایش شروع شده و در طول تاریخ  ادامه داشته و خواهد داشت. تعلیم و تربیت یک نشو و نمای مداوم انسانی است که نسل  بزرگتر  حاصل آموخته ها  و  تجربه های خود  و گذشتگان  را  به  نسل کوچکتر  منتقل می سازد.ترقی و تکامل و تمدن انسان ها در ابعاد  مختلف، معلول همین تعلیم و تربیت عمومی است.

محیط سالم  خانواده ، فضای  بسیار مناسبی است  برای  شکوفا شدن استعدادهای  فکری  و روحی و جسمی فرزندان تا بتوانند، به سعادت خود و اجتماع کمک کنند.

   خانواده مهمترین عامل انتقال ارزش های دینی و اخلاقی و انسانی به فرزندان بشمار می رود. والدین  امروزی  وقتی روش های  تربیتی و فرزند پروری خود را  با 25-30 سال پیش خود،که کودک یا نوجوان بوده اند،مقایسه می کنند، متعجب می شوند. پدر و مادرهای قدیمی سختگیر بودند، ولی امروزی ها سهل گیر و مداراگر هستند.قدیمی ها بیشتر نظارتهای کلی بر رفتار های  بچه هایشان اعمال می کردند ولی امروزه بر جزئی ترین امور فرزندانشان کنترل بیشتری دارند . با همۀ اینها به نظر می رسد که محصول تربیتی والدین دیروز بسیاربهتراز والدین امروزی بوده است.

    والدین دیروزی فرزندان مؤدب تر، مستقل تر و مقاوم تر پرورش دادند ، ولی  والدین امروزی فرزندانی بی ملاحظه ، متوقع ، وابسته و شکننده تربیت می کنند. لازم است پدران و مادران در باب پرورش و آموزش فرزند احساس  وظیفۀ بیشتری کنند . این تحقیق درباره  اصول  و مبانی تربیت کودک در اسلام می باشد.به امید این که جوانان و افراد یک خانواده  در راه سعادت خود و اجتماع اسلامی کوشا باشند.

 
مفهوم شناسی


معنای لغوی مبانی
 جمع  « مبنا » است که در لغت به معنای چندی از جمله : بنیاد ، اساس، شالوده و  پایه آمده است.[6]

معنای اصطلاحی مبانی
مبانی، جمع مبنا و به معنای پایه و بنیان می‌باشد. در اصطلاح علم تعلیم و تربیت ، «مبانی» زیرساخت اعتقادی،فلسفی ونوع شناخت هر مکتبی از مبدأ هستی،جهان و انسان است.بنابر این ،اهداف، خط مشی و شیوه‌های عملی در هر زمینه باید بر اساس «مبانی» بنیان نهاده شود و در واقع امتیاز هر مکتبی به «مبانی» آن بستگی دارد.

معنای  مبانی تعلیم  و تربیت عبارت است از : قواعد و هدف هایی  که در اسلام برای تعلیم و تربیت  مورد بهره برداری قرار می گیرد. این قواعد و هدفها عبارتند از: قضایا و دستورهایی کلّی که از منابع چهار گانه[قرآن،سنّت،اجماع، عقل]برگرفته شده اند و با تحقیقات، تطبیقات تجربی و مشاهدات یقین آور،مورد استفادۀ اخلاقیّون، مربیان و معلمان قرار می گیرند.

این معنی از مبانی،با نظر به عمق و گسترش ابعاد[شخصیّت]انسانی درحال فردی و اجتماعی ،به دو نوع مهم تقسیم می شود:

   یکم  – مبانی ثابت که عبارت است از: قوانین اولیّه که با نظر به ثباتِ  دوامِ استعدادها، نیروها و نیازها، در معرض دگرگونی و زوال قرار نمی گیرند.

   دوّم –  مبانی متغیّر : این مبانی ، آن قسمت از قوانین  کلّی را  شامل  می شوند که با  نظر  به موضوعات و شرایط واقع شده درمجرای تغییرات،درمعرض تحولات ودگرگونی ها قرار دارند.[7]

معنای لغوی اصول
جمع« اصل» و در لغت چیزی است که شیء دیگر بر آن مبتنی باشد.[8]

معنای اصطلاحی اصول
در فارسی و عربی،واژۀ اصول(جمع اصل)در چندین معنا به کار رفته است؛از آنهاست: اصل در معنای مقابل فرع؛ یعنی،هر آنچه وجود فرع بسته بدان است؛ مبدأ و مایۀ نخستین هر چیز،آغازه ؛گوهر و طینت و ذات هر چیز ؛ نسبت و نژاد؛ کنه و حقیقت هر چیز ؛ سبب، مصدر، باعث،پدید آورنده؛ سرمایه در مقابل سود؛ مهمترین بخش هر چیز؛ آنچه حکمش خود به خود روشن است؛ عینی در مقابل ذهنی.

در این بحث مراد از اصل ، معنای فلسفی آن یعنی ، منشأ، مصدر،قاعده ، در مقابل فرع است؛ بنابراین، به نظر می رسد اصل قاعده ای است علی الاصول کلی،عینی ، آلی، متناظر با هدف که منشأ کنش و واکنش مربی و متربی است؛یعنی، آن دو را در موقعیتهای  تربیتی ، برای گزینش رفتار تربیتی متناسب با هدف یاری می کند.[9]

واژه های«اصل» و «اصول» ، تقریباً در همه شاخه های دانش بشری به کار می روند. ازجمله، در تعلیم و تربیت نیز سخن از اصول تعلیم و تربیت به میان می آید؛امّا مراد از اصول چیست؟

هرچند واژه«اصل»درهر موردی به کار می رود،فی الجمله معنای پایه و اساس را افاده خواهد کرد، امّا نباید گمان کرد که این واژه در رشته های مختلف دانش، به یک نحو به عنوان اصطلاح به کار رود. در واقع، باید انتظار داشت که در هر قلمروی از دانش ، «اصل» ، به معنایی متناسب با آن  قلمرو  داشته باشد .مثلاً در فلسفه ، به معنای سنّتی کلمه ، که  فیلسوف  در پی شناخت واقعیت های بنیادین هستی است ، «اصل»، معنای متناسب با همین امر خواهد داشت. بنابراین وقتی  فلاسفه پیش از سقراط از اصل  موجودات سخن می گفتند و آن را آب یا آتش یا غیر آن در نظر می گرفتند،مرادشان این بود که واقعیت بنیادین هر موجودی،آب یا آتش یا غیرآن است هرچند که صورت آن به گونه ای دیگر باشد . همچنین ، هنگامی که فلاسفه مسلمان از وجود و ماهیت موجودات سخن می گویند و می پرسند که وجود و ماهیت، کدام یک اصیل و کدام یک اعتباری است،مرادشان آن است که کدام یک عینی و متحصّل درخارج است و کدام یک حاصل اعتبارهای ذهنی.

حال، اگر خود را در قلمرو علوم نظری و تجربی در نظر بگیریم و دراین قلمرو از «اصل»سخن بگوییم،پیداست که نمی توان معنای پیشین را از این کلمه مراد نمود،زیرا علوم تجربی اساساً به دنبال دست یافتن به واقعیّت های  بنیادین هستی نیستند ؛ بلکه در اینجا نیز اصل ، متناسب با فضا و اقتضای همین  قلمرو از دانش خواهد بود . با توجه به تلّقی غالب درباب  علوم  تجربی به منزله قلمرویی از دانش که درپی شناخت قانونمندی های مربوط به موجودات است،اصل دراین علوم، معنایی دیگر خواهد یافت . بنابراین، مثلاً هنگامی که از اصول فیزیک یا روانشناسی سخن می گوییم،نظر به مجموعۀ یافته هایی ازاین علوم داریم که به منزله قانونمند های شناخته شده در باب موجودات مورد مطالعه در نظر گرفته شده اند.

به همین سیاق، اگر ما خود را در قلمرو علوم کاربردی مشتمل بر علوم تربیتی در نظر بگیریم و در این قلمرو از«اصل» سخن بگوییم، نباید انتظار داشته باشیم که معنای سابق الذکر به ذهن متبادر شود؛بلکه،در علوم کاربردی نیز متناسب با ویژگی این علوم،«اصل» معنای معیّنی خواهد داشت. ویژگی بارز علوم کاربردی آن است که این علوم، در پی ایجاد تغییرات مطلوب در عرصه های مختلف هستند . آنچه در این علوم مورد نظر است، به دست آوردن قواعد کلّی برای تعیین و هدایت تغیرات مورد نظر است.

براین اساس،معنای«اصل»در علوم کاربردی،«قاعدۀ عامّه»ای خواهد بود که می توان آن را به منزله دستورالعملی کلّی درنظر گرفت و به عنوان راهنمای عمل قرار داد. اصل درعلوم کاربردی، به صورت قضیه ای بیان می شود که حاوی«باید»است، در حالی که در علوم نظری و تجربی ،به شکل قضیه ای حاوی «است» اظهار می شود. بر این اساس، هنگامی که از اصول تعلیم و تربیت سخن می گوییم ، باید خود را محدود به بیان قواعدی کنیم که به منزله راهنمای عمل ، تدابیر تعلیمی و تربیتی  ما را هدایت می کنند.[10]

 

مفهوم شناسی تربیت:

از نظر اسلام تربیت عبارت است از هدایت و اراده جریان ارتقایی و تکامل بشر یا زمینه ی ایجاد رشد و تکامل همه جانبه می باشد.

در بحث تربیت انسان ، مفهوم  واژه  تربیت بر پرورش دادن  استعدادهای انسانی یعنی فراهم کردن زمینه رشد استعدادهای آدمی دلالت می کند.این واژه از ریشه(رَبَوَ)و باب تفعیل به معنی زیادت و فزونی و رشد و برآمدن گرفته شده است.و کاربردهای گوناگون از این ریشه همه همین معنا را دارد«ربو»نفس عمیق و بلند را گویندکه موجب برآمدن سینه است.«ربوة»یعنی سرزمین بلند ومرتفع[11]«رابیة» نیز به همین معنا است«ربا»یعنی افزون شد و نمو کرد که دراصطلاح شرع مخصوص به افزون شدن سرمایه با غیر از سود شرعی است . « ربیت الوالد فربا » یعنی فرزند را تربیت کردم و او رشد کرد[12]در قرآن کریم همین معنا یعنی بزرگ کردن ودرمفهوم رشد جسمی آمده است «وَ قُل رَّبِّ ارحَمهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا»[13]« بگوپروردگارا،آن دو (پدر و مادر) را رحمت کن چنانچه مرا در خوردی پروردند.».[14]

راغب اصفهانی  لغت  شناس بزرگ می نویسد «رب» در اصل به معنی تربیت  و پرورش است یعنی ایجاد کردن حالتی پس از حالت دیگر در چیزی تا به حد نهایی و تام و کمال خود برسد[15] آنچه درتربیت روی میدهد همین مفهوم است البته نقش ایجادی درتربیت ازآن«رب العالمین» است و جز او همه نقش اعدادی دارند. بنابراین ، تربیت رفع موانع و ایجاد مقتضیات یعنی اعداد است تا استعدادهای انسان از قوه به فعل درآید و شکوفا شود؛و چون در تربیت اسلامی مقصد و مقصود کمال مطلق است می توانیم  تربیت را چنین تعریف کنیم . « تربیت عبارت است از رفع موانع و ایجاد مقتضیات برای آنکه استعدادهای انسان درجهت کمال مطلق شکوفا شود.» انسان موجودی است با استعدادهای شگفت وگرانقدر، چنانچه از رسول خدا روایت شده است که فرمود: «النَّاسُ معادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الفِضَّةِ»[16]«مردم چون معدن طلا و نقره اند»با این تعبیر باید آنچه را که مانع  شکوفایی استعدادهای انسان است رفع کرد  و  زمینه های  مساعد را  فراهم ساخت تا استعدادهای انسان به فعلیت رسد و انسان متصف به صفات و کمالات الهی شود؛ و این تحول با اهتمام و کوشش خود  انسان میسر می شود . بدین  تربیت  با رفع  موانع  و  ایجاد مقتضیات شکل می گیرد.[17]

استاد مطهری درمورد تربیت این طور بیان می کنند که : « تربیت به طور کلی با صنعت یک فرق دارد  که  از  همین  فرق ، انسان می تواند جهت تربیت را بشناسد . صنعت عبارت است از «ساختن» به معنی اینکه شیء یا اشیائی را تحت یک نوع پیراستنها و آراستنها قرار می دهند ، میان اشیاء و میان قوای اشیاء ارتباط برقرارمی کنند، قطع و وصل هایی در جهت مطلوب انسان صورت  می گیرد و آنگاه این شیء می شود مصنوعی از مصنوعهای انسان.

ولی تربیت عبارت است از پرورش دادن ، یعنی استعدادهای درونی  را که بالقوّه در یک شیء موجود است  به فعلیت در آوردن  و پروردن. و لهذا تربیت فقط در مورد جاندارها  یعنی گیاه  و حیوان  و انسان صادق  است و اگر این کلمه را در مورد  غیر جاندار  به کار  ببریم  مجازاً به کار برده ایم ، نه این که به مفهوم واقعی ،آن شیء را پرورش داده ایم؛و از همین جا معلوم می شود که تربیت باید تابع و پیرو فطرت،یعنی تابع و پیرو طبیعت و سرشت شیء باشد.اگر بنا باشدیک شیء شکوفا بشود ، باید کوشش کرد همان استعدادهایی که در آن هست بروز و ظهور بکند. اما اگراستعدادی دریک شیءنیست، بدیهی است آن چیزی که نیست و وجود ندارد،نمی شود آن را پرورش داد . مثلاً استعداد درس خواندن در یک مرغ وجود ندارد. به همین جهت ما نمی توانیم  یک مرغ را تعلیمات بدهیم که مثلا ریاضیات یاد بگیرد و  مسائل  حساب و هندسه  را حل کند استعدادی  را که در او وجود  ندارد  نمی شود  بروز داد.»[18]

برای روشن تر شدن معنای تربیت ، بهتر است که فرق تربیت با  آموزش روشن گردد . همان طور که در تعریف  تربیت ذکر شد ، تربیت به معنای پرورش دادن به کار می رود ؛ در حالی که تعلیم و آموزش به معنای یاد دادن است؛ از این رو در تعریف آموزش هم گفته اند: تعلیم،عبارت از انتقال علوم و فنون به فراگیر است. به عبارت دیگر،به طور کلی تعلیم شامل انتقال دانسته ها می باشد. بنابراین  تعلیم بیشتر بُعد شناخت انسان را در نظر می گیرد.[19]

 آیت الله مصباح یزدی درتبین فرق آموزش وتربیت می گوید:تعلیم،یعنی معلم کاری بکند که متعلم چیزی را یاد بگیرد و این مختص به موجودی  است که  درک و شعور دارد. مفهوم تربیت  اوسع ازآموزش است.باغبان درخت را هم تربیت می کند؛یعنی مقدماتی را فراهم می کند تا این درخت به  رشدی که  می بایست ، برسد . تربیت  برای رشد دادن همه استعدادهاست . یکی از استعدادهای انسان هم استعداد علمی،فکری وعقلی است که می شود تعلیم داد.معلم استعدادی  را که متعلم  برای  رسیدن به مطلبی را دارد، به فعلیّت می رساند. در این جا تغییری در متعلم به وجود آمده و حرکتی ایجاد شده به سوی کمال . این هم تربیت  است ؛ منتها  تربیت  نیروی فکری و عقلانی متعلم[20]

همان طور که از تعریف لغوی  و اصطلاحی  تربیت  استفاده  می شود ، تربیت اعم از آموزش است؛ زیرا برای هر تربیتی به آموزش نیازمندیم؛ در حالی که برای هر آموزشی، به تربیت نیازی نیست. در واقع  آموزش مقدمه تربیت حساب می آید و برای این که شخصی  تربیت  شود، باید مسائلی را به او آموزش داد.[21]

  مفهوم شناسی کودک:

در اصطلاح قرآن، فرد ازهنگام تولد تا بلوغ ، «طفل» نامیده شده است[22] و لذا این دوران را به نام «طفولیّت» می نامیم . ویژگی بارز این دوران، فعّالیّت و بازی است. در یکی از آیات قرآن که اشاره ای به  ویژگی های مراحل مختلف زندگی دارد ، ویژگی  عمده دوران اول را بازی می داند «أنَّمَا الحَیوةُ الدنیا لَعِبٌ و…[23]»« فرازهای زندگی آدمی دردنیا عبارتند ازبازی و…» این دوران را می توان به مراحلی تفسیم کرد:

   الف - مرحله فعالیّت : این مرحله شامل  هفت سال اول زندگی است . علّت  اختصاص عنوان فعّالیت به این مرحله آن است که تحرّک و فعّالیت، غالب ترین  جنبه هفت سال نخست زندگی کودک است. از این رو در روایات توصیه شده است که کودک باید هفت سال بازی کند.دو سال اوّل ازاین هفت سال به شیرخوارگی می گذرد وتحرّک وفعّالیت درآن،صورتی ویژه دارد و به نحو خفیف تر جریان می گیرد. پایان شیرخوارگی در قرآن«فِصال» و در روایات« فِطام» نامیده شده است و هردو به معنای بازگرفتن از شیر است.

ب-مرحله ی  حصول قابلیّت  تعلیم و تأدیب:از هفت سالگی ، ویژگی تازه ای درکودک به ظهور می رسد و آن ویژگی«تکلیف پذیری»است و کودک به سبب آن قابلیّت پذیرش تکلیف تعلیمی و تأدیبی را می یابد.از این رو در روایات، شروع رسمی تعلیم وتأدیب،به فرا رسیدن هفت سالگی موکول شده است.دیگر ازویژگیهای مهمّ این مرحله به ظهور رسیدن قابلیّت کافی برای شناخت تمایزهای جنسی میان دو جنس و راه بردن به مسأله ی هویّت جنسی خود و دیگران است . لذا در روایات توصیه شده است که بستر کودکان(هم جنس و غیر هم جنس)از حدود هفت سالگی، جدا از هم قرار داده شود . این مرحله تا هنگام بلوغ ادامه می یابد و در مرحله بلوغ، شاهد ظهور وسع های دیگری در فرد هستیم.[24]

انواع تربیت

تربیت دینی ؛ یعنی  فراهم کردن زمینه شکوفایی فطرت توحیدی انسان و تجلی آن در‌ عمل عبادی وی. به طور کلی؛با توجه به ابعادی که در‌ انسان مورد پرورش قرار می‌گیرد،تربیت دینی، به سه نوع بدنی (ظاهری و بیرونی)، عقلی و قلبی (روحی، باطنی و درونی) تقسیم می‌شود.
 1- تربیت بدنی

 تربیت ‌بدنی عبارت است از : پرورش ‌دادن جسم به‌ طوری که بتواند به وظیفه‌اش عمل‌کرده و در‌مقابل بیماری‌ها مقاومت کند[25]

تربیت جسم ؛ تربیتی مادی و  بیرونی است که بسیاری از مکتب‌ ها ، در ‌گذشته  و حال بدان پرداخته‌اند  و  برایش برنامه‌ ریزی‌ ها کرده و به آن ارزش نهاده‌اند ، امّا فرق اساسی آنها با اسلام  در‌ نوع نگرش به این امر است.آنها به  تربیت جسم به عنوان یک هدف و تن‌ پروری می ‌نگرند و در ‌نتیجه همه ی پتلاش آنان در‌این راستا است. امّا اسلام تربیت  جسم را برای  خدمت به عقل و قلب و روح می‌خواهد ، نه به عنوان یک هدف ، بلکه به عنوان ظرف و مرکب روح به آن توجّه می‌کند . این ‌گونه  است که در ‌دعای کمیل از خدایمان  می‌خواهیم  که «  قَوِّ  عَلی خِدمَتِکَ جَوَارِحِی».

اسلام انسان را به پرورش جسم توصیه می‌کند ، نه تن‌ پروری به معنای تنبلی و نفس‌پروری . اسلام با  تن پروری  مخالف است و هیچ گاه آن‌ را نمی‌پسندد ؛ زیرا تن پروری  پیروی از هوا  و هوس و پاسخ  مثبت دادن  به تمام  خواسته‌های نفسانی است ، در ‌حالی ‌که تمام دستوراتی که اسلام در‌ مورد استفاده از غذاهای پاک و حلال و رعایت بهداشت صادر‌کرده، بر عکس آن است[26]
2- تربیت عقلی‌

تربیت عقل عبارت است از:پرورش و شکوفایی استعداد تعقّلِ نهفته در‌انسان به منظور دست‌- - یابی به حقیقت و واقعیّت[27]

این نوع تربیت نیز در‌ اسلام مورد توجّه قرار گرفته ، و برای آن ارزش ویژه‌ای باز شده است . ‌شهید مطهری در این رابطه  می‌نویسد :« اسلام یک دینِ  طرفدار عقل است و به نحو  شدیدی هم روی این استعداد تکیه کرده است؛نه فقط با او مبارزه نکرده،بلکه از او کمک و تاکیدخواسته است، و تایید خود را همیشه از عقل می‌خواهد.در‌ این زمینه آیات قرآن زیاد است ، آیات دعوت به تعقّل و تفکّر، یا آیاتی که به شکلی مطالب را طرح کرده‌اندکه فکرانگیز و‌ اندیشه‌انگیز است»[28]

اسلام برای پرورش و شکوفایی عقل،راه‌های عملی گوناگونی ارائه داده است که تمام انسان‌ها، در‌ هر سطحی باشند، می‌توانند از آنها بهره گیرند ؛ از جمله به‌ اندیشیدن درباره نظام آفرینش،[29] خلقت انسان،[30]‌ موجودات زنده دیگر،[31] و تاریخ گذشتگان [32]سفارش می‌کند.
3- تربیت قلبی

قلب، کانون عواطف و احساسات انسان است که اگر به طور صحیح  پرورش  نیابد ، پیامدهای ناهنجاری دارد که جبران آنها به آسانی امکان‌ پذیر نیست . پیامبر گرامی‌ اسلام  صلی‌الله ‌علیه ‌و ‌آله ‌و سلّم فرمود :«هرگاه قلب شخص پاکیزه ‌گردد، جسدش  نیز پاکیزه  ‌شود و اگر قلب پلید گردد ، جسد هم پلید می‌شود»[33]

می‌توان گفت ، سرنوشت آدمی‌ و سعادت و شقاوت او بستگی  به این دارد که  قلبش به‌ گونه‌ای صحیح تربیت شود. این سخن،دیدگاه قرآن مجید درباره فرجام انسان است :«در‌آن روز (قیامت) که مال و فرزندان سودی نمی‌بخشد، مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید»[34]

پس ضروری است که انسان،توجّه کامل به قلب خویش  داشته باشد . آن ‌ را در‌ مسیر صحیح تربیت کند ، بهداشت و درمانش را رعایت نماید ، آسیب‌ هایش را بزداید  و  او را در ‌ راه اعتلا و بالندگی کمک کند  تا سرمایه عمر  بیهوده از کف نرود ؛ از این ‌رو در ‌نظام  تربیتی اسلام توجه کافی نسبت به پرورش قلب به عنوان یک تربیت درونی و باطنی شده،به‌ گونه‌ای که ارزنده ‌ترین تحفه الهی به بشر ؛ یعنی قرآن مجید ، در‌ ظرف قلب  قرار گرفته است : « مسلّماً این (قرآن) از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است!  روح الامین ( جبرئیل ) آن‌ را نازل کرده است . ‌بر قلب (پاک) تو،تا از انذار کنندگان باشی»[35]

نظر نهایی قرآن پیرامون قلب ، که پس از یازده سوگند  بیان شد چنین است : « هر کس در‌ پاکی نفس کوشید،رستگار شد و هر که نفس را به کفر و گناه پلید گرداند البته زیان کار خواهد شد.»[36]

اهمیّت تربیت کودک از دیدگاه اسلام
اسلام از همان  ابتدای تولد برنامه‌ها و دستورات خاصی را  برای رشد و تربیت کودک  تنظیم فرموده و اجرای آن را برعهده خانواده قرار داده است.بطوریکه درسراسر دوره کودکی  و نوجوانی  که مهم ترین دوران رشد و تربیت کودک است برنامه‌های خاص و سفارش های تربیتی بسیاری را در انتخاب اسم، شیر دادن و از شیر گرفتن،درمحبت و مهروزی به کودکان ودر رعایت عدالت ، وفای به عهد  نسبت به آنها چه در دوره بلوغ  و چه در دوره  نوجوانی بیان داشته است. روش اسلام در تربيت کودک،محبت و پند و نصيحت توأم با مدارا و احتياط است که بايد درعين حال دلنشين و مؤثر باشد.

در اندیشه ی اهل بیت علیهم  السلام  علاوه برآموزش آداب و رفتارهای اجتماعی و اخلاقی، باید فرزندان را با نکات معنوی و تربیت دینی آشنا نمود.لازم است والدین این  وظیفه ی خطیر خود را از همان روزهای  تولد به انجام برسانند . نوای دلنشین  توحید از اولین آموزه های دینی است که روح کودک را طراوت می بخشد  و او را به سوی دین و معنویّت سوق می دهد. زمزمۀ جملات روح  نواز اذان  و اقامه  به گوش  نوزاد از زیباترین آموزشهای  رهبر عالی  قدر اسلام به پیروان خود می باشد.[37]

پيامبر گرامی  اسلام در حديثی  انسان‌ها را  به معادن  تشبيه کرده و فرموده است: « النَّاسُ مَعادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ  الفِضَّهِ » ؛ مردم معدن‌هايی هستند همچون  معادن طلا و نقره »[38].[39] چنانچه  اين استعدادها  به شکوفايی و فعليت نرسد ، زندگي انسان بيهوده  و عبث خواهد بود . پس انسانی دور از تربيت،يعنی انسان دور از حيات فرهنگی و اعتقادی، دور از کمال و پيشرفت، انسان بی هدف و بالأخره انسانی دور از انسانيت.
   مباحث  تربیتی  یکی از  بنیادی ترین  مباحث  علوم انسانی ، و یکی از  ارزنده ترین  مباحث اجتماعی،سیاسی است، که با بسیاری از مباحث دیگر رشته های علوم ضروری، ارتباط تنگاتنگ دارد ، و در اخلاق و سازندگی ، خود سازی و جامعه سازی ، گاهی به عنوان پایه های اساسی، و زمانی به عنوان نتیجه و ره آوردها، این قبیل از مباحث ارزشمند انسانی ، اجتماعی مورد ارزیابی قرار می گیرد.

بدیهی است که؛ سعادت فرد و جامعه، تکامل و ترقی انسانها و خانواده ها، پیشرفت یا عقب - -ماندگی جوامع بشری ، سلامت جسم و جان بشریت  تشنه ی آزادی ، همه و همه به «مباحث تربیتی» و « مسئلۀ تربیت » مربوط می شود.

اگر انسان ها ، مباحث تربیتی را بدرستی بشناسند ، و هدفداری آن را بدانند ، و با روش های صحیح  تربیتی  آشنایی پیدا کنند ، و سپس خود و  خانواده ی خود  و جامعه ی خود را تربیت کنند  و به سوی خوبی ها  و ارزشهای اخلاقی سوق دهند ، همواره  به سوی  تکامل  و ترقّی  و استقلال در حرکت اند و عقب  ماندگی و شکست و ذلّت و خواری و مفاسد اخلاقی  و اجتماعی دامنگیرشان  نخواهد شد که از نظر  قرآن کریم  و نهج  البلاغه ، هدف  اساسی همه ی  انبیاء و پیامبران  الهی تحقق این آرمان ارزندۀ الهی است.[40]

   امام سجاد علیه السلام می فرمایند : «حق کودک تو بر تو این است که بدانی وجود او از توست  و  بد و خوب  او  در این دنیا  به  تو  ارتباط پیدا  می کند و  باید  بدانی  که  در سرپرستی او  مسئولیت داری و  مسئول هستی او را به بهترین  وجه تربیت کنی و  بر عهده ی توست که او را به خداوند بزرگ راهنمایی کنی»[41]

 

فصل اول
 
مبانی تربیت کودک در اسلام
 


از دیدگاه اسلام  تربیت  کودک دارای مبانی است که با توجه و اهتمام به این مبانی می توان در تربیت درست کودکان خود گامی مؤثر برداشت که بعضی از این مبانی عبارتند از :

1- انسان شناسی
شناخت انسان مهمترین امر در تربیت است ؛ این که حقیقت انسان چیست، از چه استعداد و ظرفیت وجودی برخوردار است،ملکی است یا ملکوتی، درجهت گیری تربیت،نحوه رفتار با انسان و سیر انسان به سوی مقصد  تربیت  نقشی  تعیین کننده  دارد ، با توجه به همین جایگاه است که در سخنان پیشوایان معصوم علیه السلام برشناخت انسان ومعرفت نفس تأکیدی بسیار شده است تا جایی که هیچ شناختی با آن قابل مقایسه نیست.ازامام باقرعلیه السلام روایت شده است فرمود:«لا مَعرِفَةَ کَمَعرِفَتِکَ بِنَفسِکَ»[42]«هیچ شناختی چون شناخت خویشتن خودت نیست».

بهترین راه تربیت که مبتنی بر شناخت حقیقت انسان و همه نیازها و وجوه اوست ، راه وحی است، راه سنت الهی و سنت معصومین علیهم السلام است، قرآن کریم  به آیینی  می خواند که  بهترین آیین تربیت است.« إنَّ هَذا القُرآنُ یَهدِی لِلَّتی هِیَ اقوم»[43] این آیین متضمن همه نیازهای  تربیتی انسان است و هیچ چیز در آن فروگذار  نشده است . «و نَزَّلنَا  عَلَیک الکتاب  تبیاناً  لِکُلِ شیءٍ»[44]. این آیین  آیینی است که آفرینش  انسان را به  سوی آن هدایت می کند و در آن هیچ تغییر و دگرگونی راه ندارد.[45]

تعلیم و تربیت کاری است بسیار ظریف،دشوار و پیچیده که نیاز به کاردانی، تجربه و اطلاعات گسترده ای دارد.بنابراین لازم است که مربیان به چند موضوع کاملاً آگاه باشند:

1.      ماهیّت و حقیقت انسان را به خوبی بشناسد؛

2.      در مورد استعدادهای درونی انسان آگاهی داشته باشند؛

3.      به هدف تربیت انسان کاملاً  واقف بوده و بدانندکه در تعلیم و تربیت او چه هدفی را باید تعقیب کنند؛

4.      در راه رسیدن به هدف از چه عواملی و وسایلی باید استفاده کنند؛

5.      موانع نیل به هدف و راه های جلوگیری و مبارزه با آن ها چیست.[46]

 

2-  فطرت
یکی  از اساسی ترین  ویژگی هایی که  می تواند در آموزش  مفاهیم  دینی به ما کمک  کند وجود گرایش دینی و میل به سوی امور مذهبی درکودک است.ما معتقدیم،مفاهیم اساسی دین  اسلام، از قبیل اعتقاد به خدا و دین، اموری هستند که با سرشت اولیه و دست نخورده  کودک ، و به تعبیر قرآنی، با فطرت او سازگار است. علاقه مندی کودک به دین و خدا اکتسابی نیست، بلکه این علاقه در درون او وجود دارد و در سنین پس از بلوغ به شکوفایی آشکار می رسد. 

کودک فطرتی خدا آشنا دارد ، تعلیم و تربیت دراصل عهده دار رشد و شکوفایی و تقویت این گرایش های فطرتی است و معلم پرورش دهنده آن هاست.

خدای تعالی هر کودکی را با فطرت توحیدی آفریده است،امّا پس از ولادتش،محیط خانواده و عقاید پدر و مادر، سپس محیط آموزشگاه و مدرسه ، آنگاه محیط اجتماع تأثیر جدی و قاطع بر عقاید و اخلاق او خواهد گذاشت.چنان چه در روایات مطرح شده است.[47]

   در این زمینه، به فرمایش پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اشاره می نماییم که فرمود: « کُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطرَةِ حَتّی یَکُونَ اَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ »[48]؛«هر نوزادی با فطرت خدایی به  دنیا می آید و  این پدر و مادر هستند که  او  را  از مسیر فطرت سلیم خود منحرف ساخته، یهودی یا نصرانی می سازند.»

پدر و مادر ، مدرسه و دانشگاه ، نظام حاکم بر کشور و محیط اجتماع گاهی  فطرت  پرورند و گاهی فطرت شکن، نقش هر کدام در ساختن شخصیّت کودک حتمی و اجتناب ناپذیر است.[49]

هر کودکی که  متولد  می شود  همانند  آینه ای  شفّاف است . پدر و مادر با  تربیت  صحیح می توانند این پاکی را  افزون کنند و  دوام بخشند یا با تربیت نادرست آن را مکدر سازند ؛ زیرا « خداوند مردم را بر اساس  فطرت خدایی آفریده است .»[50] پدر و مادر مؤظّف هستند  زمینه ی رشد و شکوفایی این فطرت خدایی را فراهم  سازند و نگذارند این ودیعه الهی دچار  آفت زدگی شود.[51]

فطریات اولیه  سرمایه هایی است که خداوند حکیم به منظور تأمین  سعادت بشر در نهاد هر کودک به وجود آورده و او را با همان سرمایه ها آفریده است.اگر فطریات ازکودکی با پرورشهای صحیح و حمایت های عالمانه  تقویت شوند  و از قوّه به فعلیّت آیند ، در پرتو آن اساس سعادت کودک پی ریزی می شود و تا پایان زندگی ضامن خوشبختی او خواهند بود . برعکس اگر مربی عملاً به فطریات طفل توجه ننماید و او را با روشهای ناپسندوغیرانسانی تربیت کند،رفته رفته به پلیدی وانحراف خومی گیرد و درنتیجه سرمایه های سعادت بخش فطری را فراموش می کند و برای جامعه عضو فاسد و نادرستی بار می آید.[52]

یکی از صفات  پسندیده که در ساختمان آدمی ریشه فطری دارد وفای به عهد است . طفل از موقعی که عهد و پیمان را درک می کند لزوم وفای به آن را نیز فطرتاً می فهمد.مربی لایق باید از  این الهام  طبیعی استفاده کند و طفل را با سجیه ی وفای  به عهد تربیت  نماید و این درک فطری را به طوری در او پرورش دهد که  از دوران کودکی  وفای به عهد را یکی از وظایف خود بشناسد و خلف وعده را قبیح تلقی نماید.دراسلام وفای به عهد ازعلایم ایمان است واساس آن باید ازدوران کودکی پی ریزی شود.[53]

پیامبر گرامی اسلام به پدران در مورد عمل به وعده هایی که به فرزندان داده اند می فرماید:

« أحِبّوُا الصَّبیَانَ وَ ارحَمُوهُم فَإِذَا وَعَدتُمُوهُم  فَفُوا لَهُم فَإِنَّهُم لَا یَرَونَ إِلّا أَنَّکُم تَرزُقُونَهُم »[54]

«کودکان خود را دوست بدارید و بر آنها  رحم نمایید و اگر به آنها وعده ای دادید عمل به وعده نمایید، برای این که آن کودک به غیر از تو کسی را برای روزی رسانی نمی شناسد.»

کودک  در  دورانی که  مسائل  علمی  و عقلی را درک نمی کند، به فطرت طبیعی خود لزوم وفای به عهد را می فهمد . موقعی که پدر به او وعده می دهد وقتی به منزل  بر می گردد برای او اسباب بازی می آورد بچه به طور طبیعی توقع دارد که پدر  به عهدش وفا کند و اسباب بازی بیاورد . به این توقع فطری اطمینان دارد . تا وقتی که پدر نیامده بچه با فکر اسباب بازی شاد و مسرور است. به خود نوید می دهد. زنگ دَر به صدا درمی آید ، پدر وارد می شود . بچه به توقع  فطری، خود را برای  گرفتن اسباب بازی آماده می نماید،به دست پدر نگاه می کند.اگر به وعده وفا نکرده و اسباب بازی نیاورده باشد طفل ناراحت می شود،حس می کند واقعه خلاف انتظاری رخ داده است.درنظر سایرکودکان نیز این عمل بد و بر خلاف توقع طبیعی آنان است.[55]

و یکی دیگراز بزرگترین وظایف پدر و مادر در تربیت فرزند ، پرورش فطرت راستگویی کودک است پدر و مادر مؤظفند در محیط خانواده  طوری رفتار نماید که اطفال به راستی و راستگویی عادت کنند و به راه دروغگویی که  انحراف از صراط  مستقیم  فطرت است  نگرایند  این  امر از پرورش  بسیاری  از صفات در کودکان دشوارتر است و برای رسیدن به این نتیجه  مراقبت های علمی و عملی بسیاری لازم است.[56]

3- فهم و تعقل
آنچه در روایات اسلامی به ویژه در « رسالۀ حقوق » امام سجاد علیه السلام  به عنوان یکی از مسئولیّت های بزرگ والدین مطرح گردیده مسأله ی آشنا کردن فرزند با خدا و آفریدگار جهان هستی است . والدین  باید با الهام از مکتب اهل بیت علیهم  السلام ، به زبان ساده و قابل فهم ، فرزند را با خدا و صفات خدا و نعمت های الهی آشنا سازند.

امام  علی علیه  السلام  در وصیّتی  به  فرزندش  امام حسن علیه  السلام  فرمود: «وَ لا عِبادَةَ کالتَفکّرِ فی صَنعةِ  اللهِ عزَّ و جلّ ؛[57]» « هیچ  عبادتی مانند  تفکر  و اندیشه  در کارهای  پروردگار نیست.»

بدیهی است که آشنایی کودک با خدا ، از همان سنین کودکی، تأثیر فراوانی در شخصیّت او می گذارد و به زندگی آیندۀ او جهت می دهد. امام سجاد علیه السلام دربارۀ  وظیفۀ پدر فرمود: «  و إِنَّکَ مَسئُولٌ عَمَّا وَلَّیتَهُ  بِهِ مِن  حُسنِ الأَدَبِ وَ الدَّلَالَةِ عَلَی رَبِّه »[58]« و تو نسبت به سرپرستی فرزند خود مسئولیّت داری که او را خوب تربیت کنی و پروردگارش را به او بشناسانی.»

کودک در آغاز وجود ، از هر گونه عادت خوب یا بدی خالی است، لیکن قابلیّت و استعداد هر یک از آن ها را دارد . استعدادهای  او به تدریج به فعلیّت  تبدیل می شود و به صورت عادت در می آید.دوران کودکی، دوران تکوین عادت ها است؛عادتهای خوب یا بد.شخصیّت کودک در این زمان تشکیل می شود و زندگی آینده اش را ترسیم می نماید. کودک چون موجودی ناتوان و از درک مصالح حال و آینده اش نا آگاه است، در این زمان حساس و در تکوین عادت ها،شدیداً به مراقبت های پدر و مادر نیاز دارد.

به هر حال تربیت از طریق عادت سهل ترین ومعتبرترین روشهای تربیتی است،لیکن در عین حال بی نقص هم نیست.نقص این روش این است که نیروی تعقل کودک را پرورش نمی دهد ، زیرا در  زمان کودکی صرفاً به پیشنهاد پدر و مادر و بدون تعقل و درک مصالح و مفاسد ، کارها را انجام  داده تا به صورت عادت درآید ، بعد از بزرگ شدن و رشد عقلی نیز  بر طبق عادت ، به رفتار خویش ادامه خواهد داد ، بدون اینکه  توجهی به مصالح و مفاسد داشته باشد . در صورتی که بهتر است کارهایش را از روی درک وتعقل انجام دهد تا هم ضامن اجرای عقلی داشته باشد و هم از ارزش بیشتری برخوردار باشد.

لیکن مربیان متعهد وآگاه می توانند در عین عادت دادن،این نقیصه را درفرصت های مناسب بر طرف سازند. از ابتدا کودک را به کارهای نیک و اخلاق پسندیده عادت دهند ، و زمانی که به سن رشد و درکِ خوب و بد و مصالح  و مفاسد رسید ،  مصالح  و مفاسد  همان اعمال را برایش توضیح دهند. بدین وسیله کودک به ارزش واقعی اخلاق و رفتار خود پی می برد و همان اعمال عادی را آگاهانه و از روی تعقل انجام می دهد.

وقتی بزرگ تر شد و به دبستان راه یافت،معلّمین متعهد می توانند مسئولیت پرورش تعقل و توضیح مصالح و ارزش های اخلاق و رفتارِ عادی شده را برای کودک بر عهده بگیرند.[59]

   بچه ها از طریق تماشای  عملکرد  والدین  خود  کارهای  زیادی را  فرا می گیرند هر چه آنها کوچک تر وکم سال تر باشند،بیشتر تحت تأثیر کارهای والدین قراردارند.قبل از این که کاری را در مقابل چشمان فرزندتان انجام دهید، فکرکنید که آیا این همان رفتاری است که می خواهید کودک تان  انجام دهد؟آگاه باشید که شما همواره توسط کودکانتان زیر ذره بین قراردارید وآنها ریزترین  اعمال و  رفتار شما را دیده و ضبط می کنند.  مطالعات نشان داده که کودکانی که در مدرسه  بقیه  را می زنند، در خانه یک الگو داشته اند.[60]

شروع  بلوغ فكری انسان،انتقال از احساسات خام به تعقل است. این مسیر كه به تدریج انجام میشود،از حساسیت های خاصی برخوردار است.در این دوران باید به تقویت فعالیت های عقلانی فرزندان پرداخت تا  افراد  دچار نوعی احساس  پوچی نشوند.اگر افرادی كه در دوران احساسات  خام  به  سر می برند ، ارزش های انسانی را فقط  بر مبنای احساسات بفهمند ، نه تعقل ، دچار مشكلات بسیاری خواهند  شد ، زیرا چنین  افرادی تصور می كنند كه  با انجام هر تكلیفی باید دارای نشاط روحانی شوند ، یا هر چه را كه از خداوند  متعال می خواهند ، باید به آن ها عنایت فرماید . در جریان و  مراحل انتقال از دوران  احساسات به دوران تعقل، باید به چند نكته توجه كرد:

   الف - مربی باید اهمیت و ضرورت به كارگیری تعقل را كه ارتباط انسان را با واقعیتها منطقی -تر می كند،بدون این كه اصل و ریشه حیات را بخشكاند"،به افراد تحت تعلیم و تربیت خویش تفهیم كند.

ب - مربی باید در ارائه راه ها  و وسایل  انتقال از مرحله احساسات  به مرحله  تعقل،دقت كافی به عمل آورد ، زیرا  برای همه اشخاص  و در همه شرایط  نمی توان از راه و روش های  یكسان استفاده كرد. برای  بعضی اشخاص ، توضیح  خطاهایی كه از تكیه مطلق بر احساسات و كوتاهی ورزیدن در فعالیت های تعقلی است،مؤثرتر ازهمه چیز است. برای بعضی دیگر،توضیح محسنات تعقل در ارتباط با واقعیات تأثیر بیش تری می نماید . در بعضی اشخاص ،  بیان و روش عقلانی شخصیتهای بزرگ،بسیار مؤثر واقع می شود.گروهی با بیان داستانهای معقول و استخراج صحیح  نتایج  تعقل از آن داستان ها، تحت تأثیر قرار می گیرند.

   ج - در بیان احساسات و تعقل نباید زیاده روی كرد. یعنی نباید كاری كرد كه یا احساسات از میان برود، یا تعقل.[61]

معلم  در تنظیم  مطالب درسی باید فهم  متعلم را در نظر گیرد . مطالب بویژه برای مبتدیان باید به گونه ای  باشد که  با دو بار تکرار و دقتی متعارف، آن را فراگیرند؛ بنابراین، حجم مطالب درسی در آغازنباید به گونه ای باشد که  متعلم مجبور شود برای  فراگیری بارها مطالب را تکرار کند. همچنین نباید در آغاز  مطالب دقیق  علمی که فهم  آن مستلزم  دقت و تفکر بسیار است تدریس شود،بلکه باید بتدریج  و به مرور زمان بر حجم مطالب درسی و نیز عمق و دقّت آن نیز عمق و دقت آن افزوده شود.[62]  

والدین متعهد می کوشند در شرایط و اوضاع مناسب، عناصر فکری خوبی برای فرزندان فراهم سازند و تفکر خلاق را برای آنان آسان و ممکن کنند . فرصت  تفکر را برای آنان  زیاد می کنند و پیوسته شرایطی پدید می آورند که آنان نیکو بیندیشند و آثار آن را دریابند.

در روایت های اسلامی درباره ی مشاوره با فرزندان به والدین سفارش شده است که باید دلیل آن را در همین  موضوع  جست و جو کرد . لازم است مسئله ای را مطرح کرد و از آنان خواست که درباره ی جوانب آن بیندیشند و حاصل اندیشه ی خود را عرضه دارند. محروم ماندن از رشد و  پرورش  جنبه های  روحی  و فکری ، آدمی را تا حدّ  کودنی و حماقت و حیات حیوانی تنزل می دهد. از علل مهم گرفتاری فرد و جامعه، توجه نکردن به این جنبه از مسائل است.

روان و روح ، ملاک واقیعّات  مادی خارجی و تشکیل دهنده ی  شرایط آن و باعث آبادانی یا ویرانی بنای حیات و جوهر انسان است. بخشی مهم از برنامه ی سازندگی باید درباره ی پرورش  روح و روان فرزندان باشد و والدین باید روح لطیف نوجوان را بپرورانند و آن را با ارزشهای عالی و زیبایی های هستی قرین سازند.[63]

4- محیط
محیط تربیتی عبارت است از تمام عوامل عادی خارجی که انسان را  احاطه کرده  و  او را  از آغاز رشدش  یعنی از زمانی که به صورت  نطفه در رحم منعقد می شود  تا زمان مرگش  تحت تأثیر قرار می دهد . چنانچه در عوامل محیطی دقت کنیم ، آنها را بسیار و فراوان می یابیم ، به طوری که هر چه انسان رشد می کند،اداره عوامل محیطی او نیز گسترش می یابد.[64]

اولین عوامل تربیت که اصلی ترین  آنهاست و نقش  مهمی در پرورش  ایفا می کند ، والدین می باشند.  درجات بعد عوامل محیطی می باشد که از جمله  آنها برادر، خواهر، پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها. درجه بعدی عمو، دایی،خاله و عمه و خانواده های آنها.محیط مدرسه و دوستان. در مرحله بعد عوامل ارتباط جمعی مانند رادیو، تلویزیون، مجله،روزنامه و… بر پدر و مادر واجب است بچه را در راه راست قرار داده و زمینه سعادت اورا فراهم آورند.

محیط خانه:

 خانه و خانواده نخستین  محیطی است که انسان را تحت تأثیر فضا و روابط و مناسبات خود قرار می دهد.همه چیز این محیط بخصوص  عوامل انسانی آن  بسیار  تأثیر  گذار است ؛ و تأثیر پذیری  کودک  و  روابط  عاطفی درون  خانواده بر آن می افزاید. سالهای  نخست تربیت  بسیار اهمیت دارد زیرا دراین سالهاست که ساختار جسمانی،عاطفی،اخلاقی و عقلانی شکل می گیرد. کودک در خانواده چشم به جهان می گشاید و عادات و اخلاق خود را از خانواده فرا می گیرد، و روابط انسانی و عاطفی را در آنجا می آموزد.[65]

انتخاب نام  یکی از  وظایف  والدین  برای فرزند است . از بهترین  نام ها آن  است  که  نشانه  بندگی و عبودیت  پروردگار  و یادآور  فضایل  باشد به هین خاطر نام های انبیا و ائمه معصوم و نیکان مناسب  و  ارزشمند است  .پیامبر  خاتم صل الله علیه و آله در این رابطه  فرمودند:« حَقُ الوَلَد  عَلَی الوالِد اَن یُحسِنَ اِسمُهُ وَ یُحسِنُ اَدَبَهُ » حق فرزند بر پدر آن است که نام خوبی برای او انتخاب کند و به  بهترین شکل تربیتش  کند . و همچنین می فرماید : « اِنَ اَوَّلَ مایُنحِلُ اَحَدُکُم وَلَدَهُ  الاِسم  الحَسَن فَلیُحسِنُ اَحَدَکُم اِسمُ وَلَدِه » اولین هدیه ای  که هر یک از  شما به  فرزندش می بخشد نام خوب است پس بهترین نام را برای فرزند خود انتخاب کنید[66]

   مقصود ما از خانواده همه کسانی که به طور مستمر یا غالب با کودک زندگی می کنند؛ مانند: پدر، مادر،پدربزرگ،مادربزرگ،برادر و خواهر بزرگتر و حتی خدمت کار منزل.در این میان پدر و مادر چون سرپرستی کودک را بر عهده داشته باعث وجود او هستند، درتربیت اونیزنقش مهم تر و سنگین تری را بر عهده دارند. پدر و مادر شدن فقط به تولید مثل نیست،زیرا این کار از عهده  حیوانات نیز ساخته است. والدین درصورتی لیاقت پدری و مادری را دارند که در تعلیم و تربیت فرزند خود هم جدیت کنند . اسلام تربیت وتأدیب را یکی از حقوق فرزندان می داند که اگر پدر و مادر در انجام آن کوتاهی کنند  مورد عاق فرزند قرار گرفته و در قیامت مورد باز خواست قرار می گیرند.[67]

پیامبر اکرم صل الله علیه وآله فرمود : « یَلزَمُ  الوَالِدَینِ  مِن عُقُوقِ  الوَلَدِ مَا یَلزَمُ الوَلَدَ لَهُمَا مِنَ العُقُوقِ»[68] «همان طور که والدین ، فرزند را می توانند عاق کنند ، فرزند هم می تواند والدین  را عاق کند.»

موقعیّت خانواده نقش بسیارمهمی در تربیت کودکان دارد.جوّ خانوادگی،یعنی فضایی که برای ایجاد روابط انسانی درخانواده حاکم است،تعیین کننده ی بینش، منش و چگونگی رفتار کودک است. این فضا ممکن است صمیمانه یا خصمانه،استبدادی یا آزادمنشانه،منظم یا آشفته و همراه با هرج و مرج باشد. جوّ معنوی خانوادگی وفضایی که کودک در آن تنفس می کند، الگوهایی از ارزش ها،رفتارها و روابط انسانی را به کودک می آموزد.[69]

پدر و مادر به کفالت کودک قیام می کنند و به تربیت او اهتمام  می ورزد  و کودک به سبب میل به تقلیدش، از پدر و مادرتقلید می کند و به شدت تحت تأثیراموری قرار می گیرد که او را احاطه  کرده است . رشد جسمانی کودک  تحت تأثیر محیط خانوادگی و مسائل مختلف زندگی خانوادگی است . فقر و غنا ، فراوانی امکانات مناسب یا فقدان آنها ، از جمله هوای آزاد ، آفتاب ، روشنایی و نور کافی ، پاکیزگی و نظافت،استراحت کافی،غذای سالم و بهداشتی،امکانات مقاومت دربرابر بیماریها و وسایل پیشگیری،و درمان بیماریها همگی در رشد جسمانی کودک مؤثر است.

کودک از تمام  گرایش ها و محرک های درون خانواد تأثیر می پذیرد و  رفتار  او به تبع رفتار خانواده شکل می گیرد . کودک به مجرد اینکه زبان مادری را  در خانه  فرا می گیرد ، از طریق گفتگو و پرسش افکار و آرای  اعضای خانواده را  فرا  می گیرد  و تحت تأثیر آنها واقع می شود. والدین نه تنها مأمن و پناه کودکند بلکه نخستین آموزگار و راهنما و الگوی اویند.

کودک نخستین درس محبت و دوستی، بغض و دشمنی را در خانواده فرا می گیرد . محیطی سالم و پر از آرامش و  عاطفه و دوستی بهترین بستر برای رشد عواطف و کمالات انسانی کودک است ، در چنین محیطی ، کودک احساس آرامش و امنیت می کند و خصلت های انسانی در او شکوفا می شود.

خدای سبحان خانواده را کانون آرامش و دوستی معرفی می کند، چنانکه می فرماید:

« وَ مِن آیتِهِ اَن خَلَقَ  لَکُم مِن اَنفُسِکُم  اَزواجًا لِتَسکُنوا  اِلَیهَا وَ جَعَلَ  بَینَکُم  مَّوَدَةً  وَ رَحمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِّقَومٍ یَتَفَکَّرُونَ»[70]

خانواده ، نخستین کانون رشد و آرامش بشری است که مراقبت از آن  مسئولیّتی  سنگین به شمار آمده  و موجب نجات از رنج  و عذاب دنیوی و اخروی خواهد گردید.[71] قرآن و روایات برای خانواده اهمیّت ویژه ای قائل شده واحکام و آداب فراوانی برای رشد وبالندگی آن مقرّر کرده اند که افزون بر رعایت  آنها برای  رفاه  و آسایش و رشد و تعالی خانواده ، باید از خدای سبحان نیز نجات و آسایش خانواده را خواست.[72]

وقتی حضرت ابراهیم سلام الله علیه  به فرمان خدا همسر و فرزند خود را به مکه آورد، دست به دعا برداشت وعرض کرد : « پروردگارا ! من برخی فرزندانم ( اسماعیل و نسل او ) را در سرزمین بی کشت و  زرع ، در کنار خانه ی  محترم تو سکونت دادم؛ پروردگارا! تا نماز را برپا دارند، پس گروهی از مردم را به آنان گرایش ده وآنان را از میوه ها و محصولات روزی عطا کن،باشد که سپاسگذاری کنند.»[73]

اعتقادات فرد در خانواده ریشه می زند و در زمینه ی  مناسبات  خانوادگی رشد  می کند ، تا آنجایی که کودک دین خانواده را می پذیرد و در نتیجه افکار و رفتارش شکل می گیرد، چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرموده است:«کُلَّ مَولودِ یُولَدُ عَلَی الفِطرَهُ،فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانَه، وَ یُنَصِّرَانَهُ، وَ یُمَجِّسَانَه » [74] « هر نوزادی  بر فطرت الهی به دنیا می آید ، پس پدر و مادر او را به دین  یهود و نصرانی و زرتشتی گرایش می دهند.» بدین ترتیب  خانواده مهمترین محیط  تربیتی به نحو اقتضا است و اساس  شخصیّت فرد از آنجا شکل می گیرد.[75]

محیط زندگی  مهمترین  قدرت و بزرگترین عامل سازنده کودک است و با هیچ یک از عوامل روانی قابل مقایسه نیست ، طفل بدون توجه و اراده با محیطی که درآن زندگی می کند منطبق می شود و آن چه می بیند و می شنود در فکر او نقش می بندد.

به عنوان  مثال یکی از مهمتری  عوامل پرورش  فطرت راستگویی در کودکان  محیط زندگی خانواده است . جایی که  پدران و مادران راستگو هستند و هرگز پیرامون دروغ و خلاف حقیقت نمی گردند،طفل طبعاً به راه راستی می رود و راستگو بارمی آید،و موانعی را که بر سرراه او پیدا می شود به آسانی می توان برطرف کرد.

 بر عکس  جایی که  پدران  و مادران ، خود دروغ  می گویند  و  به  این خُلق  ناپسند  معتاد هستند  قطعاً طفل با خُلق ناپسند دروغگویی رشد می کند . در چنین خانواده ای ایجاد شرایط روانی برای جلوگیری از دروغگویی کودک بی اثر است.[76]

محیط مدرسه:

یکی دیگر از محیط هایی که در تربیت فرزند مؤثر است محیط مدرسه است کودک که مدت شش سال از آغاز عمر خود را در محیط محدود خانواده و در کنار پدر و مادر می زیسته، از آغاز هفت سالگی وارد اجتماع بزرگتر(مدرسه)می شود که مرکب است از مدیر،عده ای از آموزگاران و گروهی از کودکان هم سال یا کمی بزرگتر از خود. محیط جدید برای کودک تازگی  و اهمیّت دارد. او آموخته های خود واخلاق و رفتاری را  که در محیط محدود خانواده فرا گرفته، با کسب اطلاعات  جدید و  مشاهده  اخلاق و  رفتار اعضای  اجتماع جدید ، مورد  برسی  و تجدید  نظر قرار می دهد تا شکل ثابتی را برای خود برگزیند. بنابراین دوران طفولیت دوم که درمدرسه می گذرد بسیارمهم و سرنوشت ساز است.[77]

مدرسه و به بیان  کلی تر محیط  تعلیم و تربیت، همچون خانواده ازمهم ترین عوامل مؤثر در تربیت است، زیرا به سبب الگو طلبی و الگوپذیری آدمی که ریشه در فطرتش دارد  تأثیر عناصر گوناگون مدرسه و تعلیم  و تربیت برانسان بسیار زیاد است . نقش معلم  و مربی در شکل گیری شخصیّت انسان و ساختار روحی  و رفتاری او نقشی کلیدی است،به گونه ای که متعلم و متربی  ممکن است در تمام حرکات و سکنات خود تخت تأثیر قرار گیرد و همه چیز خود را  از معلم  و مربی نمونه برداری می کند پس باید بدین امر توجهی تام داشت.[78]

روانشناسان در تقسیم نیازمندیهای کودکان و خردسالان،آراء و نظریّات گوناگونی اظهار کرده اند. ولی بطور مسلّم همگی معتقدند که یکی از نیازمندیهایِ قطعیِ کودک و شاگرد،آن است که مورد محبّت دیگران و معلّم قرار گیردتا معلّم یا دیگران بتوانند اعتماد و علاقه ی او را نسبت به خود و درس خویش جلب کرده، حسّ طاعت و محبّت را در او بیدار سازند.[79]

امید آن که مؤسسات تعلیم و تربیت ما، در مسیر احکام نورانی و هدایت تعالیم قرآنی، جامعه را به رشد و ترقّی برسانند.و معلّمان عزیز،وظیفه ی بزرگی را که به عهده گرفته اند،به خوبی ایفا نموده،سرافراز و سربلند، در زمره ی پاسداران ارزش های اسلامی و منتقل کنندگان معارف دین و حقایق ، به نسلهای بعد، محسوب گردند.

محیط اجتماع:

تعلیم و تربیت از آغاز  زندگی بشر بر فراز کره ی خاکی و تصرف او در طبیعت و تأثیر وی در جامعه وجود داشته است . همواره شناسایی نیازهای مادی و معنوی انسان و روش ارضای آن ها از طریق تعلیم و تربیت به دست می‌آمده و به نسل بعد منتقل می‌شده است تا رفته رفته دامنۀ این شناخت به رشد و دانش و تکنولوژی امروز رسیده است.

تعلیم و تربیت اعم از رسمی و غیر رسمی ، نه تنها می‌تواند در رشد  اخلاقی، عقلانی، رفتاری و حتی جسمانی فرد مؤثر باشد؛بلکه وسیله‌ای درجهت رفع نیازهای حقیقی﴿ اقتصادی، سیاسی، نظامی و …﴾ و مصالح اجتماعی به شمار می‌آید ؛ یعنی نقش تعلیم  و تربیت  نه  تنها در عینیت بخشیدن به زندگی مادی و معنوی فرد متوقف و محدود نمی‌شود، بلکه تمام شئون اجتماعی او را در بر می‌گیرد و عامل رشد و تحول اساسی جامعه می‌گردد.

از این رهگذر است که به اطمینان می‌توان گفت : مشخصه ی یک جامعه ی سالم و رشد یافته، تنها  داشتن  موقعیت  جغرافیایی خوب و معادن متنوع و منابع  مالی نیست ؛ بلکه داشتن نظام تعلیم و تربیتی زنده و مترقی است که انسان‌هایی آزاده ، مستقل ، خلاق ، مبتکر و تلاشگر می‌سازد تا جامعه را در زمینه‌های علوم ، صنایع ، اقتصاد ، سیاست و  …  از عقب ماندگی نجات دهد ؛ زیرا همه ی اصلاحات و فعالیت‌ها ، به  وسیله ی اندیشه  و تلاش انسان انجام  می‌گیرد و وقتی او صالح و سالم پرورش یافت، همه چیز به خوبی ساخته می‌شود.

از آنجایی که فطرت انسانی بر انس و رابطه با یکدیگر  پایه گذاری شده ، دوست دارد همیشه زندگی جمعی داشته باشد و از انزوا و گوشه گیری متنفر است. زندگی جمعی ، آداب و شرایطی دارد تا محیط را برای زندگی  سالم و توأم  با آرامش آماده  کند و زمینه های نزاع  و دشمنی را از میان بردارد.از این رو پیشوایان الهی علیهم السلام برای تحکیم روابط انسانها و تحقق زندگی مطلوب  و متعالی توصیه هایی  بیان فرموده اند  که بدون  شک به کار بستن آنها  سلامت همه جانبه ی جامعه و روابط نیکوی انسان را تضمین می کند.

کودکان و  نوجوانان  بخش  عظیمی از اجتماع را تشکیل می دهند .شخصیّت آنان و نحوه ی آشنایی شان با آداب و روابط و نوع برخورداری های اجتماعی در دوران کودکی و نوجوانی شکل میگیرد و این  والدین هستند که با نقش حیاتی و تأثیر همه جانبه ی خود درسرنوشت کودکان مسیر زندگی آنها را رقم می زنند . اگر  والدین  به کودکان تعلیم  دهند که آنان از عزّت نفس و کرامت  شخصیّت برخوردارند و دیگران هم همین طور . بنابراین ، احترام  به شخصیّت  خود  و دیگران جزء خوی وخصلت دائمی کودکان می گردد و از فخر فروشی بی معنا و تعدّی به حقوق دیگران  و  بد خولقی و خشم بر آنها روی گردان  می شوند  و  به ده ها  صفت  نیکوی  اخلاقی آراسته  می گردند که زمینه ساز مؤفّقیّت و خوشبختی در زندگی اجتماعی و همزیستی تکاملی با دیگر هم نوعان است.

خلاصه: ارزشها و ضد ارزشهایی که در جامعه به چشم می خورند به طورعمده ریشه در رفتار و گفتار والدین از طریق رفتار با فرزندان دارند و نوع  تربیتی که از خانواده  به فرزندان  الهام  و تلقین می شود و آنها را سمت و سو می دهد، جامعه  حال و آیند را  نیز شکل و جهت می دهد و دانه هایی  که  درون خانه و خانواده  کاشته  می شود ، در  دل  اجتماعات  انسانی برگ و بار  می دهد.[80]

حضرت علی علیه السلام  به فرزند خود امام حسین علیه السلام  می فرماید :«وَ اعلَم أی بُنَیَّ ، إنَّهُ مَن لانَت کَلِمَتُهُ وَجَبَت مَحَبَّتُهُ؛»[81]« فرزندم! بدان هرکس سخنش نرم و شیرین گردد ، مهر و محبّتش برهمگان یابد.»

و همچنین لقمان در مورد روابط  اجتماعی به فرزندش چنین  می فرماید : « یا بنیَّ ، إیّاکَ وَ الضَّجرَ وَ سُوءَ  الخُلقِ وَ  قِلَّةَ  الصَّبرِ. فَلَایَستَقیمُ  عَلی هذِهِ  الخِصَالِ صَاحِبٌ، وَألزِم نَفسَکَ التَّؤدة فِی أُمُورِکَ ، وَ صَبّر عَلی مَؤوناتِ الإخوان نَفسَکَ، وَ حسِّن مَعَ جَمیعِ الناسِ خُلقَکَ، یا بُنَیَّ،إن عَدمَکَ ما تَصِلُ   بِهِ قِرابَتَکَ وَ تَتَفَضَّلُ بِهِ عَلی إخوانکَ ، فَلا یَعدِمَنَّکَ حُسنَ الخُلقِ وَ بَسطُ البِشرِ؛ فَإنَّهُ مِن أحسَنَ خُلقَه، أحَبَّهُ الأخیارُ وَ جانَبَهُ الفُجّارُ ؛[82]» « فرزندم ! مبادا بی قرار  و بد اخلاق  و کم حوصله باشی ، زیرا با داشتن این خصلت ها هیچ  دوستی برایت باقی نمی ماند. نفس خود را وادار تا در امور  صبر و حوصله  داشته باشد ، هم  چنین در رفع مشکلات برادرانت  صبر  و تحمّل به خرج  بده و با تمام مردم اخلاقی نیکو داشته باش.فرزندم! اگر هم نتوانی با خویشاوندانت  پیوند داشته باشی و بر برادرانت لطف و احسان کنی، هرگز خوش خلقی وگشاده رویی را از کف نده، زیرا هر کس اخلاق خود را نیکو گرداند.خوبان او را دوست خواهند داشت و بدکاران از او دوری خواهند گزید.

با توجه به این که نیاز به دوستی و دوستان یکی از نیازهای  مهم کودکان است و جای خالی این نیاز را چیز دیگری پرنمی کند، والدین می توانند در این باره نقش مؤثری داشته باشند؛مثلاً روابط  دوستانه  یا خانوادگی  یا شغلی والدین  با افراد  خاص  و محله ای  که برای زندگی خود انتخاب  می کنند و مدرسه ای که فرزندان را در آن نام نویسی  می نمایند  و جاهایی  که برای گردش و تفریح و… می روند،همه و همه،درشکل گیری دوستی های کودکان و نوجوانان با افراد معیّن اثر عظیمی می گذارد. علاوه بر این ، هوشیاری و دقت  والدین در امور فرزندان  خویش و افرادی که  فرزندانشان  با  آنها در تماس هستند و برخوردهای مشفقانه و خردمندانه ای که در این باره با  فرزندانشان می کنند ، آنان را هدایت می کند که  چگونه  دوستانی  پاک و متعهّد و تلاشگر انتخاب کنند و از دوست نمایانی که تباه کننده زندگی آنهاست دوری گزینند.[83]

امام حسن مجتبی علیه السلام به یکی از فرزندانش فرمود : « یا بُنَیَّ،لا تُؤَاخِ أحداً حَتَّی تَعرِفَ  مَوارِدَهُ وَ مَصَادِرَهُ؛ فَإِذَا استَنبَطتَ الخِبرَةَ وَ رَضِیتَ العِشرَةَ و المُوَاسَاةِ فِی العُسَرةِ؛»[84]

   « پسرم! با احدی  برادری مکن ، تا بدانی به چه  جاهایی  می رود  و با  چه افرادی نشست و برخاست می کند و چون خوب بر احوالش آگاه شدی و معاشرتش را پسندیدی با او برادری کن تا این که او را از لغزش باز داری ودرتنگدستی به او یاری رسانی.»

طبیعت، بهترین درس ها را در اختیار بچه ها قرار می دهد آن ها را از طبیعت محروم نکنیم. مانند دوستان که بهترین راه اجتماعی شدن را به فرزندان ما می آموزند،آنها را از داشتن دوست محروم نکنیم. و کتاب که بهترین راهنما برای فرزندان است،آن ها را از همان ابتدا با کتاب آشنا کنیم . و هنر که  بهترین راه برای بیان خویشتن است . آنها را با هنرهای مختلف آشنا کنیم . و همچنین صحبت کردن در جمع، بهترین راه برای ابراز وجود است. بگذاریم  فرزندان ما  فرصت  صحبت  کردن در جمع را داشته باشند.[85]

 

 
فصل دوم
 
اصول تربیت کودک در اسلام


           
همانطور که در فصل گذشته بیان شد از نظر اسلام تربیت کودک داری اصولی است و این اصول اشتقاق یافته از مبانی است که این اصول عبارتند از:

1-اعتدال
یا  تفریط  و خروج از حد اعتدال نیز یک نقصان به شمار می آید و به زندگی انسانی لطمه وارد خواهد ساخت.

بنابراین اولیا و مربیان باید درتربیت کودک ، پرورش غرایز  و صفات  حیوانی را در حد اعتدال رعایت کرده ، و به طور کلی فردی را پروش دهند که با اراده ، قاطع ، فعّال ، پرتحرک، با نشاط، زیبا و دارای بدنی سالم و اعضا و جوارحی نیرومند باشند.

از دیدگاه اسلام انسان در عین  وحدت دارای سه جنبه ی وجودی است : جسمانی، حیوانی و انسانی . از جهت  جسمانی  نیز دارای صورت و ترکیبی مخصوص است که به وسیله آنها رشد و تولید مثل می کند،از همین طریق سلامت وکمال یا بیماری و نقصان عارض می شود. بنابراین، تربیت در چگونه شدن کودک  تأثیر دارد  و  باید مورد عنایت اولیا و مربیان  قرار گیرد . مربیان وظیفه دارند در پرورش جسم کودک عنایت  کامل داشته و سعی کنند  فردی سالم ، نیرومند و متعادل پرورش دهند.

انسان از جنبه ی حیوانی نیز نیازهایی دارد که برای تأمین آنها غرایز و تمایلاتی در وجودش نهادینه شده و برای نیل به این نیازها اعضای مناسبی در اختیارش قرار گرفته است.انسان دارای شعور، اراده ، نیروی حرکت ، شهوت و غضب است . فقدان یا نقصان هر یک از این ها به زندگی حیوانی او لطمه  وارد می سازد.چنان که اصل وجود این صفات و غرایز ازکمالات و لوازم زندگی حیوانی محسوب می شوند و فقدان  و نقصان هر یک از آن ها موجب نقصان خواهد شد ، افراط 

اما انسان در جنبه های جسمانی و نباتی و حیوانی خلاصه نمی شود، بلکه جنبه ی انسانی  و  روح  ملکوتی نیز دارد که از عالم ماده و  مادیّات  برتر است . موجودی  است مجرد ، برگزیده  و خلیفه الله.  توان های علمی او به حدی است که از دیگر حیوانات  ساخته نیست . آزاد  و مختار آفریده شده  و مسئولیت هایی را  بر عهده گرفته است . فطرت خدا جویی و خدا پرستی دارد و کمال آشناست.

این موجود برگزیده ی الهی با مرگ نابود  نمی شود، بلکه از این جهان به جهان دیگر منتقل می گردد تا نتایج اعمال دنیوی خود را ببیند.نفس انسان به وسیله ی علم و عمل صالح و تخلق به اخلاق نیک کامل می شود و برای تقرب به خدا صلاحیّت پیدا می کند . عقاید باطل ، اعمال ناشایسته و اخلاق رذیله موجب سقوط و هلاکت او می شود.

بنابراین، اولیا و مربیان باید پرورش جنبه های انسانی کودک را نیز  منظور  بدارند و او را انسان پرورش دهند . باید به پرورش نیروی  خدا جویی  و ایمان به مبدأ و معاد در کودک  نیز عنایت  داشته باشند . اخلاق نیک را در او  تقویّت کرده و از رذایل اخلاقی باز دارند . سعی کنند انسانی عاقل،دانشمند،خوش فهم، باایمان،دیندار،خوش اخلاق،خیرخواه،راستگو،امین، صبور، بااستقامت، شجاع،عدالت خواه، متعهد، ایثارگر،وظیفه شناس،مؤدب، باانضباط، متواضع،کاردان،کوشا و جدی تربیت کنند.

اولیا و مربیان  نمی توانند جنبه های انسانی کودک را نادیده  بگیرند و فقط به ابعاد جسمانی و حیوانی او بپردازند . چنین تربیتی غلط و ناقص و خیانت به کودک است.

بنابراین،هدف تربیت بسیار وسیع و گسترده است و باید تمام  ابعاد وجودی انسان بالاخص جنبه های انسانی او را در برگیرد . مربی کودک باید بداند که انسان تربیت می کند نه حیوان ، و تربیت جنبه های انسانی باید در رأس برنامه اش باشد.[86]

در ابراز محبت و تکریم شخصیّت کودک نباید راه  افراط را پیمود. زیرا درآن صورت  علاوه بر این که نمی توان نتیجه ی صحیح تربیتی گرفت،بلکه شخصیّت کودک در اثر زیاده روی والدین در  ابراز محبّت های نا به جا لطمه ی جبران ناپذیری خواهد خورد . چرا که این کودک از خود راضی،از جامعه توقعات و انتظارات  نا به جایی خواهد داشت و در صورت بی اعتنایی دیگران  به این خواسته های بی مورد، کودک ناز پرورده از  زندگی  بیزار  و  مأیوس شده  و دچار عقده ی حقارت خواهد شد.[87]

امام باقر علیه السلام: «  شَرُّ الابَاءِ مَن دَعَاهُ  البِرُّ اِلَى الاِفرَاطِ  وَ  شَرُّ  الاَبنَاءِ  مَن دَعَاه التَّقصِیرِ اِلَى العُقُوقِ»[88]

بدترین پدرانکسى است که [در نیکى از حد اعتدال خارج شود و]به زیاده‏روى بگراید و بدترین فرزندان ،فرزندى است که در اثر کوتاهى، به عاق والدین دچار شود.

2-عدالت
انسان تشنه ی عدالت است و چه بهترکه خانواده کانون عدل و داد باشد تا اعضای خانواده به ویژه کودکان  از میوه ی لذّت بخش درخت عدل  بهره مند شوند تا شاید روزگاری درکشورشان و فراتر از آن در جهان عدل پروری کنند و به عدالت عملی بپردازند.[89]

یکی دیگر از  وظایف  اخلاقی  پدران و مادران رعایت عدالت  و مساوات  بین فرزندان است، و هیچگاه پسر را بر دختر یا  فرزندی را بر فرزندان دیگر مقدم ندارد و یا نزد بچه ها، یکی را بیش از همه مورد مهر ومهبّت و نوازش قرار ندهد.اگر می بوسند ،تمام بچّه ها را ببوسند، اگر سوغاتی می خرند برای همه ی بچه ها بخرند.

بدیهی است که پدر و مادر از ثمره تلخ این تبعیض ها بی بهره  نمی مانند و اعتماد بچّه ها از آنان سلب می شود ، علاوه بر این ، با دست خود آتش حسادت ، دشمنی و کینه ورزی  را  بین فرزندانشان شعله ور می سازند،البته جز این هم،نباید انتظار داشت.[90]

تبعیض از نظر عرف  عبارت است از تفاوت  گذاری در شرایط  مساوی .گاهی میان دو فرد در ارتباط با امری فرق گذاشته می شود؛از آن رو که هریک از این دو درخور شأن و مقامی هستند، مانند فرق گذاشتن میان یک کودک و یک جوان در امر تغذیه،ولی گاهی تفاوت گذاشتن از نوع  تبعیض است.برای نمونه،از دو کودک صاحب حق دریک خانواده،یکی را سیر کنیم و آن دیگری را گرسنه نگه داریم،به یک کودک محبّت روا داریم و دیگری را از آن محروم کنیم. از نظر اسلام و دیدگاه مسائل تربیتی، تبعیض به همۀ اقسام آن باطل است؛ خواه تبعیض درجنس باشد،مانند فرق گذاشتن میان پسر و دختر یا در اظهار محبّت به بعضی از فرزندان  یا  تبعیض در بهره مند کردن بعضی فرزندان  از  مزایای  زندگی و محروم کردن دیگران ، خواه در رسیدگی و توجه  به یکی و فراموش کردن دیگری  باشد یا ترجیح دادن یکی ، چون  تنها پسر یا  تنها دختر خانواده است.[91]

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله درباره رفتار  والدین با  فرزندان  سفارش می کند که با عدالت و مساوات  رفتار کنند : « اعدِلُوا بَینَ  أَولَادِکُم  فِی السِّرِّ کَمَا تُحِبُّونَ  أن یَعدِلُوا  بَینَکُم  فِی البَرِّ وَ الُّطفِ » [92] « همان  طور که دوست  دارید  بین شما  لطف  و محبّت  به  عدالت باشد  پس  بین فرزندانتان نیزبه عدالت رفتار نمایید.»

پیامبر  اکرم  صلی الله  علیه و آله  به مردی که دو  پسر داشت  و یکی را بوسید  و دیگری را نبوسید نگاه کرده  فرمود : چرا میان آن دو به تساوی رفتار نکردی[93].[94]حساسیت  ذهن اطفال در عین کودکی قابل انکار نیست و رفتار  شما  و کردار بزرگترها در اعمال و کردار آنها اثر مستقیم دارد.[95]

ابراز محبّت والدین نسبت به کودکان در حضورشان باید یکسان باشد، زیرا گاهی محبّت بیش از حد والدین  درباره یک  طفل باعث رنجش دیگر کودکان خانواده می گردد. مهرورزی  والدین به کودکی  در خانواده  به گونه ای  نباشد که او را  جیره خوار  کودک  بزرگتر  سازد. جه بسیار والدینی که  برای طفل  کوچک خود  هرگز  اسباب بازی نو  و تازه نمی­خرند ؛ بلکه او را  وادار  می­سازند که با  اسباب بازی  کهنه  و قراضه  فرزند  بزرگتر  بازی کند  و  این موجب  تأثیر  و کدورت­هایی  برای طفل خواهد  بود و  وضع  به همین گونه است در زمینه

لباس کودک خرد سال.[96]

3- تکریم
منظور ازاحترام،رفتارعلمی وذهنی متقابل است که احساس ارزشمندی و رضایت وخوشنودی برای  طرف  مقابل ایجاد می کند . پدران و مادرانی که به شخصیت  فرزندان خویش علاقه مند هستند باید همواره احترام آنان را رعایت کنند و  وجودشان را گرامی  بدارند . احترام به کودک یکی از عوامل مهم در پرورش شخصیت کودک به شمار می رود. برای اینکه کودکان و نوجوانان بتوانند از حداکثر  ظرفیت ذهنی و توانمندی های  بالقوه ی خود بهره مند  شوند می بایست از نگرشی مثبت نسبت به خود و محیط اطراف و انگیزه ای غنی برای تلاش  برخوردار شوند.بدون تردید  نوجوانانی که دارای احساس خود ارزشمندی و عزت نفس قابل توجهی هستند نسبت به همسالان خود درشرایط مشابه پیشرفت تحصیلی و کارآمدی بیشتری درتمامی زمینه ها از خود نشان می دهند.احترام به کودک و حسن معاشرت پدر و مادر با وی،یکی از اساسی ترین عوامل ایجاد شخصیت  مطلوب در کودک است.

بسیاری از مشکلات نسل جدید و جوانان ما از نداشتن روحیه ی اعتماد به نفس و خودباوری ریشه می گیرد.ترس از ورود به اجتماعات واظهار اندیشه ها، عدم پذیرش مسئولیّت ها، بسیاری از  ناکامی ها  و عدم  مؤفقیّتها  از جمله ی عوارض حقارت و نداشتن  عزّت نفس است. بنابراین تقویت شخصیّت  نوجوان  موجب به وجود آمدن بسترهای مناسب برای ایجاد  خصلتهای  نیکو و صفات ستوده خواهد شد.بنابراین یکی از وظایف والدین، تقویّت عزت نفس در  نوجوانان است که آن را میتوان با شیوه های  مختلفی  پرورش داد. تکریم شخصیّت  فرزندان و احترام  به آنان یکی ازمهمترین راه های تقویّت عزّت نفس در آنان است.[97]

پیامبر اسلام می فرماید : « أکرِمُوا أولَادَکُم وَ احسِنُوا أَدَبَهُم یُغفَر لَکُم »[98] « فرزندانتان را گرامی بدارید و خوب تربیت نمائید تا آمرزیده شوید.» مهربانی و محبّت به کودکان از عادات همیشگی  پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود. و آن یگانه اسوه ی اخلاق و ادب بر این شیوه ی خود اصرار می ورزید.آن حضرت بارها امام حسن و امام حسین علیهما السلام را دردوران کودکی موردمحبّت و احترام قرار داده و بدین وسیله روحیّه ی اعتماد به نفس را در شخصیّت آنان بالا می برد.[99]

فرزندان در هر سنّی که باشند برای خود شخصیّت و احترام قائلند ، دوست دارند به شخصیّت آنان توجّه شود و مورد  احترام و تکریم قرار گیرند ؛ از این رو سزاوار است که پدر و مادر به این گرایش فطری توجّه کنند و روحیّه ی کودکان را با عزّت نفس و اعتماد به نفس،تربیت و تحکیم کنند: در مهمانی ها و دیدارهای خانوادگی و عمومی، آنان  را همانند دیگران گرامی بدارند و به شیوه ای خردمندانه تحسین کنند و از هرگونه تحقیر وتمسخر و به رخ کشیدن عیبها و لغزش- -های فرزندان خویش بپرهیزند وحتی در محیط درون خانه نیز این نکته را از یاد مبرند.

روح کودک چون گُل،بسیار ظریف وحساس است و ممکن است با کوچکترین حرکت ناهنجار پژمرده شود . برخی از پدران و مادران به غلط تصور می کنند که چون پدر و مادر شده اند پس حق هر گونه اعمال نظر جابرانه و سلطه  جویانه را بر فرزندان خود دارند و  می توانند با آنان به هرگونه که بخواهند رفتار کنند،در صورتی که در این میان حدّ و مرزهای باریکی است و موازین شرعی و تربیتی  و اخلاقی  دقیقی  وجود  دارد که  نشان می دهد  اگر پدر و مادر حکومتی  بر فرزندان  خود  دارند ، حکومتی است که خیر و صلاح  همه ی اعضای  تحت پوشش  آن را  در بر می گیرد و چیزی جز حاکمیّت عشق و محبّت و معرفت و تربیت والای انسانی نیست.

گفتار و کردار معصومین علیهم السلام درباره فرزندان خود ، بزرگترین و ظریف ترین درسهای تربیتی را به ما تعلیم می دهد: این که چگونه به شخصیّت فرزندان خویش عظمت ببخشیم و با دمیدن حسّ خودیابی  و خود باوری در وجود آنها ، و خط سیر تکاملی آنها و خود باوری  میان جامعه و  پیوندهای اجتماعی، روشن و استوار گردانیم.[100]

در مسائل تعلیم و تربیت،یک مطلب بسیار با اهمیت وجود دارد،و آن،ملاحظۀ دقیقِ شخصیّتِ مورد تربیت است، زیرا اگر شخصیّت به درستی ارزیابی نشود،ممکن است تربیت نتیجه معکوس بدهد . یکی از مسائلی که در ارزیابی شخصیت  نقش مهمی  را ایفا  می کند ، پر و بال دادن به شخصیّت مورد تربیت است.

اگر شخصیت مفروض ، آمادگیِ گیرندگیِ  مزیّتی را نداشته  باشد که شما به شخصیّت  مورد تربیت قایل می شوید، علاوه برآن که ارزش آن مزیّت را در نظر تربیت شده ساقط کرده اید، به گونه ای که ممکن است در تمام زندگی همان  مزیت را به پشیزی نخرد، در آن شخصیّت بادی دمیده اید  که ممکن است  درون  او را مختل بسازید . از  این رو ، در این مسئله که  به صورت شگفت انگیزی شایع شده است که میگویند«همواره به مورد تربیت شخصیّت بدهید»،باید تأمل بیشتری صورت بگیرد. اگر شخصیّت به شکلی است که  بزرگداشت آن  باعث اشتباه  و به خود بالیدن خواهد شد،اعطای مزیّت نه نتها تربیت نیست، بلکه خیانت به آن شخصیّت خواهد بود.

   از این روست که جلال الدین محمد مولوی می گوید:با این که موسی علیه السلام  نسبت  به ساحرین أدب کرد و شروع کار را برای آنها عرضه نمود،آنها این  مزیّت را درک ننمودند و اقدام به کار کردند.اگر آنها درک واقعی داشتند،از اعطای این مزیّت ممکن بود آگاهی فراوانی به آنها

دست بدهد و پیش از آن که در سِحر مغلوب شوند،با کمال فهم و منطق به خدای موسی ایمان بیارند.[101]

4- محبّت
از برجسته ترین  سجایای  اخلاقی  که زندگی را معنا  و صفا می بخشد ، عشق ورزی  و ابراز محبّت  است، به ویژه به فرزند که از نظر روان شناسی نتایج پرباری دارد، و جایزه ی معنوی آن رحمت خداوند است . امام صادق  علیه السلام می فرماید : « همانا خداوند مهر می ورزد و رحم می کند به بنده ای که فرزندش را بسیار دوست داشته باشد.»[102]

محبّت دری است از درهای  بهشت که  والدین آن را  به روی فرزندان خودشان باز می کنند. کسانیکه از موهبت این دَر برخوردار نیستند قادر به دیدن بسیاری از لذایذ زندگی نخواهندشد.[103]

امروزه  روشن شده است که  عمده ترین  فقر بشریّت در جامعه  ماشینی و صنعتی در جهان معاصر ، فقر فرهنگی و عاطفی است و مهم ترین مشکل کودکان و  نوجوانان امروزی در خانواده کمبود عشق و عاطفه و محبّت است.

همان طوری که انسان نیاز به آب و غذا دارد  نیاز به محبّت هم دارد بلکه  نیازهای  عاطفی و معنوی او به مراتب بیشتر از نیازهای جسمانی اوست. عمده ترین  دلیل  ناسازگاری فرزندان در خانواده ها،عامل بسیاری از ناهنجاریها مانند مانند فرار از خانه و امثال آن،ریشه درکمبود عاطفه و محبّت دارد . فقر عاطفی موجب می شود شخصیّت  انسان در نزد خود حقیر  و پست  باشد و کرامت و عزّت خود را از دست بدهد و چنین انسانی آبروی خود را بر باد رفته پنداشته  و به هر کاری دست می زند.

فرزندانی که از عقده ی حقارت و فقر عاطفی رنج می برند و برای خود هیچ گونه ارزشی قائل نیستند ، نمی توانند افرادی مورد اعتماد باشند و مسئولیتی را در جامعه  عهده دار شوند . سایر افراد جامعه  نیز از شرّ این افراد در امان نخواهند بود. اما اگر  والدین بتوانند با محبت ، احترام ، ارتباط  صمیمانه ،کرامت نفس را در  نوجوانان  تقویّت کنند ، آنان در آینده انسان­هایی سالم و دوست داشتنی خواهند بود و وجود خود را با گناه و معصیّت آلوده نخواهند کرد.[104]

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:« مَن کَرُمَت علیهِ نَفسُهُ لَم یُهِنهَا بالمَعصِیَة»[105]« آن کسی که بزرگی و کرامت نفس خود را باور داشته باشد، آن را با گناه پست و ذلیل نخواهد کرد.

امام مجتبی علیه السلام درجبران فقر عاطفی کودکان اهتمام خاصی داشت.روزی آن حضرت از محلی عبور می کرد و در کوچه کودکان درحال بازی بودند. آنان ضمن بازی، مشغول خوردن خرده نان هایی شدند و درآن حال از روی شوق و علاقه امام مجتبی علیه السلام را به جمع خود دعوت نمودند.آن  بزرگوار دعوت آنان را پذیرفته و به همراهشان مشغول تناول نان گردید. آنگاه تک تک کودکان را مورد تفقد و مهربانی  خویش قرار داد.سپس  همه ی  آنان را به  منزل خود آورد و بعد از پذیرائی کامل،هدایائی نیزبه آنان اعطا کرد.آنگاه خطاب به اطرافیان خویش فرمود: در این تعامل،برتری اَزآنِ کودکان است زیرا آنان هرچه داشتندبا ما قسمت کردند ولی ما بیشتر از آن چه به آنان دادیم موجودی داریم.[106]

وظیفه پدر و مادر تنها تأمین  غذا و لباس و  بهداشت نیست ، بلکه  فراتر از آن  آبیاری کردن مزرعه ی  دل های  آنان  با آب حیات  بخش محبت و عطوفت است . محبّت و دوست داشتن ، خواسته ی طبیعی کودک است ، زیرا او کانون  گرم و اطمینان  بخشی می طلبد که  درپرتو آن استعدادهایش شکوفا گردد و شخصیّتی ساخته و پرداخته پیدا کند و بادنیای پرجاذبه ی محبّت و عاطفه و صمیمیّت آشنا گردد. ازاین رو، نوازش والدین به کودک جرأت و شجاعت و اعتماد به نفس می بخشد و روحیه ی  او را  دربرابر مشکلات قوی می سازد اکسیر محبّت،داروی بسیاری از آلام  و بیماریها ی  روحی و حتّی جسمی کودک است. او با محبّت  آرام  و شاداب می شود و غنچه ی دلش  شکوفا  می گردد . کمبود و یا  فقدان محبّت زمینه ساز بسیاری از بیماری­های روانی و جسمی کودک از قبیل بی اشتهایی، بی خوابی، شب ادراری،تقلیدهای بی مورد،رفتارهای نامعقول، خوابهای آشفته،افسردگی روانی،عصبانیّت و خشونت و …است.

فقدان محبّت به خصوص در سنین آمادگی زمینه ی  اضطراب و تشویش و انحراف  کودک را فراهم  می سازد . بچه هایی که کمتر محبّت پدر  و  مادر را احساس  می کنند به هر کس پناه می برند تا شاید این کمبود را تأمین کنند.

باید به این نکته توجّه کرد که مهر و محبّت به افراط نکشد، زیرا افراط در محبّت نیز زیانهای جبران ناپذیری دارد، که ضعف احساس مسئولیت در کودک، کاهش رشد عقلی، لوس بار آمدن، تجاوز به حقوق دیگران ، خود را در هر چیز محق دانستن و …از جمله آنهاست.[107]

  ابراز محبّت شیوه های گوناگونی دارد،بهترین آنها، در آغوش گرفتن،نوازش کردن،سخن گفتن ملایم و دلپذیر،بازی با فرزندان و بوسیدن اوست.

دل کودکان آیینه ای است  درخشان و اظهار محبّت پدر و مادر به فرزند به ویژه بوسیدن او ، روح کودک را جلا می دهد و به طور خلاصه  مهرورزی والدین، ضامن سلامت روحی  و تعادل عاطفی کودک است.

شاید فلسفه ی سفارش های اکید اسلام به بوسیدن فرزندان نیز در همین نکته ی مهم نهفته باشد.با توجّه به اهمیّت «بوسیدن فرزندان» چند روایت در این باره را بیان می کنیم:

   بوسیدن فرزندان نیکویی است: فضل بن ابی قره از امام صادق علیه السلام و او  از رسول خدا صَلَّ الله عَلیه و آله وسَلَّم  نقل فرموده که : « مَن قَبَّلَ وَلَدَهَ کَتَب الله لَهُ حَسَنَةَ… »[108] هر کس فرزند خود را ببوسد خداوند برای او یک نیکویی می نویسد.

آثاراخروی بوسیدن فرزندان:پیامبر صل الله علیه وَآله وَسَلَّم فرمود:

   «قَبِّلوا أولادَکُم؛فَاِنَّ لکم بِکلِّ قُبلةِ درجَةً فی الجَنَّةِ مابَینَ کلّ دَرَجَتَینِ خمس مائةِ عام؛[109]» فرزندان خود را ببوسید،زیرا به هر بوسه ای رتبه ای است در بهشت و  فاصله ی دو رتبه از یکدیگرپانصد سال است.

علاقه و محبّت پیامبر به فرزندان خود آن چنان زیاد بود که هیچ گاه پوشیده نمی ماند و گاه در حال سخن با مردم،به فرزندان خود ابراز محبّت و علاقه می کرد و آنها را مکرر می بوسید.[110] بعضی از پدران و مادران نا آگاه، کمترین توجهی به خیر و مصلحت کودک ندارند.هدفشان، تنها راضی کردن کودک و برآوردن خواسته های اوست. آنان خود را مطیع و فرمان بردار و کودک را مطاع و فرمانروا می سازند و به این ترتیب ، هر روز که  از عمر کودک  می گذرد ، خود خواه تر می شود و استبداد  و خود  ستیزی در فکرش ریشه می دواند . این قبیل والدین ، ناآگاهانه و با دوستی و محبّت، ریشه های سعادت فرزند خود را می خشکانند و با عواطف نابجا و محبّت های بی حد و حصرشان، آنها را به بدبختی سوق می دهند.[111]

کودکان به محبّتی نیازمندندکه آثار آن را در رفتار والدین مشاهده و لمس نمایند . محبتهای قلبی والدین نسبت به کودکان باید درنوازش ها، بوسه ها، در آغوش گرفتن ها، تبسم ها و حتی آهنگ محبّت آمیز سخنان والدین مشاهده می شود.

محبّت را باید از دل به زبان و عمل آورد تا کودک آن را با تمام  وجود لمس کند ممکن است پدر و مادری  فرزند خود را در دل دوست داشته باشند ، امّا اظهار نکنند. این نوع  محبّت  تأثیر منفی  می گذارد  و کودک مهر  و محبت  والدین را  احساس نمی کند و در نتیجه خود را تنها  می یابد و فکر می کند مورد توجه  والدین نیست. بنابراین ، عقاید  تحقیر آمیزی نسبت به خود پیدا می کند. از این رو پدر و مادر باید محبّت خود را به صور گوناگون آشکار سازند.[112]

به زبان آوردن  مهر ، مایه تحکیم  پیوند تربیتی است و حفظ این  پیوند ، لازمه و  زمینه ی تأثیرگذاری مربّی ومتربّی است. از این رو درتوصیه های اسلامی،بربه زبان آوردن مهرتأکید شده است به  طوری  که در کتب روایی ، بابی به عنوان آگاهاندن  دوستان از  محبّت  درونی به آنها (اِخبارُالرجال اخاهُ بِحُبّه) وارد شده است : امام صادق علیه السلام می فرمایند : «اذا اَحبَبتَ رَجُلاً فَأَخبِرهُ بِذلِکَ فَاِنَّهُ أَثبَتُ لِلمودَّةِ بَینَکُمَا» هرگاه محبت کسی را در دل داشتی ، او را از این محبت با خبر کن، که این آگاهی ، دوستی و مودت شما را استوارتر خواهد کرد.[113]

و همچنین امام صادق علیه السلام  فرمود: قَالَ مُوسَی : یا ربِّ ؛أیُّ الأعمالِ أَفضَلُ عِندَکَ؟ قال: حبُّ الأطفَالِ؛فَإنَّ فِطرَتَهُم عَلی تَوحِیِدی،فَإِن أمِتّهُم أدخِلتَهُم بِرَحمَتِی جَنَّتِی؛[114]

موسی بن عمران عرض کرد:پروردگارا!کدام عمل نزد تو برتر است.فرمود:دوست داشتن کودکان، زیرا  فطرت  آنان را بر توحید و  یگانگی  خود  آفریدم  و اگر  آنان را  بمیرانم  با رحمتم  داخل  بهشتم می گردانم.[115]

بعضی از  پدران و  مادران  چون بیش از حد به  فرزندان خود علاقه دارند ، بدی های آنان را اصلاً درک نمی کنند و اگر احیاناً عیبی در آنان دیدند یا دیگری آنرا تذکرداد، ازآن چشم پوشی کرده  و درصدد اصلاح بر نمی آیند تا مبادا فرزندانشان  ناراحت شوند. شما کودکان  بی ادبی را مشاهده می کنید که بچه ها را اذیّت می کنند،مزاحم مردم می شوند، در و دیوار مردم را خراب و کثیف می نمایند،شیشه می شکنند، فحش می دهند ، به اموال مردم زیان می رسانند و … امّا پدران و مادران  نادان آنان نه تنها نهی شان نمی کنند،بلکه با یک خندۀ احمقانه یا دفاع بی جا آنان را به کارهای خلاف تشویق می نمایند.این قبیل پدران و مادران با محبّتهای بی جای خود، در لباس دوستی ، بزرگترین خیانت ها را نسبت به فرزندان خود مرتکب می شوند که در قیامت بدون مؤاخذه نخواهد بود.

به این پداران ومادران باید گفت:محبت به فرزند بدین معنا نیست که بدی های آنان را نادیده بگیرید و از تربیتشان  غافل بمانید و به بهانه ی این که  جگر گوشه ام  ناراحت می شود  اجازه دهید هرکاری را خواست انجام دهد.هر چند که اظهارمحبّت،خود یک وسیله ی تربیت است امّا نباید از تربیت مانع شود.

بهترین پدران و مادران کسانی هستند که حساب بچه دوستی را از حساب تربیت جدا سازند. با این که فرزندان خویش را از صمیم دل دوست دارند، ولی با چشم واقع بین، عیوب آنان را دقیقاً مشاهده کرده و عاقلانه درصدد اصلاح آن ها برمی آیند.کودک باید همواره به محبت های پدر و مادر دل گرم باشد،ولی از تنبیه و خشونت آنان دربرابر کارهای زشت نیزهراسان باشد.باید بداند که محبت پدر و مادر مانع تنبیه و تأدیب او نخواهد شد . بلکه لازمۀ محبت واقعی این است که در تأدیب او کوشاتر باشد.[116]

5- تسهیل

منظور از اصل سهولت این است که در آموزش مفاهیم دینی به کودکان ، باید توان شناختی، عاطفی و انگیزشی  کودکان را در نظر گرفت  و از زیاده روی ، خشونت و سخت گیری  در روند آموزشی پرهیز نمود ؛ زیرا هدف از آموزش مفاهیم دینی ، برانگیختن شوق و  رغبت کودکان به یادگیری آموزه های دینی است و نه صرفا انتقال آگاهی های دینی.

از این رو، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همواره این سخن را تکرار نموده اند که « آموزش دهید و آسان بگیرید و سخت گیری نکنید»؛[117] چرا که « خداوند مرا سخت گیر و سرسخت مبعوث نفرمود ، بلکه مرا آموزگاری آسان گیر مبعوث نموده است. » [118] شهید  مطهری  نیز  نقل می کند:«پیامبر صلی الله علیه وآله آن گاه که معاذبن جبل را برای تبلیغ دین به یمن فرستاد، به او چنین فرمود:«یا مَعاذُ بَشّر وَ لاتُنَفِّرْ،یَسّرْ وَ لاتُعَسِّرْ»؛می روی برای تبلیغ اسلام،اساس کارت تبشیر و مژده و ترغیب باشد ، کاری بکن که مردم مزایای اسلام را درک بکنند و از روی میل و رغبت به اسلام گرایش پیدا کنند.

نکته ای که پیغمبر اشاره کرد این بود که « بَشَّر وَ لا تُنَفِّرْ » ؛ کاری نکن که مردم را از اسلام فرار بدهی و متنفر بکنی. مطالب را طوری تقریر نکن که عکس العمل روحی مردم فرار از اسلام باشد.[119]

امام علی علیه السلام در نامه ای که به مالک اشترمی نویسد اینگونه بیان می کند که: « َغتَنِمُ أکلَهُم فَإنَّهُم صِنفَان : أمَّا أخٌ لَکَ فِی الدِین ، أو نَظِیرٌ لَکَ فِی ألخَلقِ ، یَفرُطُ مِنهُم الزَّلَلُ ، و تَعرِضُ لَهُمُ العِلَلُ، و یُؤتَی عَلَی أیدِیهِم فِی العَمدِ وَالخَطَإِ، فَأعطِهِم مِن عَفوِکَ وَ صَفحِکَ مِثلَ الَّذی تُحِبُّ وَ تَرضَی أن یُعطِیَکَ اللهُ مِن عَفوِهِ وَصَفحِهِ»[120]«مردم دودسته اند: دسته ای برادر دینی تو و دسته ی دیگر همانند تو در آفرینش می باشند . اگر گناهی ازآنان سر می زد یا علت هایی بر آنان عارض می شود ، خواسته یا نا خواسته ، اشتباهی  مرتکب می گردند، آنان را ببخشای  و بر آنان آسان گیر، آنگونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد.»

حال  با  توجه  به اصل آسان گیری  در آموزش های  اسلامی ، رعایت  این اصل  در آموزش مفاهیم دینی به کودکان از اهمیت بیشتری برخوردار است ؛ مفاهیم  دینی اموری هستند که با فطرت کودک سازگارند و نیازی به  تحمیل و سخت گیری ندارند، سخت گیری  زمانی است که آموزه هایی خلاف خواست فطری کودک به گونه ای برای او ترسیم و تکرار شودکه آن را بدون فکر و اندیشه بپذیرد. علاوه بر این،مفاهیم و آموزه های دینی سهل و آسان،زمینه های درونی و انگیزشی لازم  را برای کودک فراهم نموده ، او را به یادگیری مفاهیم و حقایق دینی  علاقه مند می سازد.چنان که خشونت و سختگیری در امر آموزش مفاهیم دینی،کودک را نسبت به اصل  دین و تعالیم حیات بخش آن بدبین نموده، آثار و پی آمدهای ناگواری در روحیه  لطیف او باقی  خواهد گذاشت . بنابراین ، رعایت این اصل در آموزش مفاهیم دینی کودک چنان مهم است که ائمه معصومین  علیهم السلام در سخنان نورانی خویش والدین را بدان سفارش نموده اند . بنابر مضمون  روایتی از  امام صادق علیه السلام به  نقل از  رسول مکرّم  اسلام صلی الله علیه و آله ، «والدین کاری  را که انجام آن برای کودک آسان  و  ساده است  بپذیرند و آنچه را  که انجامش بر وی سنگین و غیر قابل تحمّل است از او انتظار نداشته باشند.»[121]

از مهمترين  روشهای  آموزش در هر چيزی  آسان گيری است. آسان گيری  از آن  رو لازم و ضروری  است كه سخت گرفتن  موجب دور شدن فرد می شود. درگذشته استادی بود كه هنوز كلامی را نگفته بردشواری و سختی دست يابی به  فضيلتی و يا رهايی از رذيلتی توجه می داده است و بلكه بر آن تأكيد می ورزيد . اين گونه از آموزش و پرورش موجب دوری افراد و اشخاص می شد.انسان به صورت طبيعی ازآسان شروع می كند وكم كم پس ازگذشت زمانی به سختی­ها  گرايش می­يابد و آن را انجام می دهد.برخی از پرورش دهندگان عادت كرده اند كه كلام خويش را با معنای  خاصی از تقوا آغاز كنند و انذار و ترساندن را اصل دركلام خويش قراردهند. اگر به شيوه های آموزشی و پرورشی قرآن توجه شود ديده می شود كه قرآن كلام  خويش را با  بشارت و سخنان نرم و تشويق و ترغيب شروع می كند. با آنكه  مخاطبان  قرآن درآغاز مشركان معاند و مخالفان كينه توزی بود كلام را با بسم الله الرحمن الرحيم آغاز می كند و حتی قرآن را هدايت مشركانی می داند كه  اهل تقوا هستند. در آيات نخست سوره بقره از مشركان به عنوان  متقين ياد كرده و میگويد كه قرآن برای اين دسته از مشركان وارد شده است.متقی كسی است كه  پروا  از پـلشتی و زشتی ها عقلايی  دارد و مثلاً  پيمان شكن نيست و يا دروغ  نمی گويد و رفتاری نابهنجار و خلاف عرف و عقل و عقلا انجام نمی دهد.

بازگشت این اصل به ویژگی عمومی«ضعف»در انسان است.انسان ها به دلیل ضعف نفس ، در قبال به دوش گرفتن تکالیف فرو می شکنند . این خصیصه مانع  از آن است که آدمیان در برابر تکالیف دشوار تاب آورند. از این رو ، اصل مسامحت چون قاعده ی عامه ای  است که در جریان  ارتباط تربیتی باید آن را مراعات کرد.البته اگر با اشراف بیشتری به این اصل نظر کنیم،آن را در دامن اصل فضل خواهیم دید. خداوند درمقام ربوبیّت، اساس تکالیف را بر« سهولت » و «قابلیّت نیل»نهاده است:

   « … یُریدُ اللهُ بِکُمُ الیُسرَ و لا یُریدُ بِکُمُ العُسرَ… »[122]« … خداوند حکیم  برای شما آسان خواسته و تکلیف را مشکل نگرفته است…»

 به سبب  اساس بودن سهولت در تکالیف ، عنوان جامعی که بر آیین پیامبر (ص) اطلاق شده « آیین سَهله ی سَمحه» است[123](سمحه همان مسامحت را گوشزد می کند). از این رو ، حتّی در مواردی که طبیعت یک تکلیف شاقّ و دشوار است ، خداوند بنا را بر مسامحت می گذارد . برای مثال در مورد روزه که چنین  طبیعتی دارد مساحمت خداوند آشکار است ، چنان که مریضان و مسافران مجازند در زمان دیگری که سلامت  یا فراغت حاصل شد روزه بگیرند[124] و کسانی که به سبب متحمّل شدن زحمت  و مشقّت زیاد، متحمل است آسیبی ببینند، از این روزه معاف اند و می توانند به جای آن گرسنه ای را سیر کنند.[125].

6- آموزش تدریجی
اصل تدریج و رعایت توان و استعداد کودک از دیگر اصول تعلیم و تربیت است. انسان از زمان تولد تا سنین بزرگسالی تواناییهای جسمی، ذهنی و عاطفی یکسانی ندارد و در هر دوره از رشد با خصوصیات ویژه ی آن دوره ظاهر می شود.

قرآن  کریم  در  طول ۲۳ سال  به  تدریج  بر پیامبر نازل گردید که  خداوند در آیه  کریمه  ۱۰۶ از سوره«اسراء» به این نکته اشاره می فرماید: « وَ قُرآنا فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْث وَ نَزَّلناهَّ تَنزیلاً »؛ و قرآنی که آیاتش را از هم جدا  کردیم ، تا  آن را با درنگ  بر مردم بخوانی؛ و آن را به تدریج  نازل کردیم.

مفسّران در بیان علل نزول تدریجی آیات قرآن مطالب فراوانی نوشته اند که بررسی همه آنها از حوصله این تحقیق بیرون است  و در این جا تنها به دیدگاه علّامه  طباطبائی اشاره می کنیم. به عقیده ایشان، در تفسیر آیۀ 106 سورۀ اسراء نزول آیات قرآن به تدریج به خاطر بلوغ  و رشد استعداد مردم در تلقّی معارف اعتقادی و احکام فرعی و عملی آن است.[126]

   خلاصه آن که،قرآن با در نظر داشتن سطح درک و فهم مردم، به بیان احکام اسلام  پرداخته، به گونه ای  که فهم  و پذیرش آن برای  آنان ممکن  باشد . بنابراین  آموزش  مفاهیم  دینی به کودکان  باید تدریجی باشد و آنان را به تدریج و آرام آرام با مفاهیم دینی آشنا نمود.

  نخستین  سال کودک ، حساس ترین دوران  زندگی او به شمار می رود . روان او همانند  لوح سفیدی است که برای  پذیرش هر نقشی آماده می باشد . و قبلاً هیچ  گونه صورت علمی درآن نقش نبسته  ولی استعداد آن را دارد که به تدریج علوم و اطلاعاتی را کسب کند.دستگاه ادراک او ( حواس،اعصاب و مغز ) نیز وسیله های  بسیار ظریف  و حساسی  هستند که  قبلاً با آنها کار نشده و طرز به کار گرفتن آن ها برای آینده کودک بسیار مهم و سرنوشت ساز می باشد.[127]

در روایات  توجه  ویژه ای به سنین کودکان شده و توانمندی و آمادگی بیشتر آنان نسبت به  سنین بزرگتررا درفراگیری علم بیان نموده است؛به عنوان نمونه به ذکر یک مورد اشاره می شود حضرت رسول صل الله علیه و آله فرمود: « مَثَلُ الّذی یَتَعلَّمُ فِی صِغَرٍ کَالنَّقشِ فِی الحَجَرِ،مِثلُ الَّذی یَتَعَلّمُ  فِی کَبَرِه کَالَّذی یَکتُبُ علی الماءِ »[128]«کسی که در خردسالی یاد می گیرد [ علم او ] مانند نقشی است که بر سنگ حک شده باشد و آن که در  بزرگ سالی فرا میگیرد ، مانند کسی است که بر آب می نویسند»[129]

بنابراین تربیت مبتنی بر عادت است و از طریق عادت دادن می توان به تربیت افراد پرداخت. عادت کردن، یکی از ویژگی های انسان ، به خصوص در زمان کودکی است. وقتی چندین مرتبه و به طور مستمر عملی را تکرار کرد بدان عادت کرده وانجام آن برایش آسان و لذیذ خواهد بود. بر عکس ترک آن عمل برایش دشوار  و ناراحت کننده می شود. کودک در آغاز  زندگی به هیچ چیز عادت ندارد ولی در اثر تکرار عمل، به تدریج عادت ها برایش به وجود می آیند.در اثر تکرار اعمال بد،به بدی عادت می کند و در اثر تکرار عمل خوب، به کار نیک عادت می کند.

بنابراین ،مربی باید از این موقعیت کودک کاملاً استفاده نماید.سعی کند او را به تکرار کارهای نیک  دعوت کند تا به آنها  عادت نماید . کودک را به  اخلاق نیک و رفتار خوب عادت دهد و از عادت های بد جداً جلوگیری کند.[130]

تربیت دینی فرزندان در صورتی که متناسب با شرایط  سنی آنها  باشد  آثار ارزشمندی را به دنبال خواهدداشت واگر مطابق با فهم و درک آنان نباشدچه بسا نتیجه معکوسی خواهد داشت؛ بنابراین ، تربیت دینی فرزندان با توجه به مقاطع سنی خاص در چند مرحله و [به تدریج] انجام می گیرد.

1- مرحله آشناسازی
در این مرحله که ازکودکی تا پنج سالگی را شامل می شود،والدین سعی کنند فرزندان را تنها با اصل مسائل دینی مانند نماز،آشنا کنند دراین مرحله،کودک تنها با حرکات وشیوه ی خواندن نماز والدین آشنا می شود. با مشاهد رفتار والدین، تمام حرکات در ذهن کودک ضبط می گردد. (برای مثال یکی از راه های عملی که پدر و مادر می توانند  برای آشنا  کردن  کودکان  خویش انجام دهند ، این است که سجاده ی مخصوص کودک را  هنگام  نماز در کنار خود قرار دهند و کودک را بر روی سجاده بنشانند.)

2- مرحله همراهی
در این مرحله شایسته است پدر و مادر به دو شیوه عمل کنند:

اول:فرزندان خود را در همراهی و هماهنگی با رفتار و حرکات خویش به هنگام نماز،راهنمایی کنند (نیازی به قرائت و ادای الفاظ و کلمات توسط کودکان نمی باشد.)

   دوم: همراه آوردن  فرزندان به هنگام  حضور در مساجد و اماکن  مذهبی . این مرحله تکمیل کننده مرحله آشنا سازی است . فرزندان در این  مرحله  علاوه بر آشنایی با  نماز ، با جماعت و مسجد نیز آشنا خواهند شد.این مرحله در پسران،از پنج تا هفت سالگی و در دختران از چهار تا شش سالگی است.[131]

3- مرحله تشویق
تشویق از مسائل بسیار مهم تربیت اسلامی و از بهترین شیوه های تربیت کودک است.و چندین فایده دارد از جمله:

3-1-تقویّت روحیه : تشویق  موجب  تقویت  روحی فرزندان می شود و نیروی تازه ای به آنان می بخشد تا بتوانند با اعتماد به نفس و پشت گرمی بیشتر کارهای  خوب و مورد علاقه  خود را دنبال کنند و به اهمیت آن ها بیش از پیش پی ببرند.

3-2-شکوفایی استعداد: تشویق، استعدادهای درونی کودکان را رشد داده و به شکوفایی سوق می دهد و زمینه های یأس و نا امیدی و بد بینی را در آن ها از بین می برد.

3-3-تحمل سختی ها : کودک در پرتو تشویق  می آموزد که مشکلات و سختی ها را  بر خود هموار سازد تا هدف مطلوب خود را دنبال کند و تداوم  تشویق به  فعالیّت های  رشد دهنده ی می انجامد.

3-4- خوش بینی: تشویق کودک از سوی پدر  و مادر و اطرافیان  باعث می شود  کودکان  با نظری خوب و خوش بینانه  به آن ها  نگاه کنند  و آن ها را دوست و همدم  و یار صمیمی خود بدانند واین آثار بسیاری در بردارد.

3- 5- حفظ از انحرافات : گاه یک تشویقِ به جا و حکیمانه و ساده ممکن است مسیر  زندگی کودکی را عوض کند و او را از بد کاری ها و انحرافات نجات بخشد.

3-6-ایجاد انگیزه:تشویق کودکان برای انجام فعالیّت های مثبت و پاداش دادن  پس از انجام آن ها، باعث ایجاد انگیزش وتحرّک درآن ها خواهد شد وجوّ رقابتی خوبی درمیان آن ها خواهد آورد ؛ امّا  فرزندانی که مورد تشویق  قرار نمی گیرند ، اغلب دچار  شکست  روحی  می شوند و اعتماد به  نفس خود را از دست داده ، خود را پست و حقیر می شمارند و جرئت دست زدن به کار خوب را در خود نمی یابند.

در این که تشویق ، عمل  بسیار پسندیده ای  است جای تردید  نیست ،  ولی  مهم تر از آن، شیوه ی تشویق است که باید مدّ نظر والدین قرار گیرد،و در غیر این صورت، چه بسا تشویق باز تاب منفی هم داشته باشی.تشویق خوب آن است که تنها زبانی نباشد، بلکه عملی نیز باشد و بر اساس نوع رفتار و اعمال فرزندان در نظر گرفته شود تا آثار آن بهتر به ثمر بنشیند.تشویق نباید اصالت پیدا کند و به سرگرمی مبدّل نشود ، بلکه باید به عنوان وسیله ای  برای ایجاد  و تقویت  رفتارهای  مثبت به کار رود و کودکان  به خوبی بدانند برای  چه  تشویق  می شوند و  چه باید بکنند تا مورد تشویق قرارگیرند.همچنین تشویق خوب آن است که درحضور جمع صورت گیرد ،نه فقط در خفا و پنهانی.

4-مرحله ترغیب
مرحله ترغیب ، فراتر از تشویق صرف است و پدر و مادر باید به ایجاد  رغبت  و تمایل درونی در فرزندان اقدام نمایند. در این مرحله، احساس و غریزه درونی فرزندان دخالت دارد، زیرا ایجاد رغبت در فرزندان برای انجام دادن تکالیف دینی ،  نوعی جواب مثبت  به تمایل درونی آنان نیز می باشد.
در مرحله ترغیب ، پدر و مادر علاوه بر تعیین  پاداش مادی ، به تشریح و تبیین  پاداش های معنوی و نقشی که  انجام  تکالیف دینی و حضور در اماکن مذهبی به خصوص مساجد در ایجاد آرامش روحی و بهداشت روانی انسان ایفا می نماید، می پردازد . این مرحله ، سنین ده تا پانزده سالگی برزای پسران و هشت تا نه سالگی برای دختران را شامل می شود.

5-مرحله تکلیف
در این  مرحله ، پدر و مادر برای  فرزندان  نوعی تکلیف در انجام  مسائل عبادی ، مانند اقامه نماز و حضور در مسجد،تبیین می نمایند . با عنایت با این مسئله مهم که حداکثر پانزده سالگی برای فرزندان پسر و نه سالگی برای دختران، زمان آغاز وجوب تکالیف شرعی می باشد،بر خلاف مراحل قبل که نتها تشویق و ترغیب و پاداش برای ایجاد جاذبه در فرزندان مؤثر بود،از این پس تنبیه نیز به آن اضافه می شود.

باید در نظر داشت که نوع تنبیه به  فراخور شیوه عملکرد و رفتار فرزندان در نظر گرفته شود و طوری نباشد که ایجاد دافعه کند و یا ذهن فرزندان را در انجام تکالیف  شرعی بدبین و منفی سازد.(برای مثال محدود کردن برخی امتیازها،برای فرزندان،خود نوعی تنبیه به شمار می رود.)

6- مرحله مراقبه و محافظت
در این مرحله باید برادامه و استمرار انجام مسائل عبادی از سوی فرزندان محافظت و مراقبت به عمل آید و تمام  عوامل مثبت و  منفی که در جذب یا گریز  نوجوانان  و جوان مؤثرند ، ابتدا شناسایی شده و در ادامه، ضمن تقویت نقاط مثبت ، در کاهش و در  نهایت حذف عوامل منفی اقدامی بایسته صورت گیرد. در این مرحله  نقش همسالان، مدرسه، محیط ، فامیل های نسبی، رسانه ها ( تلویزیون ، ماهواره ، اینترنت و… )در جذب و  یا  گریز فرزندان به مساجد بسیار قابل توجه و تأثیرگذار خواهد بود.

نکته مهم و اساسی این است که بعد از مرحله تکلیف ، پدر و مادر باید دقّت داشته و مراقبت جامع تری بر آنان داشته  باشند ، تا از آنچه در مراحل قبل با  زحمت  و تلاش  فراوان به دست آورده اند ، محافظت شود . کوتاهی در این مرحله نتایج سویی در تربیت دینی فرزندان  بر جای خواهد داشت.

7- مرحله تبیین و تشریح
در این مرحله ، با توجه به این که  فرزندان در حال  گذر از مرحله  نوجوانی بوده  و از قدرت فهم و درک  بالاتری نسبت به مراحل قبل  برخوردار شده اند  و شخصیّت و  هویت آنان نیز در حال تکوین و شکل گیری می باشد ، ضروری است ، والدین و مربیان با زبان علم ومنطق ( و نه احساسی) با آنان صحبت کرده  و اهمیّتی  که مسائل دینی در زندگی  بشر دارد و نیز منزلت  و جایگاه  اماکن مقدس به خصوص مساجد را برای آنان تبیین نمایند.

با توجه به این که ذهن جوان ، در این مرحله به هنجارهای  دینی و نیز آداب و رسوم و سنن اجتماعی حاکم  بر جامعه ، حساس  می شود و نوعی  خانواده  گریزی و اجتماع پذیری در آنان نمود پیدا می کند ، شایسته است با گروه های سالم  اجتماعی مثل هیئت های مذهبی و اماکن مذهبی که بهترین مکان  اجتماعی و  دوست یابی و محل  بروز  و شکوفا شدن استعدادهاست ، پیوند داده شوند ، تا بتوانند پتانسیل های بالقوه ی خویش را در جهت مثبت به  بالفعل  تبدیل نمایند.[132]

8-مرحله هدایت و راهنمایی         
این مرحله ، از سنین اواخر جوانی شروع شده وتا مرحله بزرگ سالی ادامه می یابد اگر چه در این مرحله نقش و تأثیرگذاری پدر و مادر بر فرزندان به دلیل ازدواج و تشکیل خانواده  فرزندان جوان و نیز برخورداری از شعور و فهم اجتماعی،به قدر رشد آنان،کم رنگ می شود، ولی والدین با هدایت و راهنمایی فرزندان خود در مواقع بحرانی زندگی آنان، می توانند  همچون  گذشته به ایفای نقش بپردازند.

در این مرحله، پدر و مادر با توجه به نقش ریش سفیدی که درخانواده ها دارند و نیز فرزندان آنان که در  مرحله سنی بزرگ سالی  قرار دارند و از زندگی احساسی و  هیجانی گذر کرده اند، می توانند به عنوان  بزرگ خانواده ، هم  چنان به ایفای  نقش  بپردازند و با  راهنمایی خویش، فرزندان را به سوی اعمال خیر و انجام فرایض دینی هدایت کرده و رهنمون سازند. [133]

در همین  باره ، پیامبر گرامی  اسلام حضرت  محمد صل الله  علیه و آله و سلم می فرماید : «فرزند تا هفت سال آقا و فرمان گذار و تا هفت سال دیگر غلام و فرمانبر و هفت سال سوم، وزیر و کارپرداز است. پس از این مدت،اگر صفاتی پسندیده داشت، زحمات چند ساله به ثمر رسیده و گرنه، رنج بیهوده مَبر، که وظیفه  ات را به کار بسته ای.» [134]

 

7- نظارت
   از دیگر اصولی که در سیره  تربیتی معصومان علیهم السلام یافت می شود ، نظارت و مراقبت از رفتار فرزندان است.تربیت فرزندمانند پرورش نهالی است که نیاز به مراقبت دارد.باید به موقع به نهال آب داد و شاخ و برگهای زایدش را پیراست تا به درختی پر ثمر و تنومند تبدیل گردد.

   تربیت نیاز به مدیریت  و برنامه ریزی صحیح و اصولی دارد. در مدیریت موفق یکی از اصول و وظایف  مهم مدیر هدایت و نظارت  و مراقبت است یعنی مدیر و مسئول به  موقع  احتیاجات را برطرف کرده و عوامل مزاحم را حذف و غفلتها را گوشزد می کند.

   نظارت و مراقبت درطول دوران تربیت لازم است؛یعنی از وقتی که نطفه فرزند بسته می شود و حتی پیش ازآن،تا وقتی که کودک به رشد و بلوغ می رسد،به ویژه زمانی که کودک از محیط خانواده به  اجتماع  روی می آورد ؛ زیرا سنین کودکی و نوجوانی سنین تقلید و تاثیر پذیری از دیگران و الگو گیری است.

   پرورش کودک یکی از مسائل مهم مذهبی و علمی است . پدر و مادر باید  وظایف  خود را در تربیت طفل به خوبی فرا گیرند و در مقام عمل به کار بندند تا به تربیت خوب و شایسته  فرزند خویش نائل  شوند. لازم است مسموعات و مبصرات  کودک که از راه گوش و چشم  وارد مغز او می شود شدیداً تحت مراقبت قرار گیرند.یک سخن پلید ویک منظره منحرف کننده کافی است فکر طفل را از صراط مستقیم برگرداند و برای همیشه او را بدبخت و آلوده نماید.[135]

   قرآن کریم می فرماید: « یَاأیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسِکُم وَأَهلِیکُم نَارًا »[136]« ای کسانی که ایمان آورده اید، خود و خانواده ی خود را از آتش دوزخ نگاه دارید».مفهوم«نگهداری خانواده از آتش» در این آیه ی شریفه که ائمه ی اطهار علیه السلام آن را به انجام وظیفه ی امر به معروف و نهی از منکر تفسیر کرده اند، نقش نظارتی والدین نسبت به فرزندان را در بر می گیرد.[137]

   مسئولیت تربیت نیاز به مراقبت های آگاهانه می باشد و در آخرت و قیامت دامن گیر والدین خواهد شد.امام سجاد علیه السلام درصحیفه سجادیه میفرماید:«خدایا مرا درتربیت و تأدیب فرزندم یاری و مدد فرما.»[138]

   بدون تردید یکی از عوامل سازنده ی شخصیت انسان نقش دوستان است،زیرا نوجوانان بخش مهمی از افکار و  صفات  اخلاقی خود را  از دوستان بر می گیرند و تحت  تأثیر  رفتار  و  الگوی اخلاقی آنان قرار دارند . تأثیر دوستان گاهی به حدی است که می تواند  بر نقش و تأثیر والدین قلبه کند. سفارش مربیان الهی همواره این بوده که والدین مراقب فرزندان خود باشند وآنها را از مفاسد محیط،خطرات اجتماعی و زیان های رفاقت با افراد  آلوده و فاسد برحذر دارند.

پسر نوح با بدان بنشست            خاندان نبوتش گم شد

 استقلال طلبی از خصوصیات دوران بلوغ و نوجوانی است.این دوره،دورۀ پرشور و نشاط و تحول زاست. فرد دراین مرحله  احساسات متفاوتی ازخود بروز می دهد ، گاه  با تندی و گاه با سردی و  بی تفاوتی با مسائل زندگی برخورد می کند . در این دوره نقش والدین در تربیت دینی نقش هدایت گری ، مراقبتی و نظارتی خواهد بود و باید به نوعی اعتماد  فرزندان را جلب کنند که در مشکلات،مخصوصاً مسائلی که منجربه انحرافات فرزندان می شود،به راحتی به والدین پناه ببرند و با آنان مشورت کنند تا به راه حل مناسب دست یابند.

  نکته مهم اینکه مراقبت و نظارت نباید به گونه ای باشد که نوجوان احساس حقارت و کوچکی و عدم استقلال پیدا کند.  والدین باید متوجه  اوقات فراغت  نوجوانان باشند . نداشتن سرگرمی از عوامل ایجاد  انحراف و  بزهکاری در نوجوانان است. معاشرت با دوستان هم سن و سال خوب است مادامی که تحت نظر والدین باشد. باید این را در نظر بگیریم که پدر و مادری که با اعمال پلیسی دائماً مواظب اعمال و رفتار فرزندان خودشان هستند،آن ها را ناخواسته به سوی کارهای خلاف سوق می دهند.[139]

    والدین در هر زمان باید بدانند که  فرزندشان کجاست و  با چه کسانی مأنوس است ، باید بر معاشرت های  فرزندان نظارت کرد. نظارت ها نسبت به نوجوانان و جوانان باید بیشتر باشد؛ زیرا خطرهای  بیشتری  در این سنین در کمین آنها  است . چه بسیار  والدینی که  با این تصور که فرزندشان  بزرگ شده و جوان است و  نیازی  به مراقبت ندارد ، هیچ گونه  نظارت و مراقبتی بر دوستان ، اوقات فراقت و رفت و آمدهای او نکردند و زمانی به خود آمدند که فرزند جوانشان در کام اعتیاد فرو رفته یا به دام باندهای فساد و فحشا گرفتار شده است.

   آنچه در این مرحله بسیار  مهم است ، نوع  و کیفیت مراقبت هاست . برای کودکان ، مراقبت محسوس و مستقیم  اشکالی ندارد ؛ زیرا کودک با دیدن هیبت پدر ، مراقب است که دست از پا خطا نکند ، ولی در دوران جوانی، مراقبت ها بهتر است غیر مستقیم و نامحسوس باشد. مراقبت مستقیم والدین بر جوانان ممکن است آنها را برآشوباند و در برابر پدر و مادر موضع گیری کنند یا بکوشند فعالیّت های خود را پنهان سازندکه نه به صلاح والدین است و نه به مصلحت فرزند.[140]

8- تشویق و تنبیه
تشویق:

   از دیگر  وظایف  یک پدر و مادر مسلمان تشویق و ترغیب  فرزندان به عبادات و کارهای نیک است.تشویق وترغیب دوشیوه دارد:نخستین شیوه آن است که والدین باکردار وعمل خود مشوّق فرزندانشان به عبادت باشند.بدین معنا که قلب عزیزان خود را نسبت به حالات معنوی و عبادی آماده و علاقه مند نمایند و رغیب و علاقه  والدین به امور مذهبی و اعمال عبادی ، خود بهترین مشوق عملی فرزندان به این فعالیّت هاست.

   وقتی کودکان و نوجوانان  مشاهده می کنند که پدر و مادرشان  به امور  مذهبی حساسیّت و دقت نظر دارند و به عبادات اهمیّت فراوان می دهند، و در اوقات نماز،با اشتیاق به سوی عبادت می شتابند و در مناسبت های مذهبی و مراسم عبادی شرکت فعال  دارند ، خود به خود به این قبیل امور احساس علاقه و نشاط می کنند و مجذوب حالات ملکوتی دعا و مناجات می شوند.

   دومین شیوه، تشویق با زبان است، نقش گفتار درکنار نقش عمل مؤثر و مهم است.گفتار،خود جزئی از عمل است ، جهاد لسانی هم  در جای خود حائز  اهمیّت است و تأثیر  تربیتی  سخنان  دلگرم کننده و پرجاذبه  و توصیه های خردمندانه  والدین به کودکان در تحریک و تشویق  آنان به اعمال عبادی بر کسی پوشیده نیست.[141]

   از تدابیر مهمّی که در بازسازی رفتار فرزندان می توان از آن استفاده کرد تشویق است.تشویق از مسائل بسیار  مهم  تربیت اسلامی  و  از بهترین  شیوه های  تربیت کودک است ، فرزندان از تحسین و تشویق لذّت می برند و این از تمایلات  فطری آنان است که باید به بهترین شیوه و با گرایش دادن آنها به فعالیت های ارزشمند ، از آن استفاده کرد. نیاز به تشویق ، نیازی همیشگی است و این خطا است که برخی تصوّر کنند چون فرزندشان بزرگ شده اند ، پس دیگر نیازی به تشویق ندارند، بلکه جز انبیا و اولیا و برگزیدگان الهی، همه افراد در همۀ مراحل زندگی نیازمند تشویق و تمجیدند.[142] [143]

   خداوند در قرآن مجید به مناسبت های گوناگون بندگان صالحش را از انبیا و صلحا گرفته تا اولیا  و  پیشوایان معصوم علهم السلام تشویق و تمجید کرده است . مثلا ایوب پیامبر را به پاس صبر و پایداریش درمقابل رنج ها مورد تمجید  و ستایش قرار داده و دربارۀ او فرمود:«إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» «ما او را شکیبا یافتیم؛ چه نیکو بنده ای که بسیار بازگشت‌کننده (به سوی خدا) بود!»[144]

   همه انسانها حتی بزرگ سالان،تا آخرعمر نیاز به تشویق دارند.تشویق موجب رغبت،دل گرمی ،نشاط و تحرک می شود و انسان را به جدیّت وادار میکند.انسانی که مورد تشویق قرار می گیرد احساس  آرامش  و  رضایت  خاطر و اعتماد  به نفس می کند  و  برای جدیت بیش تر و تحمل دشواریها آماده می گردد. برعکس،اگر مورد نکوهش یا ناسپاسی قرار گرفت دل سرد و بی رغبت می شود و احساس حقارت و ضعف می کند.به گونه ای که توان خویش را از دست داده و حتی قادر به استفاده از استعدادهای موجود خویش هم ندارد.

   تشویق ، حس خود پسندی و حب ذات انسان را اقناع  می کند و  موجب  قوت قلب و نشاط می شود . برعکس نکوهش و ناسپاسی شخصیت انسان را تحقیر می نماید و موجب افسردگی و ملال می گردد .  وجود تشویق  و تنبیه  برای  پرورش  انسان ها  یک امر ضروری است،زیرا اگر

نیکوکاران  و بد کاران در نظر دیگران یکسان باشند موجب دل سردی نیکوکاران ، در نیکوکاری و جرأت بدکاران در ادامه تبه کاری خواهد شد.[145]

   در احادیث  نیز تاکید شده که  مردمان  خوب و بد نباید نزد شما مساوی  باشند ؛ مثلاً امیر- - المؤمنین علیه السلام به مالک اشتر می نویسد:« ولا یَکُونَنَّ المُحسِنُ وَ المُسِیءُ …….. وَتَدرِیباً لِأهلِ الإسَاءَةِ عَلَی الإساءَةِ» [146]«نیکوکار و بدکار نزد تو مساوی نباشد، زیرا موجب این می شود که نیکوکاران در احسان کردن بی رغبت شوند و بد کاران به بدکاری عادت کنند.»

   دانشمندان تعلیم و تربیت و روان شناسان نیزموضوع تشویق و نکوهش و بی تفاوتی مربیان را  نسبت به رفتارجمعی از کودکان،مورد آزمایش قرار داده و تأثیر فوق العاده تشویق را در مؤفقیت آنان به اثبات رسانده اند. همچنین آثار بد نکوهش را در افراد دیگر مشاهده نموده اند. بنابراین ، تشویق را می توان یکی ازعوامل مهم و روش های مؤثر تربیت دانست که اولیا ومربیان میتوانند ازآن استفاده کنند.

   تشویق عبارت است از: قول یا عملی که از فعل فاعل قدردانی کرده و می ستاید ؛ مانند:آفرین ،احسنت،بارک الله،متشکرم، خشنود شدم و یا با تقدیم هدیه،خرید اسباب بازی،لباس وکفش نو، شکلات، شیرینی ، کتاب داستان، مداد رنگی یا مانند: مسافرت،یا لبخند زدن، در آغوش گرفتن، بوسیدن،برایش قصه گفتن،یا مانند:اظهار رضایت کردن،تعریف و تمجید نمودن،نمره خوب دادن ، مدال دادن ، سر صف معرفی کردن، پول دادن و امثال اینها.

     اولیا و مربیان باید با توجه  به مقدار سن و درک کودک  و نوجوان و اوضاع  و شرایط خاص زندگی و ارزش و اهمیّت کار او ، نوع تشویق و مقدار آن را انتخاب نمایند . کودک در سال های اولیه  زندگی  بیش از هر چیز به جلب  رضای  والدین  و اظهار  محبت ، خنده ها ، نوازش ها ، پرستاری های آنان نیاز دارند. لازم است تشویق ها نیز در همین طریق باشد.

   وقتی بزرگتر شد به آفرین گفتن ، شیرینی ، اسباب بازی ، گردش یا مهمانی رفتن و شنیدن داستان بیشتر علاقه دارد. تشویق ها  نیز  بهتر است به  همین طریق باشد . وقتی بزرگترشد به ورزش ، کتاب داستان ، تعریف و تمجید ،کفش و لباس نو ، هدیه ، نمره خوب ، مسافرت و انعام بیشتر علاقه دارد.

   پس از آن به مسئولیت پذیرفتن، مورد مشاوره قرار گرفتن ، قهرمان شدن ، مدال گرفتن و در حضور جمع معرفی شدن، بیشتر علاقه پیدا می کند که تشویق ها نیز باید درهمین راستا باشد. آنچه در موارد مختلف  تشویق ، موجب جدیت انسان مورد  تربیت  می شود ، جلب رضایت پدر و مادر ، معلم، دوستان یا سایر مردم می باشد. تصور این که عمل او مورد توجه و پسند دیگران  واقع شده او را به حرکت و جدیت وادار می کند.

   لازم است اولیا و مربیان،از سنین نوجوانی به بعد ، بلکه  مقداری جلوتر، اهمیت جلب رضایت و خوشنودی خدای متعال را نیز مطرح سازند واز این طریق هم فرد مورد تربیت را مورد تشویق قرار دهند .کودک باید به تدریج  بفهمد که جلب رضای خدا نیز بسیار اهمیّت  دارد و باید مورد نظر قرار گیرد.[147]

تنبیه:

   مقصود از تنبیه پاسخ  منفی دربرابر رفتار نامطلوب متربی است و برای آن مصادیقی است ؛ از جمله نگاه سرد، روی برگرداندن، بی اعتنایی،تغییر چهره، حبس کردن،محروم ساختن،جریمه و تنبیه بدنی.[148]

    جمعی از دانشمندان ، اصل تنبیه را به عنوان یک  عامل  تربیت می پذیرند ، لیکن نه مطلقاً  بلکه به عنوان یک وسیله درجه  دوم و در شرایط  خاص و به هنگام  ضرورت. می گویند : مادام که مربی می تواند با استدلال وبرهان یا پند واندرز یا بیان مصالح و مفاسد، در کودک اثر بگذارد نباید از تنبیه استفاده کند. ولی اگر از تأثیر عوامل مذکور مأیوس شد می تواند از تنبیه استفاده کند لیکن محدود و با رعایت شرایط مخصوص.

   اسلام تنبیه را به عنوان یک وسیله تربیتی پذیرفته  و انجام آن را  در بعضی مواقع مفید بلکه گاهی لازم می داند. احادیثی داریم که به اولیا و مربیان اجازه می دهد که برای تربیت کودکان، در مواقع ضروری از تنبیهات بدنی استفاده نمایند ؛ مثلاً:امام صادق علیه السلام از قول امام علی علیه السلام فرمود:

از همان طریقی که فرزند خودت را تأدیب میکنی کودک یتیم را نیز از همان طریق تأدیب کن و  در مورد  ارتکاب  هر عملی که  فرزندت را کتک می زنی کودک یتیم را در همان مورد کتک بزن.[149] [150]

   روایات اسلامی تنبیه بدنی را فقط در مواردی تجویز  می کند که جنبه ی تربیتی  و هدایتی داشته باشد، نه این که هرگاه فرزند دلبخواه پدر و مادر و طبق سلیقه های  شخصی یا  تمایلات نفسانی  آنان عمل نکرد ، مجاز باشند او را تنبیه  بدنی بکنند ؛ زیرا دیگر تنبیه به  عنوان  عامل باز دارنده از کارهای بد و وادار شدن به کارهای خوب مطرح  نیست ، بلکه فقط وسیله ای است برای فرونشاندن خشم و غضب والدین.تنبیه مجاز شرایطی خاصّی دارد که با در نظر گرفتن آنها می بینیم این اصل، یک اصل حکیمانه است ، نه شیوۀ خشونت آمیزی برای جبران ناتوانی های والدین در تربیت و هدایت کودکان،والدین مجاز نیستند کودکان کمتر ازهفت سال (و بلکه برای رعایت احتیاط ، کودکان کمتر از سیزده سال ) خود را تنبیه  بدنی کنند . حداکثر  تنبیه  بدنی کودکان  شش ضربه است.البته معلم و مربی حق ندارد بیش از سه ضربه بزند و اگر بیشتر ازاین بزند، علاوه بر این که مرتکب حرام شده ، بلکه باید قصاص هم بشود. پدر اگر چه تا شش ضربه مجاز است ، اما در صورتی که از این حدّ تجاوز کند  در روز قیامت قصاص خواهد شد و قصاص خداوندی بسیار شدیدتر و دردناک تر از قصاصی است که در دنیا به دست بشر انجام می گیرد.

   بهترین راه حلی که می توان دراین مسأله مهم و پیچیده ارائه کرد و ازدرسهای تربیتی اسلام و اهل بیت علیهم السلام است این است که حتّی اگرنیازی به تنبیه فرزندان باشد، آنها را نزنند؛ آنان غنچه های بهشتی هستند که زندگی را شیرین کرده اند،درچنین مواقعی با آنها قهر کنید؛ زیرا این عمل با روحیۀ کودک تأثیر به سزایی دارد و کودک احساس می کند با قهرکردن پدر و مادر از او ، گویی تمام  درها به رویش بسته می شود و هیچ  راهی جز دست کشیدن از کارهای  خلاف خود ندارند، پس می کوشند از کارهای زشت خود دست  بردارند و از پدر و مادر یا مربّی هم  پوزش بخواهند ، اما نباید قهر کردن خیلی طول بکشد و گرنه بازتاب های منفی دیگری در بر خواهد داشت.

   امام موسی بن جعفر علیه السلام به یکی از یاران خود که از دست فرزندش به ستوه آمده بود و شکایت می کرد فرمود:«او را نزن ،بلکه با او قهر کن،اما خیلی طول نکشد.»

   اما روش اهل بیت علیهم السلام این نبوده که فرزندانشان را  تنبیه بدنی کنند،و موردی سراغ نداریم نقل نشده که چنین کاری کرده باشند.پس باید دیدکه شیوه تربیتی آن بزرگواران چگونه  بوده است.با اینکه بعضی از آنان فرزندان زیادی  داشتند،امّا هرگز نیازی نمی دیدند بچه هایشان را تنبیه بدنی کنند و این  مسئله بسیارمهم  و درس آموز است و این ما هستیم  که چون با راه روش  تربیت  والای اسلامی آشنایی  درست نداریم فکرمی کنیم  که زدن تنها راه تربیت فرزند است.امامان معصوم علهم السّلام نه تنها با کودکان با رأفت و نرمی رفتارمی کردند،بلکه باغلامان خود نیز خوش رفتار و  نرم خوی  بودنده اند ، و در روزگاری که  در جامعه با بدترین  روشها  با بردگان رفتار می شد ، آن بزرگواران هرگز نسبت به بردگان خشونت به خرج نمی دادند و جز با نرمی و ملایمت با آنان رفتار نمی کردند.[151]

   با  این بیان روشن می شود که  تشویق  پاداش دادن به فردی است که تن به کوشش داده و سعی خود را کرده است و تنبیه مجازات نمودن متخلّف است و ریشه تشویق و تنبیه به این امر باز می گردد که نباید به کار نیک و بد یکسان نگریست و با نیکوکار و بدکار به یک صورت رفتار کرد.[152]

9- تذکر
   یکی  از  ویژگی های  عمومی  انسان ها  آشنایی  و بیگانگی  با خدا  است . طبق این ویژگی، برخورداری انسان از شؤون مختلف،به طور طبیعی او را درمعرض فراموشی(نسیان)قرار می دهد. اصل«تذکّر» مبتنی بر این ویژگی است.جایگاه  این اصل در اندیشه  اسلامی بس رفیع است، به نحوی که گاه تنها وظیفه پیامبرصل الله علیه وآله،«تذکر»گفته شده[153]و تمامی قرآن،«تذکره»[154]نام گرفته است.

   اصل تذکّر بیانگرآن است که گاه باید آنچه را فرد به آن علم دارد ، برای او بازگفت. طبق اصل حاظر ، این سخن مردود است که گفتن یا شنیدن، همواره باید معطوف به « حرف تازه » باشد. دشواری های آدمی،همه زاده نادانی نیست،پس همه دشواریهای او نیز با «علم» چاره نمی شود. پاره ای از این دشواری ها زاده نادانی ، پاره ای  دیگر زاده علم رنگ پریده و  بی خاصیّت شده و پاره ای دیگر نیز زاده نسیان است. آنچه مایه ی  هبوط آدم شد، نادانی نبود، زیرا او همه علم را داشت (وعَلَّمَ آدَمَ السماءَ کُلَّها)[155]و آنچه نداشت«ذکر»بود وهمین،عامل وسوسه پذیری و شکستن عزم او شد.[156]ازسه دسته دشواری مزبور ، تنها نخستین را علم چاره می کند؛ اما حل دو دسته ی اخیر از تذکّر ساخته است.

   پس تذکر دو گونه ثمر دارد : علم  فراموش شده را به یاد  می آورد و علم  فراموش  نشده امّا بی خاصیّت را زنده می کند و می انگیزد. به سخن دیگر، تذکّر ، علومی را که در« سر » مدفون شده اند ، در «دل» مبعوث می کند. از این رو ، به کار زدن ذکر ، از جمله اصول تربیت اسلامی تلقی می شود.

   خداوند در قرآن کریم می فرماید: « و ذَکِّر بِه أَن تُبسَلَ نَفسٌ بَما کَسَبَت. »[157]« و آنان را به قرآن تذکر ده ، مبادا که کسی به سبب کردار ناپسند خویش در معرض هلاکت قرار گیرند.»[158]

   از اصول مسلّمی که همه ی جوامع سخت بدان نیازمند  می باشند ، مسأله موعظه و نصیحت است؛ یعنی سفارش و توصیه یکدیگر به کارهای نیک،موعظه و نصیحت مخصوص دسته و گروه خاصی نیست ،که وظیفه ای همگانی است. درهمان حال که افراد به خود سازی و تطهیر روح و روان و اعمال خود  مشغولند وظیفه دارند که دیگران را نیز تحت تأثیر قرار دهند و هیچ کس از موعظه  بی نیاز نیست.بدیهی است اگراین اصل خوب رعایت شود،بسیاری از انحرافات و فسادها از جامعه رخت بر خواهد بست. البته موعظه  باید به  نرمی  و از سر صدق و خلوص و صمیمیّت  باشد نه با درشتی و بزرگ منشی، که تأثیر معکوس خواهد داشت.

قرآن مجید می فرماید : « یا أًیُّهَا الَّذیِنَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُم و أَهلِیکُم ناراً وَ قُودُها النَّاسُ وَ الحِجارَةُ عَلَیهَا مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعصُونَ اللهَ ما أَمَرَهُم وَ یَفعَلُونَ ما یُؤمَروُنَ»[159].

« ای کسانی که ایمان آورده اید  خود و کسان خود  را  از آتشی که هیزم آن مردم  و سنگ ها هستند،نگه دارید.بر آن آتش فرشتگان خشمگین و درشت گفتار، گمارده شده اند که هرگز خدا را نافرمانی نمی کنند و به آنچه فرمان داده شده اند عمل می کنند.»

   این آیه صراحت کامل دارد که مؤمنان وظیفه دارند خود و خانواده  و فرزندان خود را از آتش جهنم دور نگه دارند و پیوسته با نصایح اخلاقی و یادآوری آیات الهی به وظیفه شرعی و اخلاقی خود عمل کنند.[160]

   امام صادق علیه السّلام  فرموند: « کُونُوا دُعاةَ لِلنَّاسِ بِغَیرِ السِنَتِکُم »  مردم را از راهی جز زبان (درعمل) دعوت (به نیکی) کنید.[161]

   فرزندان خود را با دین و جلسات دینی ، قرآن و علما بیگانه نکنید ، خودتان در نمازتان دقت کنید ، هنگامی که شما وضو می گیرید ، یا هنگام  غذا بسم الله می گوئید ، وقتی سخن از خدا می گوئید ، ترس و تشویق و بهشت و جهنم  را متذکر می شوید ، روزه می گیرید ، اطفال را به جلسات  می برید، در خواندن  قرآن و  حفظ آن  تشویق می کنید ، کتب دینی تهیه می کنید ، مخصوصاً  وقتی در جلسات  عزاداری  اهل  بیت علیهم  السّلام  اشکی  می ریزید  و سینه ای می زنید ، لباس سیاهی می پوشید و می پوشانید، بهترین تربیت دینی را انجام می دهید.

نتیجه:

نتیجه ای که از  این  تحقیق  به دست می آید این است که تربیت  یک کودک  یا به طور کلی تربیت یک انسان بستگی به عواملی چون خانواده، اطرافیان، دوستان ،جامعه و رسانه هایی چون رادیو، تلویزیون، روزنامه ها و مجلات دارد. که از بین این عوامل بیشترین  مسئولیّت بر عهده ی خانواده مخصوصاً پدر و مادر می باشد.

   والدین  باید از فرزندان  مراقبت نموده و بر رفتار و کردار آنان  نظارت  داشته باشند.تا بتوانند با مهر و محبّت  فرزندان را راهنمایی کنند که با چه کسانی دوستی کنند و در جامعه با اعدالت و گذشت رفتار کنند،و خدای خود را بشناسند و با تکالیف شرعی خود آشنا شوند و به آنها عمل کنند. و این کار به سرانجام نخواهد رسید مگر اینکه  والدین این رفتارهای  خوب  و  نیک را در عمل به فرزندان نشان دهند  و تمام  عوامل از جمله دیگر اعضای خانواده، مسئولین و مربیان و رسانه ها در این امر خطیر والدین را یاری کنند.

 

فهرست منابع


*قرآن

* نهج البلاغه

1.      ابن ابی الحدید، عبد الحمید، شرح نهج البلاغه،مترجم:غلام رضا لایقی،ج11،چاپ اول،تهران، ناشر کتاب نیستان،1390

2.      ابن بابویه القمی(الصدوق)، ابوجعفرمحمدبن علی بن حسین، من لایحضرالفقیه، ج4، قم، منشورات جامعه مدرسین قم،1404ه . ق

3.      ابن شعبه حرانی،ابو محمد حسن علی، تحف العقول، تحقیق علی اکبر غفاری، چاپ دوّم،قم، مؤسسه ی نشر اسلامی،1404ه.ق

4.      امینی ، ابراهیم، اسلام  و تعلیم و تربیت ، ویرایش دوم، چاپ سوم ، قم ، مؤسسه ی بوستان کتاب،1387

5.      انوری ، حسن، فرهنگ بزرگ سخن،ج7،تهران،انتشارات سخن،1381

6.       آیتی،چاپ دوم،ج 2،تهران انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1342-1343

7.      باقری، خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ج اول ، تهران ، مؤسسه ی فرهنگی مدرسه برهان، 1394

8.      بستان،حسین،خانواده در اسلام،چاپ دوم،قم،پزوهشگاه حوزه و دانشگاه،1393

9.      بهشتی، محمد، ابوجعفری، مهدی، فقیهی،علی نقی، زیر نظر علیرضا اعرافی،آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن،ج دوم،چاپ پنجم،تهران،انتشارات سمت،1391

10.  پاک نیا ، عبد الکریم، حقوق متقابل والدین و فرزندان، چاپ سوم، قم ، انتشارات کمال  الملک ، 1382

11.  ثابت ، حافظ ، تربیت جنسی در اسلام ، چاپ چهارم ، قم ، انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پرورشی امام خمینی(ره)،1387

12.  جعفری، محمد تقی ، ارکان تعلیم و تربیت، گردآوری و بازبینی علی جعفری، جعفر تقوی، چاپ اول ، تهران، مؤسسه ی تدوین و نشر آثار علامه جعفری،1388

13.  جوادی آملی،عبدالله،مفاتیح الحیاة،چاپ یکصد و هشتاد و دوم،قم،مرکز نشر ایراء،1393

14.  حجّتی ، محمد باقر ، آداب تعلیم  و تعلم در اسلام ، چاپ سی و یکم ، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1387

15.  حرعاملی، محمد بن الحسین، وسایل الشیعه، ج 15، قم،  انتشارات آل البیت،1409ه.ق

16.  حسینی، داود، روابط سالم در خانواده، چاپ هفدهم، قم،مؤسسه ی بوستان کتاب،1389

17.  دشتی، محمد،امام علی (ع) و مباحث تربیتی ،ج13،چاپ دوم،قم،مؤسسه ی تحقیقاتی امیر المؤمنین علی علیه السلام،1380

18.  دلشاد تهرانی،مصطفی،سیری در تربیت اسلامی، چاپ دهم، تهران، نشر دریا، 1387

19.  دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، تهران، مؤسسۀ لغت نامه و دانشگاه تهران،1373

20.  راغب اصفهانی ، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن ، ج2 ، تهران ، نشر المکتبه المرتضویه الإحیاء آثار الجعفریه ، 1383

21.  رفیعی، بهروز ، زیر نظرحجة الاسلام والمسلمین علیرضا رفیعی ، ج3، امام غزالی ، چاپ چهارم ، قم ، انتشارات سمت ، 1392

22.  صحیفه ی سجادیه ، ترجمه ی علی موسوی گرما رودی ، چاپ چهارم ، تهران ، انتشارات هرمس ، 1388

23.  طباطبایی،محمد حسین ، تفسیرالمیزان ، مترجم : سید محمدباقر موسوی همدانی، ج13، چاپ سی و یکم،قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم،1390

24.  طبرسی ، رضی الدین ابی نصرحسن بن فضل، مکارم الاخلاق ، مترجم لطیف راشدی،چاپ اول ، قم ، انتشارات نغمۀ قرآن ، 1394

25.  عدالتی، غلام حسین، والدین ثمر بخش تربیت اثر بخش، چاپ چهارم، آذربایجان شرقی، انتشارات آموزشی و توسعه ، 1386

26.  عیسی زاده،عیسی،خانوادۀ قرآنی،چاپ3،قم،مؤسسۀ بوستان کتاب،1391

27.  فرهادیان،رضا،خانواده و تحول در تربیت،چاپ دوم،قم،مسجد مقدس جمکران،1387

28.  فلسفی،محمد تقی،کودک از نظر وراثت و تربیت،

29.  فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی رغیب الشرح الکبیرللرافعی، چاپ سوم،ج1،قم، انتشارات دارالهجره ،1383

30.  کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، اصول کافی، ج3، تهران، دار الکتاب اسلامیه، 1375

31.  لقمانی، احمد، چگونه فرزندانی پرنشاط و با آرامش داشته باشیم؟،چاپ اول، قم ، انتشارات بهشت بینش،1390

32.  مجلسی،محمد باقر،بحارالانوار،ج3،ج74،ج78،بیروت،مؤسسۀ الوفاء،1403ه.ق

33.  محمدی ری شهری ، العلم  و الحکمه فی الکتاب و السنة ،چاپ دوم ، قم ، مؤسسه ی دارالحدیث الثقافیه،بی تا

34.  محمدی ری شهری،محمد،میزا الحکمه، ج 1،چاپ اول،قم،دارالحدیث الثقافیه،1416ه.ق

35.  مدرسی حجازی،محمد طاهر،ارمغان طبیعت،چاپ اول،ج 3،مشهد،انتشارات ولایت، 139

36.  مروجی طبسی،محمد جواد،حقوق فرزندان در مکتب اهل بیت علیهم السلام،چاپ هفدهم، قم،مؤسسه ی بوستان کتاب،1390

37.  مصباح یزدی،محمد تقی،جزوۀ تعلیم و تربیت، ویرایش دوم،چاپ سوم،قم،مؤسسۀ آموزشی و پرورشی اما خمینی(ره)،بی تا

38.  مطهری،مرتضی، سیری در سیرۀ نبوی،چاپ سی و هفتم،تهران انتشارات صدرا،1385

39.  مطهری،مرتضی،تعلیم و تربیت دراسلام،چاپ هفتاد و سوم،تهران،انتشارات صدرا،1390

40.  معین،محمد،فرهنگ فارسی معین،ج3،تهران،مؤسسۀ راه اهل بیت،1384

41.  نجفی یزدی،محمد،اخلاق در خانواده و تربیت فرزند،چاپ دوم،قم،انتشارات شکوری،1379

42.  نوری طبرسی، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج15،چاپ اول، قم، مؤسسه ی آل البیت، 1408ه.ق

43.  یعقوبی،احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وَهب بن واضح،تاریخ یعقوبی،مترجم:محمد ابراهیم



[1] .«وَلَقَد من الله علی المؤمنین اذبعث فیهم رسولاً من انفسهم یتلوا عَلَیهِم آیة و یزکّیِهم و یعلم الکتاب و الحکمة»/سوره آل عمران(3)،آیه164
[2] .علی اکبردهخدا ،لغت نامه دهخدا،تهران،مؤسسۀ لغت نامه و دانشگاه تهران،1373،،ص17759، محمد معین ،فرهنگ فارسی معین،ج3،تهران،مؤسسۀ راه اهل بیت ،1384،ص3777، حسن انوری ،فرهنگ بزرگ سخن، ،ج7،تهران،انتشارات سخن،1381،صص6591-6603
[3] احمد بن محمد،فیومی،المصباح المنیرفی غریب الشرح الکبیر للرافعی،ج1،چاپ سوم،قم،دارالهجره،1383، ص16،
[4] . مرتضی،مطهری،تعلیم و تربیت در اسلام،چاپ هفتاد و سوم،انتشارات صدرا،1390،ص43
[5] …أو الطِّفلِ الَّذِینَ لَم یَظهَروا عَلَی عَورَاتِ النِّساءِ:یا اطفالی که هنوز به بلوغ نرسیده اند./سوره نور(24)،آیه31
[6] .علی اکبردهخدا ، همان کتاب، محمد معین ، همان کتاب، حسن انوری ، همان کتاب
[7] .محمد تقی جعفری،ارکان تعلیم و تربیت،گردآوری و بازبینی علی جعفری،جعفر تقوی،چاپ اول،تهران ،مؤسسۀ تدوین و نشر آثار علامه جعفری،1388، ص 25
[8] .احمد بن محمد،فیومی،همان کتاب
.[9]  بهروز،رفیعی،زیرنظر:حجة الاسلام والمسلمین علیرضا اعرافی،آرای دانشمندان مسلمان  در تعلیم و تربیت و مبانی آن، ج سوم، امام محمد غزالی ،چاپ چهارم،قم،انتشارات سمت،1392،صص129-130    
[10] .خسرو،باقری،نگاهی دوباره به تربیت اسلامی ،ج اوّل،چاپ سی و نهم،تهران،مؤسسه فرهنگی مدرسه برهان،1394،صص 85- 87       
.[11] سوره مؤمنون(23)،آیه 50
[12] .حسین بن محمد،راغب اصفهانی،المفردات فی غریب القرآن،ج 2، تهران، نشر:المکتبه المرتضویه لاحیاءآثار الجعفریه1383،صص30-33
.[13] اسرا(17)،آیه 24
[14] . خسرو،باقری،همان کتاب،،صص51-52                                                                                                               
. [15]حسین ابن محمد،راغب اصفهانی،همان کتاب،ص 29
.[16] ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین،بن بابویه القمی(الصدوق)، من لایحضرالفقیه،ق ج4،منشورات جامعة المدرسین قم،1404 ق، ص380  
[17] . مصطفی،دلشاد تهرانی،سیری در تربیت اسلامی،چاپ دهم،تهران،نشر تهران دریا،1387،ص187
[18] .مرتضی،مطهری،همان کتاب ،صص43-44
[19] .محمد تقی،مصباح یزدی،جزوه تعلیم و تربیت،ش 492،قم،مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی قس سره ،بی تا،جلسه اول
[20] .محمد تقی ،مصباح یزدی ،همان
[21] .حافظ ثابت،تربیت جنسی در اسلام،چاپ چهارم،قم،انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)،1387،صص42-43
[22] …أو الطِّفلِ الَّذِینَ لَم یَظهَروا عَلَی عَورَاتِ النِّساءِ:یا اطفا لی که هنوز به بلوغ نرسیده اند./سوره نور(24)،آیه31
[23] .سوره محمد(ص)(47)،آیه 36
[24] .خسرو،باقری،همان کتاب،ص175
[25] .علی اصغر،الهامی نیا، تعلیم و تربیت در‌اسلام، چاپ اول، قم، اداره آموزشهای عقیدتی سیاسی نمایندگی ولی فقیه در‌سپاه، ۱۳۷۶ش، ص۹۱
[26] . مرتضی ،مطهری، همان کتاب،ص۲۷۰ – ۲۷۱
[27] . علی اصغر،الهامی نیا همان کتاب، ص۹۴
[28] .مرتضی،مطهری، همان کتاب، ص۲۷۱
[29].آل عمران(3)،آیۀ 190
[30] .سورۀ طارق(86)،آیۀ5
[31] .سورۀ نحل(16)،آیات 68-69
[32] .سوره غافر(40)،آیه 21
[33] .محمد بن علی،ابن بابویه،الخصال،ج1،چاپ اول،قم،دفتر انتشارات اسلامی،1362،ص31
[34] .شعرا(26)،آیات88-89
[35] .شعرا(26)،آیات192-194
[36] .سورۀ شمس(91)، آیات 9-10
[37] .عبد الکریم،پاک نیا،حقوق متقابل والدین و فرزندان،چاپ سوم،قم،انتشارات :کمال الملک،1382 ص60                                                                                     
[38] . ابو جعفر محمد بن علی بن حسن،ابن بابویه قمی(الصدوق)،همان کتاب ،ص380
[39]. محمد بن یعقوب بن اسحاق،کلینی،اصول الکافی، ج 8،تهران،دارالکتاب الاسلامیه،1375ش، ،ص177
[40] .محمد،دشتی،امام علی (ع) و مباحث تربیتی،ج 13،چاپ دوم،قم،نشر مؤسسۀ تحقیقاتی امیر المؤمنین علیه السلام،1380،صص6-7
[41] .رضی الدین ابی نصر حسن بن فضل،طبرسی،مکارم الأخلاق،مترجم لطیف راشدی،چاپ اول،قم انتشارات نغمۀ قرآن،1394،ص233
[42] . محمد باقر ،مجلسی، بحارالانوار،ج78،بیروت،مؤسسه الوفاء ،1403ق ،ص165
[43] . همانا این قرآن به آیینی درست تر و استوارتر راه می نماید،/سوره اسراء( 17)،آیه 9
[44]. و فرو فرستادیم بر تو این کتاب را که روشنگر هر چیزی است،/سوره نحل(16)،آیه 89
.[45] مصطفی دلشاد تهرانی ،همان کتاب،ص8
[46] . ابراهیم،امینی،همان کتاب،ص31
[47] .سید محمد طاهر،مدرسی حجازی،همان کتاب ،ص90
[48]. علامه محمد باقر،مجلسی،همان ،ج3 ،ص280
[49] .سید محمد طاهر،مدرسی حجازی،همان
[50] .«فَاقِم وَجهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها»؛پس با گرایش به حقّ به این دین روی بیاور،با همان فطرت الهی که مردم را بر آن آفریده است/ سوره روم(30)،آیه 30
.[51]عیسی ، عیسی زاده،همان کتاب،ص117
.[52]محمد تقی،فلسفی،همان کتاب،ص25
.[53] همان ،ص 3
[54] .رضی الدینابی نصرحسن ابن فضل ،طبرسی،همان کتاب،ص415
.[55]محمد تقی ،فلسفی،همان کتاب،ص9
[56]. محمد تقی،فلسفی ،همان کتاب،ص38              
[57] .علامه محمد باقر،مجلسی ،همان،ج74 ،ص402
[58] .رضی الدین ابی نصر حسن بن فضل،طبرسی،همان کتاب ،ص421
[59].ابراهیم،امینی،همان کتاب،صص387-389
[60] . احمد،لقمانی،همان کتاب ،صص75- 76                      
[61] .محمد تقی جعفری،همان کتاب،صص193-194
[62] .محمد بهشتی،مهدی ابوجعفری،علی نقی فقیهی،زیر نظرعلیرضا اعرافی،آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن،ج دوّم،چاپ پنجم،تهران،پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)،1391،صص 65-66
[63] . داود، حسینی، همان کتاب ، صص105-106
[64] .مصطفی دلشاد تهرانی،همان کتاب،ص84
[65] . همان،ص85
[66] . محمد بن الحسن،حر عاملی، همان کتاب،ص122
[67] . ابراهیم،امینی،همان کتاب،صص146-147
[68]. رضی الدین ابی نصر حسن بن فضل،طبرسی،همان کتاب ،ص 417
[69] .رضا فرهادیان،خانواده و تحول در تربیت،چاپ دوم،قم،مسجد مقدس جمکران،1387،ص41
[70]. روم،آیه 21/ و از نشانه های او اینکه از(نوع)خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمتی نهاد.آری در این (نعمت)برای مردمی که می اندیشند قطعاً نشانه هایی است.
[71] .«یَا أیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنوُا قُوا أنفُسَکُم وَ أهلیکُم نَارًا…»،سوره تحریم(66)،آیه 6
[72] .عبد الله جوادی آملی،مفاتیح الحیاة ،چاپ یکصدو هشتاد و دوم،قم،مرکز نشر اسراء،1393،ص233
[73] .سورۀ ابراهیم(14)،آیۀ 37
[74] . محمد باقر مجلسی،همان کتاب ،ج3،ص280
[75] . مصطفی دلشاد تهرانی ،همان کتاب،ص254
[76] . محمد تقی،فلسفی،همان کتاب،صص60-65
[77] . ابراهیم،امینی،همان کتاب،ص153
[78] .مصطفی دلشاد تهرانی،همان کتاب،ص95
[79] .سید محمد باقر،حجّتی،آداب تعلیم و تعلم در اسلام، چاپ سی و یکم،تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1387،ص303 
[80] .محمد جواد،مروجی طبسی،همان کتاب،صص215-216
[81] .ابو محمد حسن علی،ابن شعبة حرانی،تحف العقول،تحقیق علی اکبر غفاری،چاپ دوم،قم،مؤسسۀ نشر اسلامی،1404ه ق ،ص87
[82] .علامه محمد باقر،مجلسی،همان کتاب ،ج13،ص419
[83] .محمد جواد،مروجی طبسی،همان کتاب،صص147-148
[84] .ابو محمد حسن علی،ابن شعبة حرانی،همان کتاب، ص236
[85] . غلام حسین، عدالتی،همان کتاب،ص78
[86].ابراهیم،امینی، اسلام و تعلیم و تربیت،چاپ سوم،قم:مؤسسه بوستان کتاب،1387،صص104-106 
[87] . عبد الکریم،پاک نیا،همان کتاب، ص37                                                                                     
[88] .احمد بن ابی یعقوب ،تاریخ یعقوبى، مترجم:محمد ابراهیم آیتی،چاپ دوم،ج 2،تهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1342-1343، ص 486
[89] .سید محمد طاهر،مدرسی حجازی،ارمغان تربیت،چاپ اول،ج3،مشهد،انتشارات ولایت،1394،ص156
[90] .محمد جواد،مروجی طبسی،حقوق فرزندان در مکتب اهل بیت علیهم السلام،چاپ هفدهم،قم مؤسسه بوستان کتاب،1390،صص76-77  
[91] داود،حسینی،روابط سالم در خانواده،چاپ هفدهم، قم، مؤسسۀ بوستان کتاب،1389،ص169
[92]. رضی الدین ابی نصر حسن بن فضل،طبرسی، همان کتاب،ص416
[93] . محمد بن الحسن،حر عاملی، وسایل الشیعه ،ج 15،قم،انتشارات:آل البیت،1409ق،ص204 
[94] .رضی الدین ابی نصر حسن بن فضل،طبرسی،همان کتاب،ص416
[95] . محمد،نجفی یزدی،اخلاق در خانواده و تربیت فرزند،چاپ دوم،قم،انتشارات شکوری،1379،ص85
[96] .احمد،لقمانی،چگونه فرزندانی پر نشاط و با آرامش داشته باشیم؟،چاپ اول،قم،انتشارات بهشت بینش،1390،ص92
[97] .عبد الکریم،پاک نیا،همان کتاب،ص28
[98] .رضی الدین ابی نصر حسن بن فضل،طبرسی،همان کتاب،ص421
[99] عبد الکریم،پاک نیا،همان کتاب ،ص29                                                                                       
[100]. محمد جواد،مروجی طبسی،همان کتاب،صص80-81  
[101] . محمد تقی ، جعفری ، همان کتاب ، صص 213-214
[102] . محمد بن الحسن ،حر عاملی،همان کتاب،ج 15،ص201
[103].غلامحسین عدالتی،والدین ثمر بخش،تربیت اثر بخش،چاپ چهارم،آذربایجانشرقی،انتشاراتی آموزش و توسعه،1386،ص203
[104] .عبد الکریم ،پاک نیا،همان کتاب،صص31-32
[105] .محمد الحسن ،حر عاملی، همان کتاب،ج21،ص484
[106] .ابن ابی الحدید معتزلی ،شرح نهج البلاغه ،مترجم:غلام رضا لایقی،ج11،چاپ اول،بی جا،ناشر کتاب نیستان،1390،ص198
[107] .محمد جواد،مروجی طبسی،همان کتاب،صص60-61
.[108] محمد بن الحسن،حرعاملی،همان کتاب ،ج15،ص194
[109] .اشاره به آیه شریفۀ«مَن جاءَ بالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشَرُ اَمثالِها» دارد./سوره انعام(6)،آیه 160.
[110] .محمد جواد،مروجی طبسی،همان کتاب،صص69-70
[111] .احمد،لقمانی،همان کتاب ،ص94
.[112] محمد جواد،مروجی طبسی،همان،ص61
[113] .خسرو، باقری،همان کتاب،231
[114] . میرزا حسین،نوری طبرسی،مستدرک الوسائل، ج 15،چاپ اول،قم،مؤسسه آل البیت،1408ق،ص114
[115] .محمد جواد،مروجی طبسی،همان کتاب،صص61-62
[116] .ابراهیم،امینی،همان کتاب،صص498-499
[117] . محمد محمدی ری شهری،العلم و الحکمه فی الکتاب و السنه، حدیث 1311، چاپ دوم،قم، مؤسسۀ دارالحدیث الثقافیه،بی تا
[118] . محمد، محمدی ری شهری،همان کتاب،حدیث 1308
[119] مرتضی ،مطهری،سیری در سیرۀ نبوی ،چاپ سی و هفتم،تهران، انتشارات صدرا،1385،ص188
[120]. نهج البلاغه،نامه 53،ترجمه محمد دشتی،چاپ دوم،قم،انتشارات اشکذر،1388،صص404-405
[121] .محمد بن الحسن،حر عاملی، همان کتاب،ابواب احکام الاولاد، باب 86،ص199
[122].سوره بقره(2)،آیه 186
[123] .پیامبر(ص) فرموده است:«بُعِثتُ عَلَی الحَنَفِیةِ السَهلَةِ السَمحَة:من بر آیین فطری،آسان و درگذرنده مبعوث شده ام.»
[124] .خسرو،باقری،همان کتاب،ص222
[125] .سوره بقره(2)، آیات 185و186
[126] .محمد حسین ،طباطبائی،تفسیرالمیزان،مترجم سید محمد باقر موسوی همدانی،ج13،چاپ سی و یکم، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیّۀ قم،1390،ص 305
[127] . ابراهیم،امینی،همان کتاب،ص210
[128].محمد،محمدی ری شهری،میزان الحکمه،ج 1،چاپ اول ،قم،دارالحدیث،1416ه .ق،ص464
.[129] عیسی،عیسی زاده،همان کتاب،صص120-121
[130] . ابراهیم،امینی،همان کتاب،ص382
[131] .عیسی،عیسی زاده،همان کتاب،ص122
[132] عیسی،عیسی زاده همان کتاب ،126
[133] .،همان ،صص122-127
[134] . محمد بن الحسن حر عاملی، همان کتاب،ص 195
[135] .محمد تقی،فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت،تهران هیئت نشر معارف اسلامی،1341-1342،ص7
[136] سورۀ تحریم (66)،آیه6
[137] . حسین بستان،خانواده در اسلام،چاپ دوم،قم،پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،1393،ص 134
[138] . صحیفۀ سجّادیه، نیایش25،ترجمۀ علی  موسوی گرمارودی،چاپ چهارم،تهران،انتشارات هرمس،1388، ،ص195
[139] .غلامحسین عدالتی، همان کتاب،ص107
[140] . داود، حسینی، همان کتاب، ص 111
[141] . محمد جواد،مروجی طبسی،همان کتاب،صص168-169
[142].همان، صص 106-107 
[143].عیسی،عیسی زاده،خانواده قرآنی،چاپ سوم،قم،مؤسسه بوستان کتاب،1391،ص123
[144] . سورۀ ص (38)،آیۀ 44
[145].ابراهیم،امینی،همان کتاب، صص429-430
[146]. نهج البلاغه،نامه 53،ترجمه محمد دشتی،چاپ دوم،قم،انتشارات اشکذر،1388،صص406-407
[147] . ابراهیم، امینی،همان کتاب،صص431-432 
.[148] محمد،بهشتی و دیگران،آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن،ج دوم،چاپ پنجم،تهران،پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1391، ص241
[149] .محمد بن الحسن ،حر عاملی ،همان کتاب،ص197
[150] . ابراهیم،امینی،همان کتاب،صص 451–462
[151] .محمد جواد،مروجی طبسی،همان کتاب،صص 114-118                                                                                                       
[152] .محمد،بهشتی و دیگران، همان کتاب،ص241
[153] .إنَّما انتَ مُذَکِر/سوره غاشیه(88)،آیه21
[154] .إنَّ هذِهِ تَذکِرَة/سوره انسان(76)،آیه29
.[155]سوره بقره(2)،آیه 31
[156] .وَلَقد عَهدِنا الی آدَمَ مِن قَبلَ فَنَسِیَ وَلَم نَجِدَ لَهُ عَزمَاً:ما پیش تر با آدم عهد کردیم،امّا او فراموش کرد و او را دارای عزم واراده نیافتیم./ سوره طه(20)،آیه 115
[157] . سوره انعام(6)،آیه 70
[158] .خسرو،باقری،همان کتاب،صص213-214
[159] .سوره تحریم(66)،آیه6
.[160] محمد جواد،مروجی طبسی،همان کتاب،ص173
[161] . محمد بن یعقوب بن اسحاق،کلینی،همان کتاب،ج 3،ص124

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تشابه و افتراق دیدگاه‌های مفسران کلامی و حدیثی درباره عالم ذر

06 اردیبهشت 1404 توسط یا فاطمه الزهرا

تشابه و افتراق دیدگاه‌های مفسران کلامی و حدیثی درباره عالم ذر

 

مریم فیضی خریل *، بتول رستمیان

چكيده

موضوع عالم ذرّ و پیمان گرفتن از انسان­ها در آن عالم  همواره یکی از موضوعات اختلافی در بین مفسران قرآن و دانشمندان علم کلام بوده است. این پژوهش به دنبال آن است که مراد از عالم ذر و اخذ پیمان از انسان­ها در آن عالم را از دیدگاه مفسران حدیثی و کلامی مورد بررسی قرار داده و این حقیقت را روشن کند که آیا خداوند از انسان‌ها در عالمی قبل از عالم دنیا (عالم ذر) بر ربوبیت خود و پیامبری پیامبران و ولایت امامان پیمان گرفته یا مراد از اخذ پیمان در آیه میثاق و آیات دیگر قرآن زبان تمثیل و نمادین است. در پاسخ به این سؤال میان مفسران حدیثی و کلامی اختلاف نظر وجود دارد؛ به گونهای که مفسران حدیثی با استناد به ظاهر آیه میثاق (آیه 172 سوره اعراف) و نیز برخی آیات دیگر قرآن و روایات وجود عالمی به نام عالم ذر قبل از این دنیا را اثبات کرده­اند که در آن عالم  خداوند از ذریه حضرت آدم (ع) بر ربوبیت خود و نبوت پیامبران و ولایت امامان پیمان گرفته است. در مقابل مفسران کلامی دیدگاه­های دیگری در این خصوص مطرح کرده­اند و بر این باور هستند که پیش از این عالم عالمی به نام عالم ذر وجود نداشته و آیات دال بر اخذ پیمان از انسان­ها را دارای زبان نمادین و تمثیل دانسته و معتقد هستند خداوند با دادن عقل و فطرت و فرستادن پیامبران و قرار دادن ظرفیت­ها و استعدادها در انسان­ها گویا از آن­ها پیمان گرفته است. برخی نیز مراد از اخذ پیمان را اخذ پیمان در عالم ملکوت و عالم قبل از این دنیا دانسته­اند. در این پژوهش به روش توصیفی تحلیلی با رویکردی قرآنی دیدگاه مفسران حدیثی و کلامی در مورد عالم ذر و اخذ پیمان از انسان­ها در آن عالم تبیین گشته و ادله هر کدام از دیدگاه­ها مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته و دیدگاهی که بیشتر با آیات قرآن و روایات و دلایل عقلی سازگارتر هست ارائه خواهد شد.

کلمات کلیدی: عالم ذرّ، ذرّیه، میثاق، عهد

 

 


 

1- مقدمه

بحث توحید و خدا شناسی، بحثی است که در سرتاسر آیات قرآن کریم وجود دارد. در برخی از آیات مطلب در این باره روشن است و مفسران در آن اختلاف نظر ندارند؛ اما گاهی چنین نیست و در آیه پیچیدگی خاصی وجود دارد که تفسیر آن برای مفسران دشوار می‌شود. از این گونه آیات مي‌توان به آیة 172 سورة اعراف اشاره نمود که این آیه شریفه مفسران  را در فهم و بیان خود به چالش کشانده است. محل بحث در این آیه که،  به «آیة ذر» یا «آیه میثاق» معروف می‌باشد، آن جایی است که سخن از عهد و پیمانی به میان می‌آید که تمام فرزندان آدم بدان سر سپرده‌اند و آن یگانگی و پروردگاری خداست، تا  در روز قیامت درهای عذر و بهانه به هر شکلی برای بندگان بسته شود. بحث در تفسیر و بیان این آیه، بین مفسران به خاطر دلایلی همچون به یاد نداشتن بندگان از چنین عهدی، نحوه سوال و جواب و جایگاه آن عهد و پیمان و… وجود دارد مفسران حدیثی در مورد عهد و پیمان بستن خداوند با انسان دیدگاه متفاوتی با مفسران کلامی دارند آن‌ها بر این باور هستند که این عهد و پیمان یک عهد و پیمان واقعی است و تمام حوادث آن عالم را واقعی دانسته در مقابل مفسران کلامی این عهد و پیمان را به گونه­ی دیگری تفسیر می­کنند. مفسران حدیثی و کلامی در مورد این که خداوند با انسان عهد و پیمان بسته است اتفاق نظر دارند اما در کیفیت و جایگاه این عهد و پیمان اختلاف نظر دارند در این تحقیق، به ارزیابی دیدگاه مفسران حدیثی و مفسران کلامی پرداخته مي‌شود و در پایان نیز دیدگاه نهایی در مورد عالم ذر بیان خواهد شد.


 

2- مفهوم شناسی

2-1- مفهوم شناسی «عهد»

«عهد» و وفا به آن از جمله بایسته­های اخلاقی است که از اهمیت به سزایی برخوردار است. این اهمیت وقتی بیشتر می‌شود که در رابطه میان انسان و خدا به کار برده شود. در قرآن، عهد و مشتقات آن 46 بار به کار رفته است. [[1]] در این جا به بررسی معانی مختلف عهد از فرهنگ لغات پرداخته می‌شود:

ابن فارس و ابن منظور می‌گویند: «عهد حفظ و نگه داشتن چیزی و مراعات نمودن آن، که مراعات آن لازم است، می‌باشد».[[2]]  راغب نیز در این باره می‌گوید: «معنای این که می‌گویند فلانی به فلانی عهد داد، این است که عهدی به او داده و او را به حفظ آن سفارش کرده است».[[3]] التحقیق نیز معنای لغوی عهد را این گونه بیان کرده است: «التزام خاص در برابر خداوند یا شخصی بر امری مخصوص که با عقد، وصیت یا قسم محقق گشته و نگه داشتن و امان، در پی دارد».[[4]] قاموس قرآن در ذیل واژه عهد آورده است: «عهد نگهداری و مراعات پی در پی است پیمان را از آن جهت عهد گویند که مراعات آن لازم است».[[5]] معنای واحدی که در کلام این لغت شناسان وجود دارد «حفظ و نگهداری» است. عهد مفهوم وسیعی دارد که شامل عهدهای مردمی و عهد و پیمان‌های الهی می‌شود. در معنای عهد الهی دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد که در این جا به بیان آن‌ها می‌پردازیم: در اصطاح عرفانی، عهد و پیمان واقعی، عهد و پیمانی است که خداوند در روز ازل با انسان‌ها بسته است که به «عهد الست» معروف است؛ و حقیقت آیه 172 سوره اعراف، بیان پیمان دوستی میان خدا و دوستان خداوند است.[[6]] ملاصدرا بر این باور است که مراد از عهد، پیمانی است که خداوند از مردم پیش از تعلق به بدن­هایشان، از آنان گرفته، یعنی هنگامی که به صورت ذرات ریزی از صلب آدم علیه السلام آنان را بیرون آورد، یعنی همان پیمانی که در عالم ذر از انسان‌ها گرفته شده است.[[7]] واژه عهد در معانی مختلفی نظیر فرمان الهی، وصیت، سفارش، وفا و پایبندی، به کار رفته است.[[8]] اما به طور کلی واژه عهد در قرآن به طور صریح در معنای پیمان به کار رفته است، و در موارد معدودی که در معنای فرمان، توصیه، وفا و دیدار به کار رفته است در آن جا نیز همراه با معنای پیمان واجب الوفا می‌باشد.[[9]]

2-2- مفهوم شناسی میثاق

در بعضی موارد در بیان عهد از واژه «میثاق» نیز استفاده شده است. در معنای لغوی میثاق نظریه‌های مختلفی از سوی لغت­شناسان ارائه شده است که به دیدگاه برخی اشاره می‌شود.

راغب اصفهانی در توضیح معنای میثاق می‌گوید: «وَثِقْتُ‏ به‏ أَثِقُ‏ ثِقَة» یعنی: (به او اعتماد کردم) «أَوْثَقْتُهُ‏» به معنایی (محکمش کردم)، و به چیزی که اعتماد می‌شود «وَثاق و وِثاق» می‌گویند. میثاق پیمان موکدی است که توام با سوگند و عهد باشد، و به عبارتی قراردادی است که با سوگند و پیمان و عهد محکم شده باشد، بنابراین به پیمان‌های موکد میثاق گفته می‌شود.[[10]] مصطفوی می‌گوید: «آن چه را موجب رسیدن به اطمینان، همراه با احکام آن است میثاق می‌گویند، همانند آن چه در تعهد فرض شده است».[[11]] قاموس قرآن نیز میثاق را به معنای پیمان موکد می‌داند و بر این باور است که مانعی ندارد که به معنای محکم شدن یا محکم کردن باشد.[[12]] لسان­العرب نیز اشاره به معنای اصلی میثاق کرده و می‌گوید: «میثاق در اصل به معنای طناب یا ریسمانی است که اسیران جنگی یا حیوانات را با آن می‌بندند».[[13]] براساس مطالبی که از دیدگاه لغت­شناسان در معنای میثاق ارائه گردید، روشن می‌شود معنای اصلی میثاق، بستن، محکم کردن، اعتماد و اطمینان می‌باشد ولی در نهایت میثاق را در معنای عهد و پیمانی که همراه تأکید باشد، استفاده کرده‌اند. در قرآن، برخلاف واژه عهد که در معانی نظیر پیمان، وصیت، فرمان، وفا، به کار رفته است، واژه میثاق تنها در یک معنا که همان «پیمان» باشد، به­کار رفته است.[[14]]

 

2-3- مفهوم شناسی «ذر»

درروایات رسیده از ائمه علیهم السلام ذیل آیة شریفه 172 سوره اعراف؛ از عالمی که مطابق فرموده خداوند در آن از انسان‌ها پیمان گرفت، تعبیر به عالم ذرّ شده است. لغت­شناسان برای کلمة ذرّ چند معنا بیان کرده‌اند که در این جا به شرح آن‌ها پرداخته می‌شود: راغب در توضیح معنای ذر می‌گوید: «الذَّرْء» يعنى عينيّت بخشيدن خداى تعالى به آن چه را كه آفرينش شان را مقدّم داشته است. وی در توضیح «ذَرَأَ اللّهُ الخَلْقَ»[[15]] بر این باور است که خداوند ظاهر موجودات و جرم و جسمشان‏ را ايجاد كرد. راغب معنای ذر را آفرینش و تکثیر بیان کرده است.[[16]] صحاح نیز معنای ذر را آفرینش بیان کرده است.[[17]] در لسان­العرب نیز واژه ذر به عنوان یکی از صفات الهی و به معنی آفرینش بیان شده است.[[18]] برخی از لغت شناسان کلمه ذر را واحد ذره دانسته و بر این باورند که واژه ذر به معنای مورچه‌های کوچک، نسل، اجزاء بسیار ریز غبار که در شعاع آفتاب به زحمت دیده می‌شوند می‌باشد.[[19]][[20]][[21]] در نهج­البلاغه خطبه 176 در وصف خداوند متعال آمده‏: «لَايَعْزُبُ عَنْهُ قَطْرُ الْمَاءِ … وَ لَامَقِيلُ‏ الذَّرِّ فى اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاء؛ يعنى: شماره قطرات آب و محل استراحت مورچگان ريز در شب تاريك بر او مخفى نمى‏ماند». و در خطبه 163 آمده‏: «سُبْحَانَ مَنْ أَدْمَجَ قَوَائِمَ‏ الذَّرَّةِ وَ الْهَمَجَه؛ منزه است آن كه دست‌ها و پاهاى مورچه ريز و مگس ريز را در جاى خود قرار داد. بنابراین معنى ذرّه همان مورچه ريز است». عرب چيزهاى كوچك را با ذر اندازه­گیری مى‏كند. بنابراین در نهج­البلاغه نیز کلمۀ ذرّ به معنای لغوی آن به کار رفته است.

 براساس مطالبی که از دیدگاه لغت­شناسان در معنای ذر ارائه گردید، چنین بر می‌آید که معنای اصلی ذر آفرینش و نسل و موجودات کوچکی مثل مورچه می‌باشد.

 

2-4- مفهوم شناسی «ذریه»

واژه «ذریه» با مشتقاتش، حدود 32 بار در قرآن تکرار شده است.[[22]] لغت­شناسان سه ریشه برای ذریه بیان کرده­اند:

برخی از محققان آن را از «ذرأ» به معنای آفرينش «خلق» مى‏دانند که همزه آن حذف شده است.[[23]][[24]] برخی آن را از «ذرر» كه به معنى موجودات بسيار كوچك همانند ذرات غبار و مورچه‏هاى بسيار ريز مى‏باشد دانسته‏اند. می‌گویند: «ذرّت‏ الشّمْسُ‏ ذُروراً» یعنی زمانی که خورشید طلوع می‌کند و نور آن پراکنده می‌شود.[[25]] بنابر این فرزندان انسان نيز در ابتداء از نطفه بسیار کوچکی زندگی خود را آغاز می‌کنند که به آن ذر و ذریه می‌گویند. برخی دیگر نیز آن را  از ماده «ذرو» به معنای «پراکنده ساختن» می‌دانند که «واو» آن حذف شده است.[[26]] در التحقیق فی کلمات قرآن آمده است که واژه «ذریه» به نوعی انتشار و پراکندگی در حال خردی و کوچکی دلالت دارد.[[27]]

براساس مطالبی که از دیدگاه لغت­شناسان در معنای ذریه ارائه شد روشن می‌شود که واژه«ذریه» می‌تواند از سه اصل «ذرو»، «ذرر» و «ذرء» باشد. بنابراین، «ذریه» به معنای نسل انسان است که پراکنده می‌شود و انتشار می‌یابد و یا به معنی نسلی است که توسط خداوند آفریده شده است.

 

3- محتوای مقاله

3-1- مفسران حدیثی و عالم ذر

مفسران حدیثی در تفسیر آیه شریفه «ذر» از روایات معصومین علیه السلام کمک جسته‌اند و با استفاده از روایات تفسیری ذیل آیه شریفه یاد شده به این نتیجه رسیده‌اند که انسان قبل از این که به این دنیای مادی پا نهد، عالم‌های دیگری را پشت سر گذاشته است که یکی از این عوالم عالم ذر است و از آن جا که هر عالمی اسباب و عوامل خاص خود را دارد آن‌ها بر این باور هستند که خداوند پیش از آفرینش کامل انسان ابتدا آن‌ها را به صورت ذره آفریده و در این ذرات نیرویی قرار داده است که به وسیله آن نیرو ببینند و بشنوند و پاسخ دهند، این ذرات در حالی که دارای عقل و شعور بودند، خداوند عظمت خود را به آن‌ها نشان داده و آن‌ها با دیدن عظمت خداوند به عجز و ناتوانی خود پی بردند، سپس خداوند تک تک آن‌ها را مورد سوال و جواب قرار داد و همگان پاسخ دادند. مفسران حدیثی بر اساس تفسیر آیات قرآنی که در فصل دوم مورد بررسی قرار گرفت بر این باور هستند که اولین شخصی که به ندای الهی پاسخ مثبت داد، پیامبر اکرم (ص) بود و بعد از آن بزرگوار ائمه معصومین (ص) پاسخ مثبت دادند. این گروه از مفسران معتقدند که این عهد و پیمان از همه انسان‌ها گرفته شده است و مفاد آن پیمان عبارت است از ایمان به خداوند و ایمان به نبوت پیامبران از جمله نبوت پیامبر اکرم (ص) و ولایت امام علی (ع) و خداوند این پیمان را از همگان گرفت تا حجت را بر آنان تمام کند تا هیچ کس فردای قیامت عذر و بهانه‌ای در پیشگاه خداوند نداشته باشد و نتواند کفر خود و پیروی از عقاید کفر آمیز نیاکان خود را توجیه بکند. آن‌ها معتقدند این گفتگو بین انسان و خداوند متعال صورت گرفته است و اگر انسان‌ها آن را به خاطر نمی‌آورند دلیلی بر نبودن آن عالم و یا عهد و پیمان نیست وخداوند بر اساس حکمت خود آن عالم و تمام رویداد‌های آن عالم را از یاد و خاطره انسان‌ها محو کرده تا انسان پا به این جهان مادی بگذارد و مورد امتحان الهی قرار گیرد. اما آن چه که مهم است این است که خداوند اثر آن عهد و پیمان  و معرفت الهی را در وجود هر انسانی قرار داده است تا انسان هر زمان که در سختی قرار گیرد و ناامید از همه  اسباب شود، آن معرفت الهی را بی در نگ به خاطر آورد. مفسران حدیثی معتقدند زمان عالم ذر بعد از آفرینش حضرت آدم(ع) است و مکان آن نیز رکن فعلی حجر الاسود است. آن چه که به صورت اجمالی بیان شد دیدگاه مفسران حدیثی در مورد عالم ذر بود که با استفاده از روایات وارد شده در این زمینه به این نتایج رسیده‌اند. آنان بر این باور هستند که شمار روايات عالم ذر، بسيار است؛ به گونه اي كه به آساني مي‌توان دربارة آنها ادعاي تواتر كرد. در این جا به بیان چند روایت تفسیری ذیل آیه ذر که اکثر مفسران  حدیثی از این روایان بهره جسته‌اند مي‌پردازیم:

1- یکی از روایاتی که در تفسیر آیه شریفه ذر مورد توجه مفسران حدیثی قرار گرفته است روایتی از امام محمد باقر(ع) است که مضمون روایت آن بزرگوار به این صورت است که آن حضرت فرمود خداوند ذریه حضرت آدم(ع) را از پشت او بیرون آورد تا از آن‌ها بر ربوبیت خود و نبوت پیامبران پیمان گیرد، آن گاه حضرت آدم(ع) به ذریه خود نگاه کرد و از زیادی آن‌ها تعجب کرد و علت آفرینش آن‌ها را از خداوند پرسش کرد که خداوند فرمود: از آن‌ها پیمان گرفته شده است که مرا عبادت کنند، و هیچ شریکی برای من قرار ندهند و به رسولانم ایمان بیاورند و از آن‌ها پیروی کنند نخستین شخصی که به ندای خداوند پاسخ داد پیامبر اکرم(ص) بود.[[28]] [[29]]

2- روایت دیگری که مفسران حدیثی در تفسیر آیه ذر استفاده نموده‌اند، روایتی از امام صادق علیه السلام است به این مضمون که آن حضرت که فرمود: خداوند در عالم ذر خود را به همه انسان‌ها شناساند وقتی آن‌ها عظمت خداوند و عجز و ناتوانی خود را به چشم دیدند، برخی از آن‌ها با زبان و قلب اقرار به ربوبیت خداوند کردند و برخی نیز فقط در زبان اقرار کردند و در قلب خود ایمان نیاوردند، وقتی این اقرار و پیمان به پایان رسید، خداوند آثار آن پیمان و معرفت  را در دل انسان‌ها ثابت کرد و جایگاه آن را از یاد آن‌ها محو کرد.[[30]][[31]]

در تفسیر آیه شریفه ذر روایات زیادی از اهل بیت(ع) رسیده است که به خاطر اختصار از بیان آن‌ها صرف نظر مي‌شود. در مطالب بیان شده از سوی مفسران حدیثی، نکات مهمی مورد اشاره قرار گرفت که این مفسران برخی از آن مطالب را از خود آیه شریفه استفاده نموده‌اند و برخی دیگر مانند پیمان بر نبوت، تقدم پیامبران در اقرار به ربوبیت الهی معرفت انسان‌ها نسبت به رازق و آفریننده خود و مشاهده عظمت الهی و برخی از امور دیگر را از فرمایشات ائمه معصومین(ع) بهره جسته‌اند.

 

3-2- مفسران کلامی و عالم ذر

در مورد «عالم ذر» در میان مفسران کلامی و حدیثی، گفت وگوهای زیادی واقع شده است و این، نشانگر پیچیدگی موضوع مي‌باشد. مفسران کلامی در تفسیر آیه 172 اعراف، وجود عالم ذر را بر اساس ظاهر برخی روایات نمی‌پذیرند و آن چه که آیه شریفه در مورد عهد و پیمان بیان مي‌فرماید، در باب کیفیت این عهد و پیمان و اقرار به این عهد و پیمان اختلاف نظر دارند. این گروه از مفسران بر این باور هستند که جایگاه عهد و پیمان صورت گرفته بین انسان و خداوند سبحان در عالم ذر نبوده، بلکه آن‌ها چندین جایگاه را مطرح مي‌کنند که در این جا به صورت اجمال به بیان آن‌ها پرداخته مي‌شود:

برخی از مفسران کلامی این عهد و پیمان صورت گرفته بین انسان و خداوند متعال را به صورت حقیقی نمي‌پذیرند و بر این باور هستند که  خداوند پس از آفرینش انسان عقل را در وجود او به امانت گذاشته، و سپس با فرستادن پیامبران به سوی آنان  از آن‌ها پیمان گرفته است.[[32]] برخی نیز جایگاه این عهد و پیمان را عالم استعدادها معرفی مي‌کنند و پیمانی را که خداوند از انسان‌ها گرفته است را یک پیمان فطری مي‌دانند.[[33]][[34]] برخی از مفسران نیز بیان آیه را تمثیلی دانسته و معتقدند که خداوند سبحان از انسان‌ها عهد و پیمانی نگرفته و هیچ گفتگویی بین انسان‌ها و خداوند متعال واقع نشده است و اساسا عالمی به نام عالم ذر وجود حقیقی ندارد و همه روایات وارد شده در این زمینه از باب تمثیل است.[[35]] [[36]]برخی دیگر از مفسران  نیز این عهد و پیمان را مجازی دانسته و جایگاه آن را رحم مادران معرفی کرده‌اند.[[37]][[38]] برخی نیز عالم ملکوت را جایگاه این عهد و پیمان معرفی مي‌کنند.[[39]] برخی از مفسران متقدم نیز این عهد و پیمان را شامل همه انسان‌ها نمی­دانند و فقط شامل کافران و اهل کتاب مي‌دانند.[[40]][[41]] به هر حال هر کدام از مفسران یاد شده دیدگاه مختلفی در مورد آیه شریفه بیان مي‌کنند که در ادامه به صورت تفصیل مورد بحث قرار گرفت.

3-3- روایات عالم ذر

در مورد روایات وارد شده در مورد عالم ذر اختلاف نظر وجود دارد. مفسران حدیثی این روایات را معتبر دانسته و درباره این روایات ادعای تواتر کرده و آیه شریفه را با توجه به این روایات، تفسیر و حمل بر ظاهر نموده‌اند. از نظر مفسران حدیثی شمار روايات عالم ذر در کتاب‌های معتبر شیعه زیاد است، تا آن جا که به راحتی نمی­توان از کنار آن‌ها عبور کرد. شیخ  حر عاملی درباره روایات عالم ذر بر این باور است که روایات وارد شده در این باب زیاد است، تا جایی که از حد تواتر گذشته و بیش از هزار روایت است. وی معتقد است بعضی از متکلمان با استفاده از دلایل ظّنی که کامل نیست و خود روایات جواب آن دلایل را روشن کرده است، منکر عالم ذر شده‌اند، اما این دلایل ضعیف در برابر آیات قرآنی و روایات متواتر مقاومت نمی­کند.[[42]]

مفسران حدیثی معتقدند این روایات خبر از عالمی به نام عالم ذر می‌دهد و بیشتر مفسران متقدم[[43]] معتقد به وجود چنین عالمی هستند. بنابر‌این آن‌ها آیه شریفه یاد شده را بر اساس روایات وارد شده از معصومین(ع) تفسیر کرده‌اند. اما اکثر مفسران کلامی به دلیل ضعف سندی روایات یاد شده اعتنایی به این روایات نکرده و روایات وارد شده در این زمینه را از باب تمثیل و مجاز دانسته و آیه شریفه را بر اساس ظاهر روایات تفسیر نمی‌کنند. شیخ مفید مي‌فرماید: روایاتی که در بیرون آمدن ذرّیه از صلب حضرت آدم علیه السلام به صورت و شکل ذرّ وارد شده است، در لفظ و معنا باهم اختلاف دارند، روایاتی وارد شده است که ذریه حضرت آدم علیه السلام را برای سخن گفتن  فرا خواندند، و آنان نیز سخن گفتند، و پیمان از آن‌ها گرفته شد و آن‌ها اقرار کردند. به باور وی  این روایات از روایات اهل تناسخ  است و آن‌ها حق را با باطل آمیخته‌اند.[[44]]

 برخی از محققان نیز بر این باور هستند که اگر روایات وارد شده در مورد عالم ذر را کنار هم قرار دهیم مشاهده خواهیم کرد که موضوعات مختلفی بیان شده است و متن این روایات داری اضطراب بوده و هر مفسری برای تائید کلام خود از دسته‌ای از این روایات بهره گرفته است. این روایات نه تنها دارای تواتر نیستند، بلکه صرفا چند روایت محدود با راویان محدودی چون ابوبصیر، زراره، عبدالله بن سنان است. پس چگونه مي‌توان بر این روایات تکیه کرد و آیه قرآن را بر اساس آن روایات ضعیف السند تفسیر کرد.[[45]]

 از میان مفسران کلامی، هستند، برخی، مانند علامه طباطبایی در مورد روایات عالم ذر ادعای تواتر معنوي کرده، و بعضی از آن روایات را معتبر و صحیح دانسته است. وی در تفسیر آیه ذر از روایات بهره جسته و بر خلاف دیدگاه گروهی که زبان این تمثیلی دانسته‌اند، بر این باور است که حقیقتا در عالم ذر سخن و بیان بوده و جواب انسان‌ها در عالم ذر به نحوی بوده که اگر به عالم دنیا نازل مي‌شدند، همان جواب، جواب دنیوی ایشان به زبان و کلام لفظی مي‌شد. به عقیده وی این روایات توسط صحابه پیامبر اکرم(ص) همچون ابن عباس و عبدالله ابن مسعود وارد شده و از طرق شیعه توسط امام علی(ع) و فرزندان آن حضرت بزرگوار و از طرق اهل سنت نیز از امام سجاد(ع) و فرزندان آن حضرت روایت شده است. پس بنابراین، مي‌توان درباره این روایات ادعای تواتر معنوی کرد.[[46]]

با توجه به مطالب بیان شده در مورد روایات عالم ذر، مي‌توان گفت این روایات وارد شده منحصر به منابع شیعه نیست، بلکه در منابع تفسیری اهل سنت هم، دهها روایت در مورد عالم ذر بیان شده است، بسیاری از این روایات در هر دو منبع شیعه و سنی موجود است، و مفسران در تفسیر آیه شریفه میثاق از این روایات بهره گرفته‌اند. مفسران حدیثی در مورد روایات وارد شده در مورد عالم ذر اتفاق نظر دارند و همه روایات را قبول دارند، اما مفسران کلامی در رد و پذیرش روایات عالم ذر اختلاف نظر دارند؛ برخی از این مفسران روایات عالم ذر را نادیده گرفته و آن‌ها را از باب تمثیل و مجاز دانسته‌اند.[[47]][[48]] و برخی نیز به این روایات بها داده و در مورد آن‌ها ادعای تواتر معنوی کرده‌اند.[[49]] بسیاری از مسائل، عقل انسان به تنهایی قادر به حل آن‌ها نیست و نیازمند روایات معصومین(ع) است. حقیقتا عالم ذر یکی از این موارد است. ویژگی‌های آن عالم که در روایات بیان شده است، یک موضوع عجیب و شگفت انگیز است، اما اگر بخواهیم به خاطر صرف عجیب بودن و شگفت­انگیر بودن، عالم ذر را انکار کنیم، باید بسیاری از آموزه‌های دین را از قبیل عالم برزخ، ویژگی‌های قیامت، موجودات غیبی، فرشتگان، جنیان و…. را نیز باید انکار نماییم.[[50]]

 

3-4- زمان و مکان عالم ذر

آیه شریفه یاد شده (آیه میثاق) در مورد جزئیات زمانی و مکانی عالم ذر ساکت است. مفسران با توجه به روایات فراوانی که ذیل این آیه شریفه در منابع روایی شیعه و سنّی وارد شده است، در مورد این جزئیات اختلاف نظر کرده و هرکدام دیدگاه خاصی مطرح کرده و جریان پیمان گرفتن خداوند از ذریه حضرت آدم(ع) را به نحوی تفسیر کرده‌اند که در حیطه زمان و مکانی  خاصی واقع شده است. مفسران حدیثی با استناد به روایات وارد شده در این زمینه، بر این باور هستند که عالم ذرّ بر روی زمین واقع شده است، ولی در محل پیمان گرفتن اختلاف نظر دارند. بیشتر روایات عالم ذر به شهر مکه[[51]] اشاره دارند. بنابر این اکثر مفسران معتقدند که این عهد و پیمان در شهر مکه و در کنار حجرالاسود[[52]] که به عنوان شاهد بر این عهد و پیمان بوده، واقع شده است.[[53]] در مورد زمان عالم ذر نیز با استناد به روایات وارد شده معتقدند که روز جمعه خداوند از همه ذریه حضرت آدم(ع) عهد و پیمان گرفته است.[[54]]

در مورد زمان و مکان عالم ذر مفسران کلامی اختلاف نظر دارند؛ برخی از مفسران براین باور هستند که مراد از جایگاه عالم ذر همین عالم دنیا و قوه عقل است که اگر از عقل درست استفاده شود، در همین عالم، انسان مي‌تواند این پیمان را درک کند. برخی نیز مکان آن را قبل از ورود به این دنیا و دوره جنینی دانسته و بر این باور هستند که زمانی که انسان به صورت نطفه بوده و از صلب پدران به رحم مادران انتقال یافته، ذره‌ای بیش نبوده، خداوند در وجود او نیرویی قرار داده تا به ربوبیت خداوند اقرار کند.[[55]][[56]][[57]]کسانی که نتوانستند حقایق آیه را درک کنند، سخن از تمثیل به میان آورده‌اند و معتقدند هیچ گفتگویی بین خدا و انسان رخ  نداده، بلکه آن چه در مورد عالم ذر گفته شده، مجازی بیش نیست و خداوند با اعطای نعمت‌های فراوان به انسان ازجمله عقل، انتظار دارد زمانی که این عقل به رشد و شکوفایی رسید صاحب نعمت خود را بشناسد و در مقابل آن سر تعظیم فرود آورد.[[58]]

 برخی هم دیدگاه فطرتی بودن را مطرح کرده اند، به این صورت که خداوند در وجود هر انسان خصوصیتی قرار داده که پیوسته پروردگار خود را بشناسد و نیاز خود را به او احساس کند، و نسبت به آفریننده خود علم حضوری داشته باشد. آیت­الله جوادی آملی ضمن پافشاری بردیدگاه فطرت آن را این گونه بیان مي‌کند که مهمترین اتفاق انسان مرگ است و زمانی که انسان از این عالم وارد عالم برزخ مي‌شود اتفاق‌های این دنیا را به خاطر مي‌آورد، پس چطور ممکن است که قبل از ورود وی به این عالم مادی، از وی پیمان گرفته شود و او این عهد و پیمان را به خاطر نیاورد. بنابر این چاره‌ای جز پذیرفتن دیدگاه فطرت نیست.[[59]] برخی از مفسران نیز معتقدند برای هر چیزی واقعیتی وجود دارد، و واقعیت عالم دنیا نیز عالم ملکوت است، که خداوند در آن عالم از همه انسان‌ها بر ربوبیت خود عهد وپیمان گرفته است.[[60]]

با توجه به مطالب بیان شده در مورد مکان و زمان عالم ذر مي‌توان نتیجه گرفت که مفسران حدیثی و برخی از مفسران کلامی در مورد مکان عالم ذر اتفاق نظر دارند و مکان آن را عالم دنیا بیان کرده‌اند اما در مورد کیفیت و زمان این عهد و پیمان اختلاف نظر دارند که پیش­تر گذشت.

3-5- ویژگی­هایی عالم ذر

هر عالمی از ویژگی های خاصی برخوردار است، عالم ذر نیز ویژگی­های خاص خود را دارد. از نظر مفسران حدیثی انسان‌ها در عالم ذر، از ویژگی‌های جسمانی همچون خاکی بودن و برخورداری از حواس جسمانی و عقل برخوردار هستند. در مقابل مفسران کلامی معتقد به این موارد نیستند، علامه طباطبایی وجود انسان باويژگي‌هاي مادي و جسماني در عالم ذر را محال دانسته و در مورد علت آن چنین می‌نویسد: «اين نظر مستلزم آن است كه انسان با شخصيت دنيايي‌اش دوبار موجود شود يكي بار اول و سپس بار دوم و چنين چيزي مستلزم آن است كه يك چيز به خاطر تعدد شخصيت، غير خودش گردد».[[61]]

     

3-6- مفاد و مخاطبان عهد و پیمان

در بین مفسران در مورد مفاد و مخاطبان این عهد و پیمان اختلاف نظر وجود دارد. مفسران حدیثی بر اساس روایات وارد شده بر این باور هستند که خداوند از همه انسان­ها [[62]] بلکه از همه مخلوقات نه فقط انسان‌ها [[63]] حتی از فرشتگان[[64]]عهد و پیمان بر توحید و ربوبیت خداوند، دین حنیف،[[65]] رسالت پیامبران،[[66]] و یاری کردن امام زمان توسط پیامبران اولوالعزم گرفته است.[[67]] در مقابل برخی از مفسران کلامی معتقد هستند که خداوند فقط از انسان‌ها بر ربوبیت خود عهد و پیمان گرفته است.[[68]] برخی نیز موافق با مفسران حدیثی بوده و این عهد و پیمان را شامل همه موجودات دانسته و بر این باور هستند که خداوند از همه موجودات به صورت تکوینی بر ربوبیت خود پیمان گرفته است.[[69]]

 

3-7- فلسفه و علت فراموشی عالم ذر

از آنجایی که هدف خداوند از آفرینش عالم ذر این بود که راه هرگونه عذر و بهانه را بر منکران خود ببندد. مفسران حدثی براساس روایات وارد شده در این زمینه بر این باور هستند که خداوند از همه انسان‌ها بر ربوبیت خود عهد و پیمان گرفته است، و علت فراموشی آن عهد و پیمان را حکمت خداوند مي‌دانند.[[70]][[71]] برخی از محققان نیز بر این باور هستند که تنزل انسان از عالم بالا به عالم طبیعت باعث شده که انسان آن عهد را در دنیا فراموش کند. در مقابل برخی از مفسران کلامی بر این باور هستند که مسئله عالم ذر از سنخ دانش و علم، آن هم علم حضوری است، علم انسان به خدا از آغاز آفرینش همراه وی بوده و جدایی ندارد، عالم ذر منحصر به مکان و صحنه خاصی نیست که از یاد و خاطره انسان برود، این صحنه و مکان همان نعمت‌های الهی است که انسان با دیدن این صحنه‌ها اگر فرد الهی باشد به آن حقیقت توحیدی پی مي‌برد و اگر غیر الهی باشد این نعمت‌ها برایش حجاب است و باید تلاش کند تا آن حجاب‌ها را از بین ببرد.[[72]] آیت الله معرفت نیز بر این باور است که این عهد و پیمان از جنس شهود بوده و هرگز از یاد و خاطر انسان‌ها محو نمی شود.[[73]]

 

3-8- کیفیت اقرار گرفتن در عالم ذر

مفسران حدیثی در مورد کیفیت اقرار گرفتن عهد و پیمان، از انسان‌ها در عالم ذر معتقد هستند  خداوند در انسان‌ها نیروی قرار داد تا به وسیله آن نیرو بشنوند و در حالی که دارای عقل و شعور بودند و قادر بر سخن گفتن، خداوند آن‌ها را مورد خطاب قرار داد، و از آن‌ها عهد و پیمان گرفت.[[74]][[75]][[76]] در مقابل مفسران کلامی بر این باور هستند که خداوند خود انسان را به خودش نشان داد و انسان با دیدن هویت خود، دریافت که موجودی فقیر است و چیز مستقلی از خود ندارد و وابسته به خداوند است، پس از نمایان کردن این حقیقت خداوند پرسید مگر من رب تو نیستم و تو بنده من نیستی و انسان‌ها همگی به ربوبیت خداوند و بندگی خود اقرار کردند.[[77]][[78]]

 

3-9- نخستین اقرار کنندگان در عالم ذر

مفسران حدیثی بر اساس روایات[[79]] وارد شده در این زمینه معتقدند نخستین اقرار کنندگان در عالم ذر وجود مبارک پیامبر اکرم(ص) بود.[[80]] در این مورد مفسران کلامی نیز موافق با مفسران حدیثی بوده و وجود مبارک پیامبر اکرم(ص) را نخستین اقرار کننده دانسته اند.[[81]]

 

3-10- چگونگی عهد و پیمان از اولاد بلافصل حضرت آدم علیه السلام دیوانگان و کودکان

برخی از مفسران آیه شریفه ذر را شامل فرزندان صلبی حضرت آدم (هابیل و قابیل) نمی­دانند، و معتقد هستند این فرزندان در پیشگاه خداوند نمی توانند بر شرک خود به سبب شرک پدرانشان استدلال کنند؛ زیرا پدرشان حضرت آدم(ع) هرگز مشرک نبود، بنابر این آیه شامل همه فرزندان آدم (ع) نمی باشد.[[82]][[83]] در مقابل، علامه طباطبایی آیه را شامل همه فرزندان حضرت آدم علیه السلام دانسته و برای اثبات ادعای خود به کلمه­ی «بنی آدم» و «ذریه» در آیه شریفه استناد می‌کند، وی چنین می‌فرماید: «از کلمه بنی آدم در آیه شریفه استفاده می‌شود که خدای متعال فرزندان بلافصل آن حضرت را از صلب حضرت بیرون کشید و کلمه ذریه بیانگر این است که خداوند فرزندان ِفرزندان حضرت را از صلب فرزندان حضرت بیرون آورد».[[84]]

علامه طباطبایی معتقد است تأکید آیه شریفه در بیرون آمدن ذرات و اولاد حضرت آدم(ع) از صلب آن نیست، بلکه تأکید آیه مبارکه در پیمان گرفتن و اقرار به ربوبیت الهی می‌باشد، و این که حجت بر انسان‌ها در روز قیامت تمام شود در این مساله تمام فرزندان آدم علیه السلام برابر هستند.[[85]] در مورد عهد و پیمان از دیوانگان، مفسران کلامی و حدیثی اتفاق نظر دارند که خداوند از آن‌ها نیز عهد و پیمان گرفته است. فیض کاشانی معتقد است که آن‌ها تمام خطاب‌های الهی را در صلب پدران خود با قدرت الهی شنیدند.[[86]]

آیت­الله جوادی آملی می‌فرماید:« تعهدسپاری بین دیوانگان وجود دارد.» به باور وی انسان ناقص الخلقه نداریم،ممکن است اعضا و جوارح کسی ناقص باشد؛ اما روح، ناقص الخلقه نیست. زیرا قرآن کریم چنین سوگندی یاد می‌فرماید: «و نَفس ٍو ما سوّها»[[87]] قسم به جان آدمی، که خداوند در آفرینش انسان ها، همه را برابر آفرید. پس کسی ناقص الخلقه نیست و روحی که در انسان عاقل هست و روحی که در انسان دیوانه هست، هر دو از«نَفختُ فیهِ مِن رُوحی»[[88]] هستند؛ به این معنا که هر دو (عاقل و غیر عاقل) از یک روح هستند و هیچ فرقی ندارند و چون بیمار هستند، علم به آن عهد و پیمان ندارند و اگر درمان شوند، آن خصوصیات اصلی یادشان می‌آید.[[89]] مفسران حدیثی[[90]][[91]] و کلامی[[92]] بر اساس روایت[[93]] وارد شده معتقد هستند تنها نطفه‌هایی که به صورت انسان کامل پا به دنیا می‌گذارند، در عالم ذرّ از آن‌ها عهد و پیمان گرفته شده است.[[94]]

 

2-11- محور اقرار در عالم ذر

برخی از مفسران محور اقرار در آیه ذر را اصل ربوبیت گرفته اند نه توحید. آن‌ها برای اثبات ادعای خود به آیه شریفه استناد می‌کنند «اَلَستّ بِرَبِکُم قالوا بلی» طبق آیه شریفه محور اقرار ربوبیت است و اگر مدار اقرار توحید بود، باید می‌فرمود «اَلستُ بربکم وحدی» چون خدا می‌دانست که عده‌ای شرک می‌ورزند، از این جهت از اصل ربوبیت الهی اقرار گرفت.[[95]][[96]][[97]][[98]][[99]] آیت الله جوادی آملی این دیدگاه را نادرست دانسته و می‌فرماید:« زبان و سیاق آیه «اَلَستُ بِرَبِّکم» توحید است؛ یعنی تنها رب شما من هستم؛ نه این که آیا مرا به خدایی و رب بودن می‌پذیرید یا نه؛ آیا من خدای شما هستم یا نه؛ دیگران هم خدای شما هستند یا نه، بنا بر این آیه شریفه درباره اقرار توحید ربوبی است». زیرا اولا خدا با همین مشرکان احتجاج کرد و فرمود:« مبادا در قیامت بگویید ما غافل بودیم یا پدرانمان مشرک بودند و ماهم شرک ورزیدیم» ثانیا مشرک هم می‌گوید من به همان مقدار که تعهد سپرده­ام، اکنون عمل می‌کنم و اصل ربوبیت خدا را می‌پذیرم و«بلی» می‌گویم؛ و به ربوبیتی اقرار کردیم که با شرک بسازد و امروز هم ربوبیت مشرکان را می‌پذیرم،  پس محور در آیه شریفه اقرار بر توحید ربوبی است.[[100]]

 

3-12- علت شکستن عهد و پیمان عالم ذر

مفسران حدیثی با توجه به روایات وارد شده، عامل اصلی شکستن پیمان الهی توسط برخی از انسان‌ها را و سرگرم شدن در جهان مادی بیان می‌کنند، آن‌ها معتقد هستند که انسان با مشاهده شهودی خداوند در عالم ذر به عجز و ناتوانی خود پی برد و به ربوبیت خدا و رازق بودن او شهادت داد، اما همین انسان، زمانی که پا به عرصه جهان مادی گذاشت و سرگرم مادیات شد و تنها اسباب مادی را در زندگی خود پر رنگ دید، و آن عهد و پیمان ملکوتی با معبود خود را شکست.[[101]] [[102]] انسان‌ها به واسطه کثرت برخورد با جهان مادی، عهد خود را می‌شکنند، زیرا عالم مادی آن‌ها را از توجه به معبود خود غافل می‌کند.[[103]]

آیت الله جوادی آملی نیز عامل اصلی شکستن پیمان را دنیای مادی و جلوه‌ها و سرگرمی آن بیان می‌کند وی جایگاه عهد و پیمان را جایگاه تکلیف نمی داند و بر این باور است که جایگاه پیمان نه ظرف ایمان و کفر است و نه ظرف امتحان و اختیار، بلکه خداوند سبحان انسان‌ها را از سه راه، به هدایت و سعادت دعوت کرده است. از این سه راه، دو راه تخلف­پذیر و یک تخلف ناپذیر است، دو راه تخلف پذیر که عده ای می‌پذیرند و عده­ای نفی می‌کنند؛ یکی راه عقل و برهان و دیگری راه نقل و وحی است و گواه این تخلف پذیری این است که عده ای کتاب‌ها و معجزات و کرامات پیامبران و اولیای الهی را افسانه و سحر دانستند و بی­راهه رفتند و عهد و پیمان الهی را شکستند. راه تخلف ناپذیر، فطرت توحیدی است که به همه داده شده و هیچ کس نمی‌تواند آن را نفی کند و آن را بشکند؛ چرا که در مواقع قطع امید از همگان از درون خویش خدای خود را می‌خواند. این همان عهد و پیمان توحیدی انسان و تسلیم در برابر خداوند سبحان است. خداوند در جایگاه پیمان گرفتن فجور و تقوا را به همه الهام کرد «وَ نفسٍ وَ ما سَوَّها فَاَلهَمهَافُجورَها وَ تَقوها»[[104]] حقیقت انسان‌ها را به خود آن‌ها نشان داد «و اَشهَدَهُم علی اَنفُسِهِم» و همه بر ربوبیت خدا و بندگی خود اقرار کردند، ولی وقتی در عرصه دنیا، جلوه‌ها و سرگرمی­های پنج گانه لعب، لهو، زینت، تفاخر، و تکاثر رخ نمودند، گروهی فطرت توحیدی خود را حفظ و شکوفا کردند و رستگار شدند «قَد اَفلَحَ مَن زَکّها»[[105]] و دسته­ای چهرۀ شفاف الهی خویش را به گناه آلوده کردند و خود را از موعظه­های خیرخواهانه اولیای الهی محروم کردند.[[106]]

 

3-13- پیمان گرفتن بر توحید ، نبوت و  ولایت

مفسران حدیثی اتفاق نظر دارند که خداوند از انسان‌ها در عالم ذر بر ربوبیت خود و نبوت پیامبران از جمله نبوت پیامبر اکرم(ص) و ولایت اولیای الهی به خصوص ولایت امیر المومنین علی(ع) عهد و پیمان گرفته است.[[107]][[108]] آیت­الله جوادی آملی دین را مجموعه اصول و فروع کلی بیان می‌کند، و پیمان گرفتن از انسان‌ها را، تنها بر توحید و ربوبیت خدای متعال و بندگی انسان نمی­داند، بلکه همانند مفسران حدیثی معتقد است که خداوند از انسان‌ها بر نبوت پیامبران به ویژه بر نبوت پیامبراسلام (ص) و ولایت اولیای الهی، به ویژه ولایت امیرالمؤمنین(ع) پیمان گرفته است.[[109]] موید مطالب بالا روایتی از امام رضا(ع) است که آن امام بزرگواردر حدیث سلسله الذهب به توحید و ولایت اشاره فرموده و توحید را دژی محکم معرفی فرموده و امیرالمؤمنین علی(ع) و سایر ائمه(ع) را راه ورود به این دژ محکم دانسته است، پس کسی که ولایت ندارد، راه ورود به توحید ناب را ندارد، زیرا موحد کسی است که امر خدای متعال را در بارۀ ولایت بپذیرد.[[110]]

 

 


 

نتیجه گیری

با توجه به برسی آیات و روایات و دیدگاه مفسران کلامی و مفسران حدیثی، مفسران کلامی در مورد عهد و پیمانی که خداوند از همه انسان‌ها گرفته است دیدگاه­های مختلفی را بیان کرده‌اند آن‌ها معتقد هستند که این عهد و پیمان می­تواند به صورت فطری، عقلی، تمثیلی و ملکوتی باشد. در مقابل مفسران حدیثی نیز معتقد هستند که عالمی پیش از این عالم وجود دارد که خداوند در آن عالم، همه فرزندان آدم (ع) را به صورت ذرات کوچک از پشت حضرت آدم علیه السلام بیرون آورد و در حالی که دارای عقل و شعور بودند در آن‌ها نیرویی قرار داد تا خطاب­های الهی را بشنوند و عظمت خداوند و فقر و وابستگی خود را ببینند و از همه آن‌ها پیمانی بر توحید ربوبی و نبوت پیامبران از جمله پیامبر اکرم (ص) و ولایت اوصیا از جمله ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام گرفت و هیچ انسانی مستثنی از این قاعده نبود، حتی پیامبران. از پیامبران عهد و پیمانی جداگانه مبنی بر این که همدیگر را تصدیق کنند و همه آن‌ها امت‌های خود را به آمدن پیامبر اکرم (ص) و اطاعت از آن بزرگوار مژده دهند، گرفته شد. در این عهد و پیمان الهی پیامبر اکرم (ص) نخستین کسی بود که به ندای توحیدی پروردگار را پاسخ داد و علت افضلیت آن حضرت نسبت، به سایر پیامبران پیشی گرفتن آن حضرت در پاسخ خطاب خداوند بود. آن بزرگوار نه تنها بر پیامبران بلکه، بر همه خلایق برتری یافت و بعد از آن بزرگوار حضرت علی (ع) و ذریه پاکش اولین کسانی بودند که به ندای توحیدی خداوند پاسخ گفتند. این عهد و پیمان با اختیار انسان‌ها همراه بوده و همه بر اساس اختیار خود به آن اقرار کردند، ولی عده ای نفاق کردند و در دل این عهد و پیمان را نپذیرفتند و از همان جا دو دستگی پیش آمد و اختلاف و الفت میان انسان‌ها در این عالم نتیجه اتفاقات واقع شده در عالم ذر است. دلیل انکار عالم ذر را نمی توان به یاد نداشتن آن عالم بیان کرد، انسان در مراحل زندگی خود وقایعی را می‌بیند که پس از مدتی آن وقایع را به فراموشی می‌سپارد، انسان به هیچ عنوان نمی­تواند مراحل به دنیا آمدن و نوزادی خود را منکر شود و بگوید که برای من چنین مرحله ای پیش نیامده است. معصومین(ع) مامور یادآوری عوالم قبل از دنیا هستند تا بدین وسیله هدایتگر انسان‌ها باشند. خداوند با گرفتن عهد و پیمان در عالم ذر حجت را بر همگان تمام کرد تا بهانه ای برای بهانه جویان باقی نماند تا کسی نتواند در قیامت به آن احتجاج کند. مکان عالم ذر همواره محل بحث مفسران بوده است. بر اساس روایات رسیده از اهل بیت (ع) در این زمینه، رکن فعلی حجرالاسود را مکان عالم ذر دانسته اند و حجرالاسود فرشته مقرب درگاه الهی شاهد بر عهد و پیمان همه انسان‌ها بوده و  به اذن الهی این عهد و پیمان به صورت ورقه­ای در دهان حجرالاسود  قرار گرفته و سپس وی به صورت سنگ گرانبهایی از بهشت خارج شده و در کعبه قرار گرفته است تا حاجیان هرسال با تبرک این سنگ گرانبها تجدید پیمان کنند. برخی از مفسران نیز مکان عالم ذر را به خاطر جنبه ملکی و ملکوتی انسان عالم ملکوت دانسته، و برخی نیز معتقد هستند جایگاه آن فطرت انسان‌ها بود چرا که انسان فطرتاً خداجو است، برخی نیز جایگاه آن را عالم استعدادها دانسته و برخی با توجه به عقل که حجت درونی برای انسان‌ها است جایگاه آن را عقل بیان کرده اند، برخی دیگر نیز بیان آیه را بیانی تمثیلی و مجازی پنداشته و معتقدند بین خدا و انسان هیچ گفتگویی صورت نگرفته است. با توجه به مطالب بیان شده در مورد عالم ذر و دیدگاه مفسران حدیثی و کلامی روشن می‌شود آن چه که مورد بحث است، جایگاه آن عالم و نحوه و کیفیت این عهد و پیمان است که آیا در عالم خارج به صورت پیمان واقعی بوده است یا عهد و پیمان به صورت واقعی در کار نبوده، بلکه مراد از آن پیمان فطرت الهی انسان­ها بوده یا عقل انسان ها و فرستادن پیامبر و….. منظور بوده است.


 

منابع   



[[1]] سوره بقره (2)، آیه80، 177؛ سوره رعد(13) آیه 80؛ سوره اسرا (17) آیه 34؛ سوره صف (61) آیه 2و3؛ سوره انعام (16) آیه 152؛ سوره مائده (5) آیه 1؛ سوره توبه (9) آیه 111
[[2]]  ابن فارس، احمد ، معجم مقاییس اللغه، محقق و مصحح: عبد السلام محمد هارون، چ اول، قم: مکتب الأعلام الإسلامی، سال 1404ق ، ص167؛ ابن منظور، محمد بن مكر، لسان العرب، ج3، چ اول،  بيروت: صاد، سال 14145ق ، ص311
[[3] ] راغب اصفهانی، حسین بن محمد،  المفردات فی غریب القرآن، دمشق، بیروت: دارالعلم، دارالشامیه، سال 1412، ص591
[[4]] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن، ج8، تهران: ناشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368، ص246
[[5]] قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج5، تهران: دارالکتب الاسلامیه، سال 1354ه.ش، ص59
[[6]] میبدی، رشیدالدین، کاشف الاسرار وعدالابرار، ج3، تحقیق: علی اصغر حکمت، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1371ش، ص794
[[7]] صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، قم: بیدار، 1361ه.ش.، ج2، ص241
[[8]]  همتی، محمد علی بررسی تطبیقی کاربرد و مفاهیم واژه عهد در قرآن و عهدین، سال 1397، ش5، ص6
[[9]] همتی، محمد علی بررسی تطبیقی کاربرد و مفاهیم واژه عهد در قرآن و عهدین، سال 1397، ش5، ص6
[[10]]  راغب اصفهانی، حسین بن محمد،  المفردات فی غریب القرآن، دمشق، بیروت: دارالعلم، دارالشامیه، سال 1412، ص853
[[11]]  مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن، ج13، تهران: ناشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368،  ص25
[[12]] قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج5، تهران: دارالکتب الاسلامیه، سال 1354ه.ش، ص59
[[13]] ابن منظور، محمد بن مكر، لسان العرب، ج10، بيروت: چ اول، صاد، سال 14145ق، ص371
[[14]]  همتی، محمد علی بررسی تطبیقی کاربرد و مفاهیم واژه عهد در قرآن و عهدین، سال 1397، ش5، ص8
[[15]]  عبارت راغب براى معنى «ذرأ اللّه الخلق» یعنی اشخاص را آشکار فرمود، شخص و اشخاص هم در لغت هر جسمى است كه ظهور و بروز داشته باشد و بيشتر به انسان اطلاق مى‏شود، پس معنى عبارت به آفرينش انسان برمى‏گردد يعنى خداوند جسم و بدن انسان را آفرید و عينيّت بخشيد.
[[16]]  راغب اصفهانی، حسین بن محمد،  المفردات فی غریب القرآن، دمشق، بیروت: دارالعلم، دارالشامیه، سال 1412، ص327
[[17]]  الجوهری ابونصر، الصحاح، التاج‌اللغه، ج1، بیروت: دارالعلم المعلابین، 1404ه.ق، ص51
[[18]]  ابن منظور، محمد بن مكر، لسان العرب، ج1، بيروت: چ اول، صاد، سال 14145ق، ص79
[[19]] فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، چ دوم، قم: ناشر: هجرت، سال 1409ه.ق.، ص175
[[20]] قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیه، سال 1354ه.ش، ص12
[[21]]  فیومی، احمد بن محمد بن علی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج دوم، قم: مؤسسة دار الهجرة، سال 1414ه. ق ، ص207
[[22]]  سوره نساء (4) آیه 54؛ سوره طور (52) آیه 21؛ سوره آل عمران (3) آیات33-34، 38-39؛ سوره حدید (57) 26؛ سوره عنکبوت (29) آیه27؛ سوره مریم (19) آیه 58؛ سوره نحل (16) آیه 16؛ سوره طه (20) آیه29-30
[[23]] فیومی، احمد بن محمد بن علی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج دوم، قم: مؤسسة دار الهجرة، سال 1414ه. ق. ص207
[[24]] راغب اصفهانی، حسین بن محمد،  المفردات فی غریب القرآن، دمشق، بیروت: دارالعلم، دارالشامیه، سال 1412، ص327
[[25]] ابن فارس، احمد ، معجم مقاییس اللغة، محقق و مصحح: عبد السلام محمد هارون، ج2، قم: مکتب الأعلام الإسلامی، سال 1404ق ، ص343
[[26]]  راغب اصفهانی، حسین بن محمد،  المفردات فی غریب القرآن، دمشق، بیروت: دارالعلم، دارالشامیه، سال 1412، ص327
[[27]] حسن، مصطفوی، التحقیق فی کلمات قرآن، ج3، تهران: ناشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368، ص331
[[28]] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج2،  دارالکتب الاسلامیه، 1407ه.ق، ص8
[[29]] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج5، چ دوم، تصحیح: محمدباقر بهبودی، تهران: المکتبه الاسلامیه، ص226
[[30]] برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج1، چ دوم، تحقیق: جلال الدین محدث، قم: دارالکتب الإسلامیة، 1371، ص241
[[31]]  مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج5، چ دوم، تصحیح: محمدباقر بهبودی، تهران: المکتبه الاسلامیه، ص237
[[32]]  جصاص، احمد بن علی، تفسیر احکام قرآن، ج4، لبنان - بیروت: 1405ه.ق، ص211 
[[33]]  مازندرانی، ابن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج1، قم: دار بیدارالنشر، 1369ق. ص8
[[34]] دروزه محمد عزت، التفسیر الحدیث، ج2،  قاهره: داراحیاء الکتب العربیة، 1383ه.ش، ص533
[[35]]  زمخشری، محمود عمر، کشاف عن حقایق غوامض التنزیل، ج2، بیروت: دار الکتاب العربی، 1407ق ، ص31
[[36]]  بیضاوی، عبدلله بن عمر، تفسیر انوارالتنزیل و اسرارالتاویل، ج3،  ناشر داراحیا التراث العربی، 1418ق.، ص41-42
[[37]]دروزه محمد عزت، التفسیر الحدیث، ج2،  قاهره: داراحیاء الکتب العربیة، 1383ه.ش ، ص533
[[38]]  مازندرانی، ابن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج1، قم: دار بیدارالنشر، 1369ق. ص8
[[39]] طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج8،  ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات‏، لبنان – بیروت: 1390ه.ق. صص334-336
[[40]]علم الهدی، علی بن حسین، غررالفوائد و دررالقوائد، ج1، قاهره: دارالفکر العربی، 1998م. ص28-29
[[41]]  زمخشری، محمود عمر، کشاف عن حقایق غوامض التنزیل، ج2، بیروت: دار الکتاب العربی، 1407ق ، ص77
[[42]]حر عاملی،  محمد بن حسن، الفصول المهمه فی اصول الائمه، تحقیق: محمد بن محمد الحسین القائنی، ج اول، بیروت: مؤسسه معارف اسلامی امام رضا علیه السلام، 1376ش، ص424-425
[[43]]  علی بن ابراهیم قمی؛ محمد بن مسعودعیاشی؛ محمد بن ابراهیم نعمانی؛ ملامحسن فیض کاشانی؛ سید هاشم بحرانی؛ بها الدین شریف لاهیجی
[[44]]  محمد بن محمد بن نعمان، مسائل السرویه، چاپ اول ، قم، ناشر: المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد، 1413 ق، ص44-46
[[45]]  محمد تقی، بیدگل، صغری رادان، برسی روایات تفسیری عالم ذر، سال98، شماه22، صص176-155
[[46]] طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات‏، لبنان– بیروت:1390ه.ق.  ص329
[[47]]  زمخشری، محمود عمر، کشاف عن حقایق غوامض التنزیل، ج2، بیروت: دار الکتاب العربی، 1407ق ، ص129
[[48]] طوسی، محمد بن حسن، تفسیر التبیان فی تفسیر قرآن، ج5، لبنان – بیروت: ناشر دار احیا التراث العربی، 1389.، ص27-26
[[49]]  طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات‏، لبنان – بیروت:1390ه.ق.   ص329 ، 429
[[50]]  افضلی، علی، اشکالات کلامی و فلسفی درباره عالم ذر، سال1388، ص107
[[51]]  کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج4،  دارالکتب الاسلامیه، 1407ه.ق، ص184
[[52]]حر عاملی،  محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج9، مؤسسه آل البیت الاحیاء التراث، 1389- 1409ق.، ص403
[[53]]  ابن بابویه، شیخ صدوق محمدبن‌علی، علل‌الشرایع، ج2، قم: کتاب فروشی داوری، 1385. ص423
[[54]] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج3،  دارالکتب الاسلامیه، 1407ه.ق، ص415
[[55]]  طبرسی فضل بن حسن، جوامع الجامع، ج1، حوزه علمیه قم مرکز مدیریت، 1412ق.، ص482
[[56]]  مازندرانی، ابن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج1، قم: دار بیدارالنشر، 1369ق. ، ص8
[[57]] فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر صافی، ج1، ایران تهران: مکتبه الصدر، 1415.، ص411
[[58]]  زمخشری، محمود عمر، کشاف عن حقایق غوامض التنزیل، ج2، بیروت: دار الکتاب العربی، 1407ق ، ص176-177
[[59]]  جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج31، چ اول، نشر اسراء، سال 1392. ص128
[[60]]  طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات‏، لبنان – بیروت:1390ه.ق.   صص334-336
[[61]] طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات‏، لبنان – بیروت:1390ه.ق.    ص 319
[[62]]  کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج1،  دارالکتب الاسلامیه، 1407ه.ق، ص413
[[63]]  برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج1، چ دوم، تحقیق: جلال الدین محدث، قم: دارالکتب الإسلامیة، 1371،ص242
[[64]]  ابن بابویه، شیخ صدوق محمدبن‌علی، علل‌الشرایع، ج1، قم: کتاب فروشی داوری، 1385.  ص118
[[65]]  مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج3، چ دوم، تصحیح: محمدباقر بهبودی، تهران: المکتبه الاسلامیه، ص276
[[66]]کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج1،  دارالکتب الاسلامیه، 1407ه.ق،  ص133
[[67]]کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج2،  دارالکتب الاسلامیه، 1407ه.ق،  ص12
[[68]]  مازندرانی، ابن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج1، قم: دار بیدارالنشر، 1369ق. ص411
[[69]]  جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی(فطرت در قرآن) ج12، نشر اسراء، 1386، ص128-135
[[70]] برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج5، چ دوم، تحقیق: جلال الدین محدث، قم: دارالکتب الإسلامیة، 1371،ص243
[[71]]  ابن بابویه، شیخ صدوق محمدبن‌علی، علل‌الشرایع، ج5، قم: کتاب فروشی داوری، 1385. ص257
[[72]]  جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج31، چ اول، نشر اسراء، سال 1392. ص126-128
[[73]] معرفت، محمد هادی، التمهید، ج7، مترجمان: حسن خرقانی، حسن حکیم باشی، تمهید، 1396ق. ص120
[[74]]کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج3،  دارالکتب الاسلامیه، 1407ه.ق،  ص19
[[75]] بغوی، حسین بن مسعود، البغوى المسمى معالم التنزيل، ج 2، محقق: مهدى، عبدالرزاق‏، ناشر: دارإحياء التراث العربي‏، لبنان- بيروت‏: 1420ه.ق‏.ص147-248
[[76]] ابن‌جوزی، جمال الدین، زادالمسیر فی علم تفسیر، ج2، لبنان- بیروت: ناشر دارالکتاب العربی، 1422ه.ق. ص167
[[77]]  جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج31، چ اول، نشر اسراء، سال 1392.  صص58-60
[[78]]  طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات‏، لبنان – بیروت:1390ه.ق، ص307
[[79]]کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج1،  دارالکتب الاسلامیه، 1407ه.ق، ص441
[[80]] آلوسی، محمود بن عبدلله، روح المعانی في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، ج5،گرداورنده، شمس‏الدين، سناء بزيع‏، گردآورنده: شمس‏الدين، ابراهيم‏، ناشر دار الكتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون‏، لبنان – بیروت: 1415ه.ق، ص103
[[81]] جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج31، چ اول، نشر اسراء، سال 1392، ص158-159
[[82]] فخر رازی، محمد، مفاتح الغیب، ج15، لبنان – بیروت: داراحیا التراث العربی، 1420ه.ق.، ص398
[[83]] ابوقاسم علی بن حسین موسوی، فرائدالاصول، ج1، قم: دارالقرآن الكريم: مدرسه آيه العظمي الگلپايگاني، ۱۴ق. ص28
[[84]]  طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات‏، لبنان – بیروت:1390ه.ق.     ص314
[[85]]  طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات‏، لبنان – بیروت:1390ه.ق.    ص314
[[86]]  فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر صافی، ایران تهران: مکتبه الصدر، 1415.، ج3، ص24 و ج1، ص111
[[87]]  و به نفس و آن که آن را درست و نیکو نمود، شمس، آیه 7
[[88]]  پس بزه کاری و پرهیزکاری اش را به او الهام کرد، شمس، آیه 8
[[89]]جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج31، چ اول، نشر اسراء، سال 1392.  صص130-133
[[90]] فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر صافی، ج22، ایران تهران: مکتبه الصدر، 1415، ص754
[[91]]  15. بحرانی هاشم بن سلیمان، البرهان، ج2، قم: مؤسسه بعثه، 1415ق.، ص608
[[92]]  اشکوری، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، ج3، تهران: دفتر نشر داد، 1373. ص160-161
[[93]]  کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج6،  دارالکتب الاسلامیه، 1407ه.ق ، ص12
[[94]]  بیابانی اسکویی، محمد ، مقاله انسان در عالم ذر روایات اهل بیت (ع)، ص94، شماره20، سال1387، مجله سفینه
[[95]] طوسی، محمد بن حسن، تفسیر التبیان فی تفسیر قرآن، ج5،  لبنان – بیروت: ناشر دار احیا التراث العربی، 1389. ص27-28
[[96]]  طبرسی فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج4،  ناصر خسرو، تهران: 1372ه.ش. ص766
[[97]]  ابن‌جوزی، جمال الدین، زادالمسیر فی علم تفسیر، ج2، لبنان- بیروت: ناشر دارالکتاب العربی، 1422ه.ق.  ص167
[[98]]  ثعالبی، عبدالرحمان بن محمد، تفسیر الجواهر بالحسان فی تفسیر القران، ج9 لبنان - بیروت: داراتراث العربی، 1418ه ق.

، ص75
[[99]]  بغوی، حسین بن مسعود، البغوى المسمى معالم التنزيل، ج 2، محقق: مهدى، عبدالرزاق‏، ناشر: دارإحياء التراث العربي‏، لبنان- بيروت‏: 1420ه.ق‏. ص247-248
[[100]]  جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج31، چ اول، نشر اسراء، سال 1392، ص48-49
[[101]] قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج1، قم: دارالکتاب، 1363ه.ش. ص248
[[102]] شیخ صدوق، التوحید، جامعه‌ مدرسین، قم: 1398ه.ق، ص320
[[103]]  محسن حبیبی، محمد حسن مشکی، مقایسه نظرات ملاصدرا و علامه طباطبایی و جوادی آملی در مورد عالم ذر، سال96، شماره 7، صص113-115
[[104]]  و به نفس و آن که آن را درست و نیکو نمود. سوره شمس(91) آیه7؛ پس بزه کاری و پرهیزکاری اش را به او الهام کرد همان 8
[[105]]  بی تردید کسی که نفس را از آلودگی پاک کرد و رشد داد، رستگار شد. سوره شمس (91) آیه9
[[106]]  جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج31، چ اول، نشر اسراء، سال 1392، صص140-145
[[107]]  کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی،  دارالکتب الاسلامیه، 1407ه.ق، ، ج1، ص133، ج2، ص13
[[108]]  محمد، ابراهیم بروجردی، تفسیر جامع، ج7، تهران: کتابخانه صدر، 1366.ص155
[[109]]  جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج31، چ اول، نشر اسراء، سال 1392، صص146-149
[[110]] ابن بابویه، شیخ صدوق محمدبن‌علی، عیون‌الرضا، ج2، تهران: جهان، 1378ق، ص136-135

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

بررسی برداشت‌های انحرافی از واژه آزادی از دیدگاه مقام معظم رهبری

12 خرداد 1403 توسط یا فاطمه الزهرا

 

بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحیِم

بررسی برداشت‌های انحرافی از واژه آزادی از دیدگاه مقام معظم رهبری

استاد راهنما: بتول رستمیان

نویسندگان(مینا علیجان زاده، حدیثه تمیزی، ثریا خانی)

حوزه علمیه حضرت فاطمه(س) خسروشاه، آذربایجان شرقی

چکیده

آزادی از اساسی‌ترین بحث‌های زندگی است و از دیرباز مورد توجه انسان بوده است. زیرا آزادی خواسته همه انسانهاست و همه دوست دارند آزاد زندگی کنند و در زندگی خود دست به انتخاب بزنند. امروزه یکی از مباحث رایج در جامعه ایران بحث آزادی است و هر کسی چه مردم عادی و چه صاحبنظران در مورد آزادی معانی مختلفی بیان می‌کنند و در این میان غربی‌ها و دشمنان اسلام هم بیکار ننشسته معانی و مفاهیم ضد و نقیضی از آزادی را که به نفع خود و به ضرر مردم ایران است را مطرح می‌کنند. بنابراین ضرورت ایجاب می‌کند که با نوشتن مقالات در مورد مفهوم آزادی به بیان درست آن پرداخته شود تا مردم در مورد آن خلط نکرده و به معنی واقعی آن پی ببرند. و این نوشتار بر آن است تا با توجه به بیانات مقام معظم رهبری دانشمند بزرگ اسلام مفهوم آزادی را از چند جهت که عبارتند از « آزادی بیان، آزادی فکری، آزادی فرهنگی،آزادی اجتماعی، آزادی زنان» بیان کند. معظم له آزادی را یک امر ضروری و در شمار حقوق طبیعی و اولیه بشری می‌دانند که از سوی دولت‌ها به مردم اعطا نشده است بلکه نعمتی از طرف خداوند است.

کلید واژه ها: آزادی، رهایی، استقلال، اختیار


 

مقدمه

مسئله آزادی جزء مسائلی است که از دیر باز در جوامع اسلامی و غرب مورد توجه قرار گرفته است. اما این که آزادی واقعی چیست و چگونه می‌توان به آن دست یافت. و یا این که آیا برای آزادی چهارچوبی وجود دارد یا نه؟ متفکران و اندیشمندان مسلمان و غرب نظرات متفاوتی دارند که توجه و تفکر در نظرات آنها و اینکه چه نظراتی درست یا نادرست است خالی از لطف نیست.

با توجه به این که نظرات اندیشمندان غربی در مورد آزادی به سرعت در جامعه اسلامی در حال پیشرفت است و مردم جامعه اسلامی بین آزادی‌هایی که اسلامی بیان می‌کند و آزادی که غرب برای آنان معنا می‌کند خلط ایجاد کرده و در فهم معنای واقعی و عمل کردن به آن سردرگم می‌شوند. با این که در مورد آزادی، مقالاتی چون: انواع آزادی از دیگاه اسلام و غرب، آزادی در تفکر کانت ، آزادی از نظر مارتین هایدِگِر و آزادی و مبانی آن از دیدگاه استاد مطهری و … با این وجود، ضرورت ایجاب می‌کند که نظرات دانشمندان اسلامی را که با بهره‌گیری از دین مبین اسلام می‌باشد را به طور گسترده در بین اقشار مختلف مردم ترویج داده تا برداشت‌های انحرافی از چنین واژه‌هایی به حداقل برسد. که یکی از این دانشمندان بزرگ اسلام، رهبر معظم انقلاب اسلامی آیت الله خامنه‌ای می‌باشد که در این مقاله سعی بر این شده تا با توجه به بیانات و سخنرانی‌های ایشان در صحنه‌ها و زمان‌های مختلف در مورد واژه «آزادی» در حیطیه اجتماعی ، سیاسی و آزادی بیان و …  به برداشت‌های انحرافی که از این واژه می‌شود را پاسخ داده شود.

مفهوم شناسی

آزادی

آزادی در لغت: لغویان برای آزادی معانی متعدّدی گفته‌اند؛ از جمله،  آن را به حریّت، خلاف بندگی و رقیت و عبودیت و اسارت و اجبای، قدرت عمل و ترک عمل ، قدرت انتخاب(دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، ج۱، ص117.)و استقلال در عمل و از آمیختگی رها شدن (حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات، ج۱، دار القلم، 1416، ص۲۲۴.)معنا کرده‌اند.در فرهنگ بزرگ سخن هم چنین معنا شده: 1-رها بودن از قید و بند، نبودن مانع یا مزاحم برای انجام کاری، 2-اسیر ، زندانی یا گرفتار نبودن، 3-از نظر سیاسی : امکان عملی کردن خواسته‌ها به صورت فردی یا جمعی؛ حق اقدام و انتخاب بدون دخالت دیگران: آزادی احزاب ، ازادی بیان، آزادی سیاسی، آزادی کار، ازادی مطبوعات ، 4-برده و بنده نبودن؛ در تحت مالکیت کسی نبودن، رهایی از بندگی 5- آسوده خاطر بودن، فراغت خاطر(انوری، 1386، ص89)

تعریف اصطلاحی آزادی: برای آزادی در میان اندیشمندان به تعریف مشترکی نرسیده‌اند. تنوع و تعدد بحث از آزادی و ابعاد مختلف آن از آن روست که هر اندیشورزی با توجه به پیش فرض‌ها و مسلک و مرام خویش به تعریف این واژه مهم و اساسی در زندگی سیاسی بشر پرداخته و شاخص‌های ویژه‌ای برای آن شمرده است.( لک‌زایی، 1382،ص 19)

به هر تقدیر بر تعریف آزادی اتقان حاصل نشده است؛ اما در یک تعریف ساده و ابتدایی و البته فارغ از هرگونه قید و بندی میتوان آزادی را به فقدان مانع در راه خواسته‌های انسان تعریف کرد. آزادی یعنی انسان کاری را که بخواهد بتواند انجام دهد و مانعی در راه آن نباشد و قادر باشد چیری را انتخاب کند و از چیز دیگری در گذرد.( لک‌زایی، همان،ص 21)

مقام معظم رهبری آیت الله خامنه‌ای دﺭ ﺑﺎﺏ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺁﺯﺍﺩﻱ، بیان می‌کنند که «ﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ ﺭﺍ - که ﺷﻌﺎﺭ دیگر ﻣﺎﺳﺖ - ﺑﻪ کاﺭ گیریم ؛ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﺴﺘﻘﻞ فکر کﻨﻴﻢ ؛ ﺗﻘﻠﻴﺪﻱ ﻭ ﺗﺒﻌﻲ فکر نکنیم. اگر ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺄﻟﻪ که پایه ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻭ پیشرفت‌های ﻣﺎﺳﺖ، ﺑﻨﺎ ﺷﺪ ﺍﺯ دیگران ﺗﻘﻠﻴﺪ کنیم ﻭ چشمهایمان ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺩﺭیچهﺍﻱ که تفکرات ﻏﺮﺑﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ، ﺑﺎﺯ کنیم، ﺧﻄﺎﻱ ﺑﺰﺭگی ﻣﺮتکب ﺷﺪﻩ‌ﺍﻳﻢ ﻭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺗﻠﺨﻲ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.» رهبر معظم انقلاب بر این عقیده هستند که مفهوم آزادي ريشه در مکتب قرآن و اهل بيت دارد. (ﺑﻴﺎﻧﺎﺕ ﻣﻌﻈﻢ ﻟﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻓﺎﺭﻍ ﺍﻟﺘﺤﺼﻴﻠﻰ گروهی ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻳﺎﻥ دانشگاه ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻣﺪﺭّﺱ - 12 /ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ/ 1377)

 

 

 

 

 رهایی

معنای لغوی: رهایی. [ رَ ] ( حامص ) رهائی.آزادی. خلاص. نجات. ( ناظم الاطباء ). مقابل گرفتاری ( دهخدا،  لغت نامه دهخدا ) (رَ ) (حامص) خلاص(معین، 1386) . نجات، آزادی. (عمید، 1371)

معنای اصطلاحی: باز شدن قید از مسیر جریان اراده به طور نسبی (جعفری ، 1390، ص 403)

استقلال

معنای لغوی: استقلال، مصدر باب استفعال از ریشه «قلل»، به معنای بالارفتن و ارتفاع‌گرفتن،( زبیدی، ۱۴۱۴ق.، ص۶۲۹.) به راه خود رفتن(ابن‌فارس، ۱۴۰۴ق.،ج 3، ص 5) یا بارها را برداشتن و جداشدن و رفتن(زبیدی، همان. ص۶۲۹) آمده است. از این‌رو استقلال به معنای مشغول کاری شدن، بدون مشارکت دیگری(دهخدا، ۱۳۷۳ش، ج 2، ص ۱۸۴۲) و در تصمیمات یا رفتار خود تابعِ دستور یا خواستِ دیگران نبودن؛ داشتن حق یا توانایی تصمیم‌گیری در اداره کارها، مستقل بودن و از نظر سیاسی به معنی: آزادی عمل داشتن کشوری در وضع و اجرای قوانین و فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مربوط  به خود، انجام دادن کار بدون یاری دیگران(انوری، 1386، ص 386)آمده است

معنای اصطلاحی : امام‌خمینی(ره) استقلال را در وابسته‌نبودن به غیر،(امام‌خمینی، ۱۳۸۹ش. صحیفه امام ، ج5 ص 476) سرپیچی از پیروی بیگانگان،( امام‌خمینی، همان، ج1ص 288) نفی دخالت و نفوذ بیگانگان و قطع دست آنان،( امام‌خمینی، همان، ج 3ص 317) به دست‌گرفتن سرنوشت و مقدرات خویش،( امام‌خمینی، همان،  ج18 ص 344) اداره مستقل مملکت و تحت نظر دیگران نبودن(امام‌خمینی، همان، ج4 ص 277) به کار برده و در مجموع استقلال را یک مفهوم فراگیر در ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی دانسته است.

اختیار

معنای لغوی اختیار: [ اِ ] (ع مص ) گزیدن . برگزیدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). استراء. گزین کردن . خَیره . (منتهی الارب ). انتخاب (لغت‌نامه دهخدا، ص 1513) و دیگر لغویان چنین معنا کرده‌اند.1- آزادی در عمل؛ قدرت اراده2- میل و خواست 3- از نظر فلسفی: حالت ارادی انسان برای انجام کاری یا ترک آن مقابل جبر4- برگزیدن؛ انتخاب(انوری،1386، ص 285-286)


 

بدنه تحقیق

در مورد آزادی؛ این بیان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در نهج‌البلاغه، هزار سال قبل از طرح مسئلة آزادی در کشورهای غربی مثل فرانسه یا جاهای دیگر است که می‌فرماید: «لا تَکُن‌ عَبدَ غَیرِکَ‌ وَ قَد جَعَلَکَ اللهُ حُرّا»؛ از این روشن‌تر دیگر چه میشود؟ یعنی انسانها حُرّند، آزادند؛ آزادی شامل همه‌ی انواع آزادی می‌شود. یا آن جمله‌ دیگری که معروف است: «استعبدتم النّاس و قد خلقهم الله احرارا؛» این خطاب به بعضی از فرمانداران آن دوره است که «استعبدتم النّاس»؛ شماها میخواهید با مردم مثل برده رفتار بکنید در حالی که خداوند متعال آنها را آزاد آفریده؟ اینها معارف اسلامی است. از این قبیل، در معارف اسلامی زیاد است؛ در نهج‌البلاغه کلمات متعدّدی در این زمینه وجود دارد و در بقیّه‌[منابع اسلامی]. بنابراین این سلسله‌ ارزش‌ها و سلسله‌ معارف و منظومه‌ی معرفتی و منظومه‌ی ارزشی به این صورت است. پشت سر اینها احکام است؛ یعنی «باید» و «نباید»ها، «بکن» و «نکن»ها؛ این احکام اسلامی -چه فردی و چه اجتماعی- همه‌ برخاسته‌ از آن معارف است و منطبق بر آن ارزشها است؛ یعنی همه‌ این تکالیفی که خدای متعال برای فرد مسلِم قرار داده است، نشئت‌گرفته‌ی از همان مفاهیم اصلی و معرفتی است و منطبق با مفاهیم ارزشی است و کمک‌کننده‌ به صعود در این راه است. (سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب خطاب به ملت ایران‌‌‌ ‌، 03/01/1399)

شریعت اسلامى اگر در جامعه به‌طور کامل اجرا بشود، هم آزادى‌هاى عمومى و مدنى را - آزادى افراد را، آزادى فردى را - تأمین می‌کند، هم آزادى ملت را که اسم آن استقلال است - استقلال یعنى آزادى در ابعاد یک ملت، که وابستة به کسى و به جایى نباشد؛ یک ملت آزاد یعنى ملتى که به ‌هر صورت تحت نفوذ و سیطرة مخالفین خود یا دشمنان خود یا بیگانگان قرار ندارد - تضمین می‌کند، [هم] عدالت را در جامعه تضمین می‌کند، هم معنویت را تضمین میکند؛ این چهار عنصر اصلى است: آزادى، استقلال، عدالت، معنویت. اگر شریعت اسلامى بر جامعه حاکم شد، این پدیده‌هاى اساسى در نظم جامعه‌ اسلامى، خود را نشان می‌دهند. (بیانات در مراسم بیست‌ و پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی (ره)، 14/03/1393)

مسئلة آزادی یکی از مبانی معرفتی است که در اسلام مطرح شده… ‌‌ ‌آزادی خیلی مهم است. مهم‌ترین بخش نظریّة آزادی در ‌اسلام، آزادی از این چهارچوب مادّه است. نگاه مادّی می‌گوید شما یک روز دنیا آمدید، چند سال هم زندگی می‌کنید، بعد هم ‌معدوم می‌شوید، همه‌ ما محکوم به معدوم شدن هستیم. در این قفس مادّی، یک آزادی‌هایی به شما ‌می‌دهند؛ آزادی شهوت، آزادی غضب، آزادی ظلم، همه جور آزادی؛ این آزادی نیست‌. ‌آزادی، آزادی اسلامی است؛ اسلام ما را در ‌چهارچوب مادّه محصور نمی‌کند. «خُلِقتُم لِلبَقاءِ لا لِلفَناء؛» «شما برای ماندن خلق شده‌‌اید، آفریده شده‌اید، نه برای از بین رفتن.» ما ‌معدوم نمی‌شویم، از بین نمی‌رویم.

مردن، آخرِ کار نیست؛ مردن شروع یک مرحله‌ی جدید، [و در واقع] مرحله‌ی اصلی است. وقتی شما با این نگاه، نگاه کردید، آن‌وقت میتوانید اوج بگیرید و دیگر برای حرکت شما، برای پیشرفت شما، برای تعالی شما حدّی وجود ندارد؛ این آزادی است. ‌همه‌ی آزادی‌های زندگی، [اعمّ] از آزادی شخصی، آزادی عقیده، رها شدن از اسارتِ تحجّر و جمود و خمود و عقب‌ماندگی‌های ‌گوناگون و تعصّبات بی‌مورد و رهایی از اسارت ابرقدرت‌ها و رهایی از اسارت دیکتاتورها، ناشی از این مبنای آزادی اسلامی است؛ ‌باید روی اینها فکر کنید، باید روی اینها کار کنید. راهکارش هم این نیست که حالا بنده بیایم مثلاً نیم ساعت با شما صحبت ‌بکنم؛ باید خودتان باید کار کنید؛ باید فکر کنید، کتاب بخوانید‌. ( بیانات در دیدار رمضانی دانشجویان در سال 29/01/1402)

ﻣﺴﺄﻟﻪ «ﺁﺯﺍﺩﻱ» یکی ﺍﺯ ﻣﻘﻮﻻﺗﻲ ﺍﺳﺖ که ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ کرﻳﻢ ﻭ ﺩﺭ کلمات ﺍﺋﻤّﻪ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴّﻼﻡ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣؤکد ﻭ مکرّر ﺭﻭﻱ ﺁﻥ ﺗﺄکﻴﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮﻱ که ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺟﺎ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﻣﻲکنیم، ﻣﺮﺍﺩﻣﺎﻥ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﻣﻄﻠﻖ ﻧﻴﺴﺖ که ﻫﻴچ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﻱ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ. فکر ﻧمی‌کنم کﺴﻲ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺎﺷﺪ که ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﻣﻄﻠﻖ ﺩﻋﻮﺕ کند. ﻣﺮﺍﺩﻣﺎﻥ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﻣﻌﻨﻮﻱ ﻫﻢ که ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﻭ ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺩﺭ ﺳﻄﻮﺡ ﺭﺍﻗﻲ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﺍﺳﻼﻣﻲ ﻫﺴﺖ، ﻧﻴﺴﺖ ؛ ﺁﻥ ﻣﺤﻞ ّ ﺑﺤﺚ ﻣﺎ ﻧﻴﺴﺖ. ﺁﺯﺍﺩﻱ ﻣﻌﻨﻮﻱ چیزی ﺍﺳﺖ که ﻫﻤﻪ کﺴﺎﻧﻲ که ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻮﻳﺎﺗﻨﺪ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺭﻧﺪ ؛ ﻣﺤﻞ ّ ﺭﺩ ﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻴﺴﺖ. ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ«ﺁﺯﺍﺩﻱ» که ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺟﺎ ﺑﺤﺚ ﻣﻲ کﻨﻴﻢ «ﺁﺯﺍﺩﻱ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ» ﺍﺳﺖ ؛ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ یک ﺣﻖ ّ ﺍﻧﺴﺎﻧﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻧﺪﻳﺸﻴﺪﻥ،گﻔﺘﻦ، ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ کردن ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻗﺒﻴﻞ. ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻘﻮﻟﻪ، ﺩﺭ کﺘﺎﺏ ﻭ ﺳﻨّﺖ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﺠﻠﻴﻞ ﻗﺮﺍﺭ گرفته ﺍﺳﺖ. ﺁﻳﻪ ﺷﺮﻳﻔﻪ 157ﺳﻮﺭﻩ «ﺍﻋﺮﺍﻑ» ﻣﻲ‌ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: «ﺍﻟّﺬﻳﻦ ﻳﺘﺒّﻌﻮﻥ ﺍﻟﺮّﺳﻮﻝ ﺍﻟﻨّﺒﻲ ﺍﻻﻣّﻲ ﺍﻟّﺬﻱ ﻳﺠﺪﻭﻧﻪ ﻣکﺘﻮﺑﺎ ً ﻋﻨﺪﻫﻢ ﻓﻲ ﺍﻟﺘّﻮﺭﻳﺔ ﻭﺍﻻﻧﺠﻴﻞ ﻳﺄﻣﺮﻫﻢ ﺑﺎﻟﻤﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻳﻨﻬﺎﻫﻢ ﻋﻦ ﺍﻟﻤﻨکﺮ ﻭ ﻳﺤﻞ ّ ﻟﻬﻢ ﺍﻟﻄﻴّﺒﺎﺕ ﻭ ﻳﺤﺮّﻡ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺨﺒﺎﺋﺚ ﻭ ﻳﻀﻊ ﻋﻨﻬﻢ ﺍﺻﺮﻫﻢ ﻭ ﺍﻻﻏﻼﻝ ﺍﻟّﺘﻲ کانت ﻋﻠﻴﻬﻢ». ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ یکی ﺍﺯ ﺧﺼﻮﺻﻴﺎﺕ پیامبر ﺭﺍ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲﺩﻫﺪ که ﻏﻞ ﻭ ﺯﻧﺠﻴﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ گردن ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﻣﻲﺩﺍﺭﺩ ﻭ «ﺍﺻﺮ» ﻳﻌﻨﻲ ﺗﻌﻬّﺪﺍﺕ ﺗﺤﻤﻴﻠﻲ ﺑﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ می‌گیرید. ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺧﻴﻠﻲ ﻋﺠﻴﺐ ﻭ ﻭﺳﻴﻌﻲ ﺍﺳﺖ. ﺍگر ﻭﺿﻊ ﺟﻮﺍﻣﻊ ﺩﻳﻨﻲ ﻭ ﻏﻴﺮﺩﻳﻨﻲ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ، ﻣﻲ‌ﺩﺍﻧﻴﺪ که ﺍﻳﻦ «ﺍﺻﺮ» - ﺍﻳﻦ ﺗﻌﻬّﺪﺍﺕ ﻭ پیمانها ﺗﺤﻤﻴﻠﻲ ﺑﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ - ﺷﺎﻣﻞ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﺑﺎﻃﻞ ﻭ ﺧﺮﺍﻓﻲ ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻗﻴﻮﺩ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻏﻠﻄﻲ که ﺩﺳﺘﻬﺎﻱ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩ ﻳﺎ ﺗﺤﺮﻳﻒ ﻳﺎ ﺗﺤﻤﻴﻖ ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﺤﻤﻴﻞ کرده ﺑﻮﺩ، میﺷﻮﺩ. «ﺍﻏﻼﻝ» ﻫﻢ که ﻏﻞ ﻭ ﺯﻧﺠﻴﺮﻫﺎﺳﺖ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ. ( ﺑﻴﺎﻧﺎﺕ ﻣﻌﻈﻢ ﻟﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻓﺎﺭﻍ ﺍﻟﺘﺤﺼﻴﻠﻰ گروهی ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻳﺎﻥ دانشگاه ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻣﺪﺭّﺱ - 12 /ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ/ 1377)

 

 

 

در این بخش از مقاله به چند مورد از آزادی اشاره می‌شود که برگرفته از بیانات گوهر بار مقام معظم رهبری است:

1-آزادی بیان

بدیهیست منظور از آزادی عقیده و بیان، اموریست که اعلام و اظهار آنها نه تنها تنشی به قوانین ثانیه الهی وارد نمی‌کند بلکه باعث شکوفایی افکار، بازدهی افهام، برانگیختن عقول، تدابیر امور و تحکیم اصول می‌گردد.(عطائی اصفهانی ، ص 165)

تعاریف مختلفی از آزادی بیان ارائه شده است. به‌طور کلی این آزادی به‌ معنای حق قانونی افراد برای بیان نظرات و عقاید خود و جست‌وجوی آزادانه اطلاعات و نظرات مختلف بدون ترس از سانسور یا برخورد قانونی است. بر اساس اسناد قانونی مهم بین‌المللی، آزادی بیان عبارت است از حق جست‌وجو، دریافت و انتشار اطلاعات و ایده‌ها از هر نوعی و با هر وسیله‌ای.( آمنه صرامی، 1401)

در برخی از جوامع نظیر انگلستان، اعتقاد بر این است که همه مردم آزادند نظرات خود را بیان کنند، حتی اگر توهین‌آمیز باشند. بااین‌حال، بیان توهین‌آمیز عواقبی را در پی دارد که باید به آنها توجه کرد. به آزادی بیان در قانون اساسی ایران هم اشاره شده است. در اصل ۲۴ قانون اساسی می‌خوانیم:

   « نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشند.» ( اصل 24 قانون اساسی) تفصیل آن را قانون معین می‌کند. اصل ۲۳ این قانون هم آزادی عقیده را یکی از لوازم آزادی بیان شمرده است: «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و مواخذه قرار داد.» ( اصل 23قانون اساسی) بر همین اساس، به ‌نظر کارشناسان حقوقی، عقاید افراد جزو حریم خصوصی آنهاست و تا زمانی که آن را ابراز نکرده‌اند، کسی حق تفتیش آن را ندارد. ( آمنه صرامی، همان)

اهمّیّت این انقلاب و علّت اینکه این انقلاب زلزله در دنیا ایجاد کرد، این نبود که یک حکومتی را سرنگون کرد؛ نه، علّت این بود که یک منظومه‌ فکری نو را به دنیا عرضه کرد و امروز هم همچنان در اکناف عالم، این منظومه‌ فکری در حال پیشرفت است. با وجود سعی‌ای که در اخفاء آن و کتمان آن می‌کنند، این منظومه‌ فکری دست‌به‌دست می‌گردد و بسیاری از دلها در دنیا - چه در دنیای اسلام، چه در حدّ کمتری در خارج از دنیای اسلام- [به آن‌] جذب می‌شوند؛ دلها هنوز متوجّه این منظومه است و این منظومه‌ فکری همچنان طراوت و تازگی خودش را حفظ کرده. ( آمنه صرامی، 1401)

 یکی از اجزای مهمّ این منظومه‌ فکری که خیلی هم جاذبه دارد، عبارت است از نفی ظلم، نفی استکبار، نفی استبداد -استبداد هم اعم است از استبدادی که حکّامی و حکومت‌هایی در کشورهای خودشان نسبت به مردم خودشان انجام می‌دهند، و آن استبداد و دیکتاتوری‌ای که نظام سلطه در سطح جهان به‌وجود می‌آورد- این یک بخشی از این منظومه‌ فکری است. عزّت ملّتها، عزّت ملّی و در کشورهای اسلامی عزّت اسلامی؛ استغناء ملّتها از تکیه کردن به دیگران و آویزانِ قدرتها بودن؛ اینها جزو مجموعه‌ فکری اسلام است. استقلال همه‌جانبه -استقلال بسیار امر مهمّی است- استقلال فکری، استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی، که از همه مهم‌تر هم استقلال فکری است که می‌تواند بقیة این استقلال‌ها را به‌دنبال خودش بیاورد؛ اینها جزو چیزهایی است که در نظام فکری اسلامی و آن منظومة فکری اسلامی وجود دارد و همین‌ها است که جاذبه می‌دهد؛ و اینها طراوت دارد، اینها کهنه‌شدنی نیست، اینها تمام‌شدنی نیست. (بیانات رهبری در دیدار رئیس و اعضاى مجلس خبرگان رهبرى، 12/06/1394)

 این شعار معروف «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، تقریباً نوعی حرکت از خاص به عام است، یعنی ذکر عام بعد از خاص است؛ اوّل می‌گوییم «استقلال»، بعد می‌گوییم «آزادی». استقلال بخشی از آزادی است یعنی اگرچنانچه آزادیِ فردی را ملاحظه کنیم، این یک روی سکّه است، امّا آزادیِ از سلطه‌ی قدرتها و ابرقدرت‌ها روی دیگر سکّه است؛ این هم آزادی است؛ پس بنابراین استقلال جزو آزادی است و کسانی که آزادی می‌خواهند اگرچنانچه استقلال را نفی کنند  در واقع با آزادی مخالفند. استقلال، بخشِ غیرقابل انفکاک از آزادی است یعنی جزئی از آزادی است. جزئی از مفهوم آزادی، استقلال یک کشور است؛ آزادیِ در مقیاسِ یک ملّت است؛ معنای این استقلال است. آن‌وقت همه‌ اینها جزو جمهوری اسلامی است؛ یعنی جمهوری اسلامی هم، نه فقط آزادی است، نه فقط استقلال است، بلکه شامل اینها هم هست و شامل معارف فراوان دیگر. اینها را وقتی ما تشریح می‌کنیم برای افراد مخاطب خودمان، می‌بینیم این جاذبه دارد؛ اینها دلها را جذب می‌کند. (بیانات در دیدار رئیس و اعضاى مجلس خبرگان رهبرى، 12/06/1394)

مرحوم حاج احمد آقا (رضوان ‌الله ‌علیه) برای ما نقل می‌کرد که امام یک پیام مفصّلی -به نظرم پیام حج بود- داده بودند؛ حاج ‌احمد آقا گفت من به فکر افتادم در آمریکا که می‌گویند آزادی بیان هست، این پیام امام را در یکی از مطبوعات آنجا پخش کنیم. ‌می‌گفت پیغام دادم به دوستانمان که آنجا بودند، گفتم هر چه پول لازم باشد من در مقابل این می‌دهم [تا چاپ شود] -مثل ‌اطّلاعیّه که پول میدهند پخش میکنن- گفت هیچ نشریه‌ای حاضر نشد این را چاپ کند. [علی‌رغم ادّعای] آزادی بیان، بیان ‌حقایق! حاضر نشدند اعلامیّة امام را چاپ کنند. نویسنده‌ی کتابی درباره‌ی لانه‌ی جاسوسی که تفصیلات لانه‌ی جاسوسی را ‌نوشته و جزو خود عناصر آنجا بوده، گفت ما در آمریکا با هر ناشری تماس گرفتیم که این را چاپ کند قبول نکرد، هیچ ناشری ‌قبول نکرد؛ تا بالاخره رفتیم کانادا آنجا یک ناشری را پیدا کردیم او قبول کرد، بعد داشتند پشیمانش می‌کردند؛ دائم تلفن، تهدید ‌و مانند این چیزها. دیکتاتوری رسانه‌ای یعنی این؛ آن وقت ادّعا می‌کنند که ما طرف‌دار آزادی بیان هستیم‌!( بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش، 19/11/1400)

«‌تأمین آزادی‌های مشروع»؛ یکی از وظایف قوّه‌ی قضائیّه تأمین آزادی‌های مشروع است. خیلی دقیق نوشته‌اند؛ آزادی ‌مطلق ‌نیست، آزادی مشروع‌. ‌آزادی مشروع همان است که شرع اجازه میدهد. قانون اساسی این است. در ذیل حکم شرع، ‌آزادی‌های مردم ‌باید تأمین بشود. خب، دستگاههای قدرت به طور طبیعی در یک مواردی دچار معارضه میشوند؛ چه کسی باید در ‌این زمینه به ‌داد مردم برسد؟ قوّه‌ی قضائیّه؛ یعنی یکی از کارهای مهمّ قوّه‌ی قضائیّه همین است‌.(بیانات رهبری در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه، 06/04/1402)

آزادی بیان یکی از حقوق بشری در جوامع و دنیای مدرن است. درک مفهوم و محدودیت‌های این آزادی به ما کمک می‌کند که در احیای حقوق بشری خود موفق باشیم. وجود آزادی بیان در جامعه نشانگر برقراری دموکراسی در آن است و به مردم کمک می‌کند مسائل و علم روز را بهتر بیاموزند. اطلاع از نظرات موافق و مخالف لازمه یادگیری است.( آمنه صرامی، 1401،  B2n.ir/d96448   )

2-آزادی فکری

این آزادی ‌فکری که ما شعارش را می‌دهیم و هر کس شعارش را بدهد ما قبول می‌کنیم، اثرش پیشرفت فکری است؛ یعنی اگر ‌پیشرفت فکری نباشد، علم و مانند اینها هم اگر گیر یک ملّتی بیاید، به دردش نخواهد خورد؛ فکر باید کار کند، حرکت کند و ‌پیشرفت داشته باشد در مجموعِ ملّت، که این هم جز با آزادی فکر اصلاً امکان‌پذیر نیست؛ یعنی بدون آزادی فکری، پیشرفت ‌فکری امکان‌پذیر نیست‌. ( بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، 19/12/1400)

در حوزه‌های علمیه، دانشگاه و محیطهای فرهنگی و مطبوعاتی، هو کردن کسی که حرف تازه‌ای می‌آورد، یکی از بزرگترین خطاهاست؛ بگذارید آزادانه فکر کنند.( بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، 29/03/1385)

بی‌‌شک‌ آزادیخواهی‌ و مطالبه‌ فرصتی‌ برای‌ اندیشیدن‌ و برای‌ بیان‌ اندیشه‌ توأم‌ با رعایت‌ «ادب‌ استفاده‌ از آزادی‌»، یک‌ مطالبه‌ اسلامی‌ است‌ و «آزادی‌ تفکر، قلم‌ و بیان‌»، نه‌ یک‌ شعار تبلیغاتی‌ بلکه‌ از اهداف‌ اصلی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ است‌. من‌ عمیقا متأسفم‌ که‌ برخی‌ میان‌ مرداب‌ «سکوت‌ و جمود» با گرداب‌ «هرزه‌گوئی‌ و کفرگوئی‌»، طریق‌ سومی‌ نمی‌شناسند و گمان‌ می‌کنند که‌ برای‌ پرهیز از هر یک‌ از این‌ دو، باید به‌ دام‌ دیگری‌ افتاد. حال‌ آنکه‌ انقلاب‌ اسلامی‌ آمد تا هم‌ «فرهنگ‌ خفقان‌ و سرجنبانیدن‌ و جمود» و هم‌ «فرهنگ‌ آزادی‌ بی‌مهار و خودخواهانه‌ غربی‌» را نقد و اصلاح‌ کند و فضائی‌ بسازد که‌ در آن‌، «آزادی‌ بیان‌»، مقید به‌ «منطق‌ و اخلاق‌ و حقوق‌ معنوی‌ و مادی‌ دیگران‌» و نه‌ به‌ هیچ‌ چیز دیگری‌ ، تبدیل‌ به‌ فرهنگ‌ اجتماعی‌ و حکومتی‌ گردد و حریت‌ و تعادل‌ و عقلانیت‌ و انصاف‌، سکه‌ رائج‌ شود تا همه‌ اندیشه‌ها در همه‌ حوزه‌ها فعال‌ و برانگیخته‌ گردند و «زاد و ولد فرهنگی‌» که‌ به‌ تعبیر روایات‌ پیامبر اکرم‌ (ص‌) و اهلبیت‌ ایشان‌ (علیهم‌ السلام‌)، محصول‌ «تضارب‌ آراء و عقول‌» است‌، عادت‌ ثانوی‌ نخبگان‌ و اندیشه‌وران‌ گردد. بویژه‌ که‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ و تمدن‌ اسلامی‌ همواره‌ در مصاف‌ با معضلات‌ جدید و نیز در چالش‌ با مکاتب‌ و تمدنهای‌ دیگر، شکفته‌ است‌ و پاسخ‌ به‌ شبهه‌ نیز بدون‌ شناخت‌ شبهه‌، ناممکن‌ است‌.(نامه تاریخی رهبر انقلاب به عده ای از فضلای حوزه و داشگاه در تاریخ 16/11/1381)

برای‌ بیدار کردن‌ عقل‌ جمعی‌، چاره‌ای‌ جز مشاوره‌ و مناظره‌ نیست‌ و بدون‌ فضای‌ انتقادی‌ سالم‌ و بدون‌ آزادی‌ بیان‌ و گفتگوی‌ آزاد با «حمایت‌ حکومت‌ اسلامی‌» و «هدایت‌ علماء و صاحب‌نظران‌»، تولید علم‌ و اندیشه‌ دینی‌ و در نتیجه‌، تمدن‌سازی‌ و جامعه‌پردازی‌، ناممکن‌ یا بسیار مشکل‌ خواهد بود. برای‌ علاج‌ بیماری‌ها و هتاکی‌ها و مهار هرج‌ و مرج‌ فرهنگی‌ نیز بهترین‌ راه‌، همین‌ است‌ که‌ آزادی‌ بیان‌ در چارچوب‌ قانون‌ و تولید نظریه‌ در چارچوب‌ اسلام‌، حمایت‌ و نهادینه‌ شود. بنظر می‌رسد که‌ هر سه‌ روش‌ پیشنهادی‌ شما [پیشنهاد فضلای حوزه و دانشگاه] یعنی‌ تشکیل‌ 1) «کرسی‌های‌ نظریه‌پردازی‌» 2) «کرسی‌های‌ پاسخ‌ به‌ سؤالات‌ و شبهات‌» و 3) «کرسی‌های‌ نقد و مناظره‌»، روشهائی‌ عملی‌ و معقول‌ باشند و خوبست‌ که‌ حمایت‌ و مدیریت‌ شوند بنحوی‌ که‌ هر چه‌ بیشتر، مجال‌ علم‌، گسترش‌ یافته‌ و فضا بر دکانداران‌ و فریبکاران‌ و راهزنان‌ راه‌ علم‌ و دین‌، تنگ‌تر شود.( همان)

رهبر انقلاب در مورد عواقب تنزل فکری جامعه اسلامی چنین بیان می‌کنند: «متأسفانه‌ گروهی‌ بدنبال‌ سیاست‌زدگی‌ و گروهی‌ بدنبال‌ سیاست‌زدائی‌، دائما تبدیل‌ فضای‌ فرهنگی‌ کشور را به‌ سکوت‌ مرداب‌ گونه‌ یا تلاطم‌ گرداب‌وار، می‌خواهند تا در این‌ بلبشو، فقط صاحبان‌ قدرت‌ و ثروت‌ و تریبون‌، بتوانند تأثیرگذار و جریان‌ساز باشند و سطح‌ تفکر اجتماعی‌ را پائین‌ آورده‌ و همه‌ فرصت‌ ملی‌ را هدر دهند و اعصاب‌ ملت‌ را بفرسایند و درگیری‌های‌ غلط و منحط قبیله‌ای‌ یا فرهنگ‌ فاسد بیگانه‌ را رواج‌ دهند و در نتیجه‌ صاحبان‌ خرد و احساس‌، ساکت‌ و مسکوت‌ بمانند و صاحبدلان‌ و خردمندان‌، برکنار و در حاشیه‌ مانده‌ و منزوی‌، خسته‌ و فراموش‌ شوند. در چنین‌ فضائی‌، جامعه‌ به‌ جلو نخواهد رفت‌ و دعواها، تکراری‌ و ثابت‌ و سطحی‌ و نازل‌ می‌گردد، هیچ‌ فکری‌ تولید و حرف‌ تازه‌ای‌ گفته‌ نمی‌شود، عده‌ای‌ مدام‌ خود را تکرار می‌کنند و عده‌ای‌ دیگر تنها غرب‌ را ترجمه‌ می‌کنند و جامعه‌ و حکومت‌ نیز که‌ تابع‌ نخبگان‌ خویش‌اند، دچار انفعال‌ و عقبگرد می‌شوند.»( نامه تاریخی رهبر انقلاب، همان)

نباید از «آزادی‌» ترسید و از «مناظره‌» گریخت‌ و «نقد و انتقاد» را به‌ کالای‌ قاچاق‌ و یا امری‌ تشریفاتی‌، تبدیل‌ کرد چنانچه‌ نباید بجای‌ مناظره‌، به‌ «جدال‌ و مراء»، گرفتار آمد و بجای‌ آزادی‌، به‌ دام‌ هتاکی‌ و مسئولیت‌ گریزی‌ لغزید. آن‌ روز که‌ سهم‌ «آزادی‌»، سهم‌ «اخلاق‌» و سهم‌ «منطق‌»، همه‌ یکجا و در کنار یکدیگر اداء شود، آغاز روند خلاقیت‌ علمی‌ و تفکر بالنده‌ دینی‌ در این‌ جامعه‌ است‌ و کلید جنبش‌ «تولید نرم‌افزار علمی‌ و دینی‌» در کلیه‌ علوم‌ و معارف‌ دانشگاهی‌ و حوزوی‌ زده‌ شده‌ است‌.(همان)

3-آزادی فرهنگی

مقام معظم رهبری در مورد آزادی فرهنگی بیاناتی را در دیدار با اقشار مختلف عرضه داشته‌اند که از میان آنها به بیان چند مورد اکتفا کرده‌ایم زیرا که بیان همه فرمایشات معظم له از مجال مقاله خارج است.

«مسئولان فرهنگی، باید مراقب رخنه‌ فرهنگی باشند؛ رخنه‌های فرهنگی بسیار خطرناک است؛ باید حسّاس باشند، باید هشیار باشند. نمی‌خواهیم بگوییم همه‌ آسیب‌های فرهنگی کار بیگانگان است؛ نه، خود ما هم مقصّریم؛ مسئولان مختلف، مسئولان فرهنگی، مسئولان غیر فرهنگی، کم‌کاری‌ها، غلط‌کاری‌ها، اینها تأثیر داشته؛ ما همه را به گردن دشمن نمی‌اندازیم؛ امّا حضور دشمن را هم در زمینه‌ مسائل فرهنگی نمیتوانیم فراموش کنیم… یک سؤالی اینجا ممکن است مطرح بشود که بگویند: خب شما میگویید مسئولین کشور حسّاس باشند، چقدر حسّاس باشند؟ آیا این با آزادی ــ که از شعارهای انقلاب است و جزو پایه‌های جمهوری اسلامی است ــ منافاتی ندارد؟ جواب این است که نخیر، با آزادی هیچ منافاتی ندارد؛ آزادی غیر از ولنگاری است؛ آزادی غیر از رهاسازی همه‌ی ضابطه‌ها است. آزادی ــ که نعمت بزرگ الهی است ــ خودش دارای ضابطه است؛ بدون ضابطه، آزادی معنی ندارد. اگر چنانچه کسانی هستند در کشور که برای تیشه به ریشه‌ی ایمان جوانان زدن دارند تلاش میکنند، نمیشود این را تماشا کرد به‌عنوان اینکه این آزادی است. همچنان که اگر هروئین و بقیّه‌ی موادّ مسموم‌کنندة بدن و بدبخت‌کننده‌ خانواده‌ها را کسی بخواهد بین این ‌و آن توزیع کند، نمی‌شود بی‌تفاوت نشست. اینکه ببینیم کسانی با استفاده‌ی از هنر، با استفاده‌ از بیان، با استفاده‌ی از ابزارهای گوناگون، با استفاده‌ی از پول، راه مردم را بزنند، ایمان مردم را مورد تهاجم قرار بدهند، در فرهنگ اسلامی و انقلابی مردم رخنه ایجاد کنند، ما بنشینیم تماشا کنیم و بگوییم که آزادی است، این جور آزادی در هیچ جای دنیا نیست! در هیچ جای دنیا. همان کشورهایی که ادّعای آزادی می‌کنند، در آن خطوط قرمزی که دارند، بشدّت سخت‌گیرند. شما ببینید در کشورهای اروپایی کسی جرئت نمی‌کند راجع به هولوکاست[هولوکاست (Holocaust)، به معنای «سوزاندن با آتش است که به طور کامل از میان برود»] حرف بزند که معلوم نیست اصل این قضیّه واقعیّت دارد یا ندارد، یا اگر واقعیّت دارد، به چه شکلی بوده؛ اظهار نظر درباره‌ هولوکاست، تردید درباره‌ هولوکاست، یکی از بزرگ‌ترین گناهان محسوب می‌شود، جلویش را می‌گیرند، طرف را می‌گیرند، زندانی می‌کنند، تعقیب قضائی می‌کنند؛ مدّعی آزادی هم هستند. آنچه که برای او خطّ قرمز است، در مقابل او با چنگ‌ودندان می‌ایستد. چطور از ما توقّع دارند که خطوط قرمز اعتقادی و انقلابی کشورمان و جوانانمان را ندیده بگیریم؟ ( بیانات رهبری در حرم مطهر رضوی، 01/01/1393)

امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) زندگی مردم در محیط ظهور اسلام را، محیط فتنه توصیف کرده است: «فی فِتَنٍ داسَتهُم بِاَخفافِها وَ وَطِئَتهُم بِاَظلافِها»؛ فتنه یعنی آن فضای غبارآلودی که چشمهای انسان قادر بر دیدن در آن فضای غبارآلود نیست؛ راه را نمیبیند، صلاح را تشخیص نمی‌دهد؛ این وضعیّت مردمی بود که در آن منطقهی پرمحنت و پرملال زندگی می‌کردند. در کشورهای بزرگ، در تمدّنهای موجود آن زمان هم که حکومتهایی داشتند، ملّتهایی داشتند، همین وضع به شکل دیگری حاکم بود. اینجور نیست که فرض کنیم زمان ظهور اسلام جزیرةالعرب مردم بدبختی داشت و دیگران خوشبخت بودند؛ نه، غلبهی حکومتهای جائر و ظالم، نادیده گرفتن شأن انسان و انسانیّت، جنگهای خانمانبراندازی که میان قدرتها و برای قدرتطلبی به راه انداخته میشد، زندگی مردم را تباه کرده بود. ملاحظهی تاریخ نشان میدهد که دو تمدّن معروف آن روز، یعنی تمدّن ایران ساسانی و تمدّن امپراتوری رُم وضعیّتی داشتند که دل انسان به حال تودهی مردم و قشرهای مختلف انسانها که در آن جوامع زندگی میکردند، میسوزد؛ وضع زندگی آنها زندگی رقّتباری بود، در اسارت بودند. اسلام آمد، انسانها را آزاد کرد؛ این آزادی، نخست در دل انسان و در روح انسان به وجود می‌آید؛ و وقتی انسان احساس کرد آزادی را، احساس کرد نیاز به گسستن بندها را، نیروهای او تحت تأثیر این احساس قرار می‌گیرد و اگر همّت کند و حرکت کند، تحقّق عینی آزادی برای او به وجود می‌آید؛ اسلام این کار را برای انسانها کرد؛ امروز هم همان پیام هست در همه دنیا و در دنیای اسلام. ( بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی، 29/01/1392)

جلوگیری از تولیدهای مضر و به‌اصطلاح متاع و کالای مضرّ فرهنگی؛ به نظر من این جزو کارهای اساسی است. ‌در همه‌ی دنیا مراقبت از محصولات فرهنگی و کتاب و مانند اینها وجود دارد؛ کجای دنیا است که وجود نداشته باشد؟ یک‌جا را به ‌من نشان بدهید. این خانم ابتکار اینجا حاضر است؛ خود ایشان به من گفت کتابی که ایشان نوشته بود، در آمریکا امکان چاپ ‌پیدا نکرد؛ هیچ ناشری حاضر نشد -نه اینکه آن ناشر آن‌قدر تعصّب داشته باشد؛ نه، اگر کتاب پرفروشی باشد، هر ناشری می‌آید ‌این کار را انجام بدهد؛ [بلکه‌] از ترس و از مراقبت- تا بالاخره در کانادا مثلاً فرض کنید یک ناشری را پیدا میکند و آن ناشر، آن ‌هم به نظرم با ترس‌ولرز [چاپ کرد یا نکرد]؛ چون تفاصیلش را چند سال پیش ایشان میگفت، شاید جزئیّاتش یادم نمانده. اینها را ‌بگویید تا این آقایان بدانند و بفهمند که این‌جور نیست… نخیر، در آمریکا هم همین کار می‌شود، در اروپا هم همین کار می‌شود. ‌راجع به هولوکاست کسی جرأت ندارد حرف بزند؛ خب هولوکاست که یک مسئله‌ اعتقادی نیست. بله، وقتی نوبت به ‌کاریکاتورهای اهانت‌آمیز به مقدّسات دینی اسلام می‌رسد، آنجا آقایان می‌شوند آزادی‌خواه و طرف‌دار آزادی بیان! امّا راجع به ‌هولوکاست که پیش می‌آید، نه؛ آزادی بیان وجود ندارد. مسئله‌ی حجاب همین‌جور است، مسائل دیگر همین‌جور است؛ بله، هر ‌کشوری یک اصولی دارد که این اصول باید مراقبت بشود و دستگاه‌های حاکمیّتی باید این اصول را رعایت کنند؛ رودربایستی ‌ندارد. اگرچنانچه می‌بینید فلان تئاتر، فلان فیلم، فلان کتاب، فلان نشریّه با مبانی انقلاب و مبانی اسلام مخالف است، جلویش را ‌بگیرید و با آن برخورد بکنید. ( بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضاى هیأت دولت‌، 04/06/1394)

فرهنگ ما، فرهنگ الهی است؛ این فرهنگ، استقلال ما را تضمین و تأمین می‌کند، آزادی ما را هم تأمین می‌کند. آن کسانی که به نام آزادی، ولنگاری را در جامعه ترویج می‌کنند، آزاد نیستند، اینها اسیر دست‌بستة فرهنگ غربی‌اند؛ فرهنگ غربی است که دارد اینها را هدایت می‌کند؛ این چه آزادی‌ای است؟ آزادی این است که شما نیّت خودتان، ایمان خودتان، فکر خودتان، قرآن خودتان، الگوی اسلامی خودتان را داشته باشید و آن را دنبال بکنید؛ این، آزادی است، این، عظمت است، این، حریّت است؛ این باید تأمین بشود. ( بیانات در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام، 17/12/1396)

4- آزادی سیاسی

آزادی سیاسی در جامعه اسلامی یک امر ضروری است»(بیانات درخطبه‌های نماز جمعه 18/11/1365) « فراهم آوردن زمینه‌های این امر مهم بر عهده دولت و همه شهروندان به عنوان یک فرد مسلمان می‌باشد.» (بیانات رهبری در  دیدار کارگزاران دولت،12/09/1379) آیت الله خامنه‌ای با تاکید بر آزادی سیاسی، خطاب به همه بیان می‌کنند : «در اسلام هر فردی دارای حق آزادی است و نمی‌توان شخصی را به دلیل داشتن فکر سیاسی مؤاخذه کرد.» گرایش‌های سیاسی و اندیشه‌های سیاسی در جامعه اسلامی آزاد است. هیچ کس را به جرم داشتن یک فکر سیاسی یا یک فکر علمی نمی‌توان مورد تعقیب قرار داد و اسلام اجازه این کار را نمی‌دهد. آنطوری که در در قرون وسطی در اروپا رایج بود و دانشمندانی را به خاطر اعتقاد به کشفیات جدید و اکتشافات علمی روز به روز زیر فشار قرار میدادند. عده‌ای را می‌کشتند بعضی را به خاطر عقاید سیاسی از بین می‌بردند هیچ کدام از این‌ها در اسلام نیست و اجازه این سختگیری‌ها هم به مسلمان‌ها داده نمی‌شود علاوه بر همه این‌ها تفتیش عقاید در اسلام نیست. اینکه کسی را زیر فشار قرار بدهند، که تو عقیده‌ات راجع به فلام کس، فلان جریان سیاسی، فلان عقیدة مذهبیچیست؟ این یک فکر غلط است. یعنی همان چیزی که در اروپا بود. (بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران در سال 17/11/1365)

5-آزادی زنان

«‌[غربیها] با این‌ همه ضربه‌ای که به زن و به حیثیّت زن و به کرامت زن وارد آورده‌اند، خودشان را پرچم‌دار حقوق زن وانمود ‌می‌کنند! یعنی اینها از [قضیّه‌ی] حقوق زن در دنیا دارند استفاده می‌کنند؛ یعنی واقعاً این نهایت وقاحت است. حالا یک وقت کسی ‌از یک جاهایی یک اطّلاعات پنهانی دارد، یک وقت نه، خیلی آشکار است که دیگر واقعاً اسم نمی‌خواهم بیاورم؛ آدم خجالت می‌کشد ‌اسم بیاورد از این چیزی که [سالهای اخیر] راه افتاد بین زنهای غربی و تعرضّهای جنسی و مانند اینها. با همه‌ اینها، باز می‌گویند ‌ما طرف‌دار زن هستیم، طرف‌دار حقوق زن هستیم! آن چیزی که در زبان بی‌تقوای غربی‌ها به‌ عنوان آزادیِ زن نامیده می‌شود اینها ‌است. اینکه می‌گویند آزادیِ زن، مرادشان آزادی به این معنا است؛ [در نظرشان] اینها آزادی است؛ [اینها] که آزادی نیست؛ عین ‌اسارت است، عین اهانت است‌.‌‌ متأسّفانه در داخل، ما دیر به این نقاط رسیدیم، یعنی خیلی از این حرفها بعد از انقلاب برای ما ‌روشن شد، وَالّا قبل از انقلاب، حتّی بعضی از بزرگان تصوّرشان این بود که این آزادیِ ارتباط زن و مرد در غرب، موجب می‌شود که ‌چشم و دل مردها سیر بشود و دیگر تخلّفات جنسی انجام نگیرد؛ تخلّفاتی که گاه‌به‌گاه گوشه و کنار انجام می‌گرفت، وقتی چشم و ‌دل مردها سیر شد، دیگر این تخلّفات انجام نمی‌گیرد؛‌ این ‌جوری فکر می‌کردند! حالا شما نگاه کنید ببینید که چشم و دل اینها ‌سیر شده یا حرصشان صد برابر شده با این تعرّضهای جنسی‌ای که انجام می‌گیرد؟ دائم دارند می‌گویند. در محیط کار، در کوچه و ‌بازار، در همه جا، حتّی در تشکیلات منظّم و آهنینی مثل ارتش ـ که زنها هم آنجا هستند ـ تعرّض انجام می‌گیرد! تعرّض غیر از ‌فسق توافقی است. حالا آن فسق توافقی به جای خود؛ علاوة بر آن، تعرّض زورکی هم انجام می‌گیرد؛ یعنی نه ‌فقط چشم و دل ‌سیر نشده، حرص و هوس در بین آنها صد برابر شده. لذاست که امروز شما نگاه می‌کنید در محیط غرب، تجارت جنسی هست، ‌برده‌داری جنسی هست، شکستن همه‌ حد و مرزهای اخلاقی و انسانی هست، عرفی کردن و قانونی کردن چیزهایی [هست] که ‌در همه‌ ادیان حرام است‌.» ( بیانات در دیدار اقشار مختلف بانوان 14/10/1401)

یک علّت اینکه در قرن نوزدهم و بعد، قرن بیستم ـ بیشتر قرن نوزدهم ـ مسئله‌ آزادی زن مطرح شد، برای این بود که زنها را ‌از خانه بیرون بکشند، ببرند کارخانه، با مزد کمتر از آنها استفاده کنند‌.‌ عین همین قضیّه در مورد آزادی سیاهان در آمریکا اتّفاق ‌افتاد در جنگهای داخلی آمریکا در ۱۸۶۰ ــ یعنی تقریباً صد و شصت سال پیش که در آن جنگهای داخلی چندساله‌ی آمریکا ‌‌[طیّ] چهار سال، بیش از یک میلیون کشته دادند؛ بین شمال و جنوب جنگ بود ـ که دنباله‌ی این جنگها ‌مسئله‌ی آزادی غلامان، آزادی بردگان سیاه‌پوست مطرح شد. در جنوب، کشاورزی بود، در شمال صنعت بود. جنوب مرکز بردگان ‌بود، برده‌ها بیشتر در جنوب بودند که کشاورزی می‌کردند، شمالی‌ها احتیاج داشتند به کارگرِ ارزان، به این سیاه‌ها احتیاج داشتند؛ ‌جنجال آزادی برده‌ها را شمالی‌ها شروع کردند. شما اگر این کتاب رمان کلبه‌ عمو تام را خوانده باشید، می‌بینید؛ این تقریباً مال ‌دویست سال پیش است؛ این کلبه‌ عمو تام، نوشته‌ نزدیک دویست سال قبل [است]؛ مال همان وقتها است. آنها را تشویق ‌می‌کردند، از اینجا فرار می‌کردند، آن طرف می‌بردند؛ برای چه؟ برای اینکه آزاد باشند؟ نه، برای اینکه کارگر ارزان لازم داشتند؛ ‌کارگر ارزان! تقلّبِ حضراتِ متمدّنینِ غربی در مسائل گوناگون از این قبیل است. حالا البتّه امثال و نظایر زیاد دارد‌. ( بیانات در دیدار اقشار مختلف بانوان 14/10/1401)

زن در منطق اسلام و معرفت اسلامی یک الگویی دارد، یک چهارچوبی برای زن معیّن شده است؛ این چهارچوب، یک چهارچوب کامل است. یعنی زنِ اسلامی عبارت است از آن موجودی که دارای ایمان است، دارای عفاف است، متصدّی مهم‌ترین بخشِ تربیتِ انسان است، اثرگذارِ در اجتماع است، دارای رشد علمی و معنوی است، مدیر کانون بسیار مهمّ خانواده است، مایه‌ آرامش جنس مرد است؛ همه‌ اینها در کنار خصوصیّات زنانگی [است]، مثل لطافت، مثل رقّت قلب، مثل آمادگیِ دریافتِ انوارِ الهی؛ این الگوی زن مسلمان است؛ همین خصوصیّاتی ‌که پیغمبر اکرم در بیانات متعدّد به‌ مناسبت تمجید از فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌‌علیها) یا خدیجه‌ کبرا یا به نحو کلّی درباره‌ی زن بیان کرده؛ این الگوی اسلامی است.

 در مقابلِ آن، یک الگوی انحرافی وجود دارد که در دوره‌های مختلفِ زمان متفاوت بوده؛ امروز آن الگوی انحرافی، الگوی زن غربی است. در این دوره‌ای که ما زندگی می‌کنیم، به‌جای همه‌ خصوصیّات برجسته و ممتازی که در زن اسلامی مشاهده کردیم، خصوصیّت و امتیاز عمده‌ زن غربی امروز این است که بتواند نظر مردان را جلب کند و در معرض التذاذ[لذّت، لذّت بردن] مردان قرار بگیرد. لذا شما می‌بینید شاخصه‌‌ زن غربی، امروز عبارت است از برهنگی.

امروز پرچمِ استقلالِ هویّتی و فرهنگیِ زنان در دست زنان ایرانی است؛ امروز بانوان ایرانی با حفظ حجاب، استقلال هویّتی خودشان و استقلال فرهنگی خودشان را دارند اعلام می‌کنند و به دنیا صادر می‌کنند؛ یعنی دنیا سخن جدیدی دارد می‌شنود. زن می‌تواند در میدانهای اجتماعی حضور فعّال داشته باشد، تأثیرگذاری اجتماعی عمیق داشته باشد. امروز زنان کشور ما در بخشهای مختلف چنین تأثیرگذاری‌ای دارند؛ درعین‌حال حجاب و عفاف و وجه تمایز میان زن و مرد، فاصله‌‌ میان زن و مرد، در معرض سوءاستفاده‌ مردان قرار نگرفتن، خود را در حدّ وسیله‌ التذاذ مردان بیگانه و زیاده‌طلب پایین نیاوردن و تحقیر نکردن، جزو خصوصیّات زن ایرانی و زن مسلمانِ امروز است. ما البتّه این الگو را داریم، این چهارچوب را داریم، در میان بانوان ما کسانی هستند در حدّ بسیار خوب، بعضی در حدّ اعلای این الگو دارند زندگی می‌کنند، بعضی هم در حدود متوسّطند؛ به ‌هرحال، این الگو وجود دارد و مبنای کار زن ایرانی این است. ( بیانات در دیدار مداحان اهل‌بیت (ع)، 17/12/1396 ، https://khl.ink/f/39136)

6-ضد آزادی و ضد عدالت  

بعد از بیان انواع آزادی‌ها خالی از لطف نیست که بیانات رهبری را در مورد ضد آزادی و ضد عدالت هم آورده شود. معظم له در دیدار با بسیجیان چنین بیان فرمودند:

«یک نکته‌ اساسی در اینجا وجود دارد و آن این است که نظام سلطه -که تعبیری است که ما وارد قاموس سیاسی کردیم؛ نظام سلطه یعنی نظام جبّاران، نظامی که در رأس ادارة آن جبّارانند و دنیا را تقسیم می‌کنند به دو قسمت؛ یک قسمت سلطه‌گرانند، یک قسمت سلطه‌پذیرانند و سوّمی [وجود] ندارد، مستقل وجود ندارد؛ این نظام سلطه است-  اساساً ضدّ آزادی و عدالت است؛ هم ضدّ آزادی است، هم ضدّ عدالت است. ضدّ عدالت است که خب ملاحظه می‌کنید: در خود کشورهای ثروتمندِ نظام سلطه مثل آمریکا، مثل بعضی از کشورهای اروپایی که اینها کشورهای ثروتمندی‌اند، مردم از گرسنگی کنار خیابان میمیرند؛ در تابستان بی‌خانمان‌ها کنار خیابان از گرما میمیرند، در زمستان کنار خیابان از سرما می‌میرند؛ بخش عمده‌ی ثروتِ این کشورها متعلّق به یک جمع بسیار محدودی است؛ بقیّه بایستی جان بکَنند که نانِ بخور و نمیر پیدا کنند و زندگی کنند؛ یک عدّه هم که توانایی ندارند و همان‌ طور که گفتیم باید درون خیابانها بنشینند و زندگی کنند؛ [بنابراین] ضدّ عدالت است. این مال کشورهای خودشان است؛ نسبت به مردم دنیا هم آنچه بتوانند، بدون محابا بی‌عدالتی انجام می‌دهند».

 ضدّ آزادی [هم] هست؛ مهم‌ترین نوع آزادی ملّتها، آزادی عمومی کشور است؛ یعنی استقلال. یک وقت دیگر بنده گفتم که استقلال یعنی آزادی یک ملّت؛ وقتی ما از استقلال حرف میزنیم، یعنی از آزادی یک ملّت حرف میزنیم که آزادانه بتواند کار خودش را انجام بدهد. نظام سلطه ضدّ این آزادی است؛ یک روز با استعمار، یک روز با استعمار نو، یک روز با شیوه‌های امروز -که شیوه‌های جنگ نرم است- پدر ملّتها را دارند درمی‌آورند؛ البتّه هر جا لازم باشد با نیروی نظامی وارد می‌شوند و هیچ اِبائی هم نمی‌کنند. امروز آمریکایی‌ها وارد منطقه‌ شرق فرات در سوریه می‌شوند، می‌گویند هم که ما برای خاطر نفت آمده‌ایم! مگر خانه‌ی شما است؟ یک کشور دیگر است، امّا میگوید اینجا نفت هست، ما برای نفت آمده‌ایم؛ یعنی خجالت نمیکشند که این را صریح بیان کنند. یا بی‌اجازه بلند میشوند می‌آیند وارد یک کشوری میشوند مثل کشور عراق، نه به سراغ دولت آن کشور میروند، نه به سراغ پایتخت آن کشور میروند، آنجا پایگاه دارند، میروند داخل پایگاه خودشان! یعنی آزادی ملّتها را، استقلال ملّتها را رسماً مورد توهین قرار میدهند. پس نظام سلطه، هم ضدّ عدالت است، هم ضدّ آزادی است.( بیانات در دیدار بسیجیان، 06/09/1398)

اسلام پرچم‌دار عدالت و آزادی است؛ اسلام پرچم‌دار عدالت است، پرچم‌دار آزادی است، آن هم پرچم‌دار بی‌رودربایستی، پرچم‌دار صریح. اسلام پنهان نمی‌کند حرف خودش را؛ صریح با ظلم و با بی‌عدالتی مواجهه می‌کند، مقابله می‌کند. اوایل انقلاب که آمریکایی‌ها درگیر با انقلاب بودند و همین تحریمها و مشکلات و مانند اینها بود، در همین اثنا شوروی وارد افغانستان شد؛ امام در همان روز اعلام کردند به شوروی و آن طور که در ذهنم هست، سفیر شوروی را احضار کردند، از قول امام به ایشان گفتند که شما چرا وارد افغانستان شده‌اید؛ یعنی آن روز هر کس در دنیا میگفت «خب شما با آمریکا طرفید، حالا فعلاً این جوری با این مواجه نشوید»؛ امام این حرف را اصلاً قبول نداشت. بنده رئیس‌جمهور بودم، در بعضی از مجامع جهانی که شرکت میکردیم، آن روز آمریکا بود و شوروی بود و مقابلِ هم بودند، ما هر دوی اینها را میکوبیدیم؛ هم آمریکا را، هم شوروی را، بدون ملاحظه؛ اسلام این جوری است، اسلام ناب این جوری است. آنهایی که دم از اسلام میزنند و حاضرند زیر بار استکبار جناح سرمایه‌دار دنیا یا جناح سوسیالیست دنیا -که بود یک روزی- بروند، از اسلام فاصله دارند. اسلام، صریح در مقابل نظام سلطه است؛ یعنی طرف‌دار عدالت و آزادی است.( بیانات در دیدار بسیجیان، همان)

 پس بنابر‌این، درگیری و مواجهه‌ و مقابله به طور قهری وجود دارد؛ حالا درگیریِ نظامی به دلایلی نیست، چه بهتر؛ امّا انواع و اقسام درگیری‌های دیگر وجود دارد. تقابل در هر نقطه‌ای طبق اقتضائات حتمی است؛ منتها این مهم است که اسلام در هر نقطه‌‌ای باشد، در هر قالبی بُروز بکند، نظام سلطه با او مخالف است به خاطر این جهتی که گفتم؛ منتها وقتی که اسلام در قالب یک نظام سیاسی، در قالب یک دولت، یک قدرت که ملّتی دارد، دولتی دارد، ارتشی دارد، نیروهای مسلّحی دارد، توانایی‌های علمی‌ای دارد، دانشگاهی دارد، این جور وقتی مثل جمهوری اسلامی بُروز میکند و ظهور میکند، دشمنی آنها صد برابر می‌شود. این جور نیست که دشمنی نظام سلطه با فلان حزب اسلامی مثلاً در فلان کشور، قابل مقایسه باشد با دشمنی او با جمهوری اسلامی؛ جمهوری اسلامی یک نظام سیاسی مستقر، مستحکم، دارای عرض و طول، دارای همه‌ی دستگاه‌های لازم، دارای قدرت بیان، دارای قدرت تأثیرگذاری، دارای قدرت حضور و نفوذ در همه‌ی نقاط عالم، هشتاد و چند میلیون جمعیّت را دارد اداره میکند؛ آن وقت دیگر دشمنی‌شان با این نظام، دشمنی فوق‌العاده‌ای است؛ این حقیقتی است که اگر کسی به این توجّه نداشته باشد، در ممشای [روش، طریق ] سیاسی خود اشتباه خواهد کرد. نظام سلطه بر آن است که با همه‌ وجود، با همه‌ خباثت، با همه‌ قدرت، با نظام اسلامی مواجه بشود، روبه‌رو بشود؛ تصمیمشان این است. بنده بارها گفته‌ام، هر کاری که آمریکا و نظام سلطة همراه آمریکا، دربارة ایران و علیه ایران و ملّت ایران و نظام جمهوری اسلامی می‌توانستند انجام بدهند، انجام داده‌اند؛ هر کاری نکردند، چون نمیشده بکنند، یک دلایلی وجود داشته، به خاطر آن دلایل نمیشده انجام بدهند؛ هر کاری ممکن بوده انجام بدهند، انجام داده‌اند در دشمنی. و نتیجه این است که مشاهده می‌کنید؛ این درخت عظیم، این شجرة طیّبه، شجرة طوبی، روزبه‌روز اقتدار پیدا کرده؛ این بنای مستحکم، هر روز مستحکم‌تر از گذشته خودش را به رخ دشمن می‌کشد. آن وقت اینجا است که واژة مقاومت معنا پیدا می‌کند؛ اینکه ما میگوییم «نیروهای مقاومت، جریان مقاومت، جبهة مقاومت»، یعنی این؛ یعنی یک حقیقتی به نام اسلام در دوران معاصر سر بلند کرده است که این حرکت عظیم اسلامی، صد سال پیش، پنجاه سال پیش نبود، امروز وجود دارد که گریبان نظام سلطه را محکم می‌گیرد و برای آزادی و عدالت اقدام می‌کند؛ این به وجود آمده؛ آنها هر توانی که دارند، می‌خواهند در مقابل این به خرج بدهند که این را عقب برانند؛ اینجا است که «فَلِذَلِکَ فَادعُ وَاستَقِم»؛ (شوریٰ: ۱۵؛ «بنابراین به دعوت پرداز، و همان‌گونه که مأمورى ایستادگى کن‌ …») هم دعوت لازم است، هم استقامت لازم است؛ مقاومت یعنی این. ( بیانات در دیدار بسیجیان، 06/09/1398)

7-آزادیِ مطلق

در مورد آزادی مطلق رهبر انقلاب در خطبه های نماز جمعه تهران در سال 1365چنین فرموده‌اند که« در درجه اول باید بدانیم که آزادی به معنای رها بودن از هر قید و بند و ندیدن مانع بر سر راه و این که هر کاری که مایل است و دوست دارد، آن را انجام دهد؛ در هیچ یک از مکتبها، فرهنگها و نظرات فلسفی و اجتماعی به صورت یک ارزش ذکر نشده است. از آزادیِ بی‌بند و باری و آزادیِ مطلق، هیچ کس در دنیا طرفداری نکرده، و ممکن نیست در برخورداری از آن کسی مؤفق باشد. اگر فرض کنیم در جامعة بشری، انسان در هر کاری که مایل است انجام بدهد آزاد باشد و هیچ مانعی بر سر راه او نباشد، نفس این آزادی به طور طبیعی آزادی بسیاری از مردم دیگر را محدود و راحتی، امنیت و آزادی آنها را سلب خواهد کرد.. بنابراین آزادی انسانیت و جامعة انسانی به صورت مطلق، اصلاً نه ممکن است و نه کسی طرفدار آن است.» (محمدی، 1385)


 

نتیجه

هرجا سخن از آزادی می‌شود هرکس مطابق با اندیشه، عقیده و خرد خویش آن را تفسیر می‌کند عده‌ای آزادی را به معنای آن می‌دانند که انسان در انجام هر عملی آزاد باشد و هیچ مانعی در مقابل تمایلات او نباشد که نتیجه چنین تفکری جز هرج و مرج و اغتشاش چیز دیگری نخواهد بود. و عده‌ای هم آزادی را در اجرای عدالت فردی و اجتماعی و ادای حقوق اولیة فرد و جامعه می‌دانند. و در این میان معانی مختلفی که غربی‌ها از آزادی فردی و اجتماعی بیان می‌کنند باعث سردرگمی افراد عادی مسلمان می‌شوند. در حالی که اگر به منابع دینی اسلام و همچنین اندیشمندان مسلمان بنگریم خواهیم دید که منظور از آزادی واقعی چیست که در این تحقیق با توجه به بیانات مقام معظم رهبری که یکی از اندیشمندان بزرگ معاصر به حساب می‌آیند در مورد آزادی چنین فرموده‌ند: یک ملت آزاد یعنى ملتى که به ‌هرصورت تحت نفوذ و سیطرة مخالفین خود یا دشمنان خود یا بیگانگان قرار ندارد. اسلام، صریح در مقابل نظام سلطه است؛ یعنی طرف‌دار عدالت و آزادی است.و این‌که شریعت اسلامى اگر در جامعه به‌طور کامل اجرا بشود، هم آزادى‌هاى عمومى و مدنى را تأمین می‌کند، هم آزادى ملت را که اسم آن استقلال است.

اگر در جامعه، آزادی فکر، آزادی بیان، آزادی اندیشه، آزادی عمل وجود نداشته باشد، رشد در جامعه متوقّف خواهد شد‌. آزاداندیشى موجب ارتقاء سطح تفکر اجتماعى است و به مردم کمک مى‌کند که عمیق‌تر بیندیشند. برعکس خلاء آزاداندیشى، سطح فکر عمومى را پایین مى آورد و باعث مى شود تا مواجهة عمومى با پدیده‌ها سطحى شود. آزادی بیان تابعی از آزادی فکر است. وقتی آزادی فکر باشد، به‌طور طبیعی آزادی بیان هم هست.

 


 

منابع

1.      ابن‌فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمدهارون، چاپ اول،  قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۰۴ق

2.      امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، چاپ پنجم، تهران، مؤسسه تنظیم، ۱۳۸۹ش

3.      انوری ،حسن ، فرهنگ بزرگ سخن، چاپ پنجم، تهران، انتشارات سخن،1386

4.      آمنه صرامی،آزادی بیان چیست؟ مصادیق و محدودیت‌های آن، آذر ماه 1401،  B2n.ir/d96448 

5.      بیانات رهبری در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، 19/12/1400

6.       _______در دیدار اقشار مختلف بانوان 14/10/1401

7.      _______ در دیدار بسیجیان، 06/09/1398

8.      _______ در دیدار جمعی از دانشجویان، 07/03/1397

9.      ______ در دیدار رمضانی دانشجویان در سال 29/01/1402

10.  ______در دیدار رئیس و اعضاى مجلس خبرگان رهبرى، 12/06/1394

11.  ______ در دیدار رئیس‌جمهور و اعضاى هیأت دولت‌، 04/06/1394

12.  ______در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش، 19/11/1400

13.  ______ در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام، 17/12/1396

14.  ______ در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی، 29/01/1392

15.  ______ در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، 29/03/1385

16.  ______در مراسم بیست‌ و پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی (ره)، 14/03/1393

17.  ______ در خطبه‌های نماز جمعه 17/11/1365

18.  ______ در  دیدار کارگزاران دولت،12/09/1379

19.  ______ در حرم مطهر رضوی، 01/01/1393)

20.  ______ در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه، 06/04/1402

21.  _____ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻓﺎﺭﻍ ﺍﻟﺘﺤﺼﻴﻠﻰ گروهی ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻳﺎﻥ دانشگاه ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻣﺪﺭّﺱ - 12 /06/ 1377

22.  جعفری ، محمد تقی، تحقیق در دو نظام حقوق جهانی بشر (از دیدگاه اسلام و غرب) و تطبیق آن دو بر یکدیگر، چاپ پنجم، تهران، موسسه تدوین و نشر آثار استاد علامه محمد تقی جعفری،1390

23.  دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، ج 2و1، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش

24.  راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات، ج۱، دار القلم، 1416

25.  زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، چاپ اول،  بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ق

26.  سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب خطاب به ملت ایران‌‌‌ ‌، 03/01/1399)

27.  عطائی اصفهانی، محمد علی، آزادی و حقوق بشر در اسلام، چاپ دوم، قم، انتشارات حضرت عباس(ع)، بی تا

28.  عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم ۱۳۷۱

29.  لک‌زایی، شریف، آزادی سیاسی در اندیشه آیت الله مطهری و آیت الله بهشتی، قم، مؤسسه بوستان کتاب، 1382

30.  محمدی، منوچهر، آزادی در نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیه الله خامنه‌ای، تهران، مؤسسه پژوهشی  فرهنگی انقلای اسلامی، 1385

31. معین، محمد، فرهنگ معین، چاپ 3، تهران، انتشارات زرین، 1386

32.  نامه تاریخی رهبر انقلاب به عده ای از فضلای حوزه و داشگاه در تاریخ 16/11/1381

 

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مناجات مفتقرین

22 دی 1400 توسط یا فاطمه الزهرا

المناجاة الحادية عشرة: مناجاة المفتقرين
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی‌اش همیشگی است؛
إِلٰهِى كَسْرِى لَايَجْبُرُهُ إِلّا لُطْفُكَ وَحَنانُكَ، وَفَقْرِى لَايُغْنِيهِ إِلّا عَطْفُكَ وَ إِحْسَانُكَ، وَرَوْعَتِى لَايُسَكِّنُها إِلّا أَمانُكَ، وَذِلَّتِى لَايُعِزُّها إِلّا سُلْطانُكَ، وَأُمْنِيَّتِى لَايُبَلِّغُنِيها إِلّا فَضْلُكَ، وَخَلَّتِى لَايَسُدُّها إِلّا طَوْلُكَ، وَحَاجَتِى لَا يَقْضِيها غَيْرُكَ، وَكَرْبِى لَايُفَرِّجُهُ سِوَىٰ رَحْمَتِكَ، وَضُرِّى لَايكْشِفُهُ غَيْرُ رَأْفَتِكَ،
معبودم، شکستگی‌ام را جز لطف و محبتت جبران نکند و تهیدستی‌ام را به بی‌نیازی نرساند جز مهر و احسانت و هراسم را جز امان تو آرام ننماید و خواری‌ام را جز توانایی‌ات به عزّت تبدیل نکند و مرا جز احسانت به آرزویم نرساند و شکاف فقرم را جز نیکی و محبتت پر نکند و حاجتم را کسی جز تو بر نیاورد و غم‌زدگی‌ام را جز رحمتت برطرف نکند و بدحالی‌ام را جز مهرت نگشاید
وَغُلَّتِى لَايُبَرِّدُها إِلّا وَصْلُكَ، وَلَوْعَتِى لَايُطْفِيها إِلّا لِقاؤُكَ، وَشَوْقِى إِلَيْكَ لَايَبُلُّهُ إِلّا النَّظَرُ إِلَىٰ وَجْهِكَ، وَقَرارِى لَايَقِرُّ دُونَ دُنُوِّى مِنْكَ؛ وَلَهْفَتِى لَا يَرُدُّها إِلّا رَوْحُكَ، وَسُقْمِى لَايَشْفِيهِ إِلّا طِبُّكَ، وَغَمِّى لَايُزِيلُهُ إِلّا قُرْبُكَ، وَجُرْحِى لَايُبْرِئُهُ إِلّا صَفْحُكَ، وَرَيْنُ قَلْبِى لَايَجْلُوهُ إِلّا عَفْوُكَ، وَوَسْوَاسُ صَدْرِى لَايُزِيحُهُ إِلّا أَمْرُكَ.
و سوز سینه‌ام را جز وصل تو خنک نکند و آتش درونم را جز دیدارت خاموش نگرداند و بر حرارت شوقم به تو جز نگاه به جمالت آب نریزد و آرامشم بدون نزدیک شدن به حضرتت برقرار نشود؛ و حسرتم را جز نسیم رحمتت برنگرداند و بیماری‌ام را جز درمانت شفا ندهد و غمم را جز مقام قربت برطرف نسازد و زخمم را جز چشم‌پوشی‌ات التیام ندهد و آلودگی دلم را جز گذشت تو صیقل ندهد و وسواس سینه‌ام را جز فرمانت از میان نبرد، ای نهایت آرزوی آرزومندان،
فَيَا مُنْتَهىٰ أَمَلِ الْآمِلِينَ، وَيَا غَايَةَ سُؤْلِ السَّائِلِينَ، وَيَا أَقْصَىٰ طَلِبَةِ الطَّالِبِينَ، وَيَا أَعْلَىٰ رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ، وَيَا وَلِىَّ الصَّالِحِينَ، وَيَا أَمانَ الْخَائِفِينَ، وَيَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ، وَيَا ذُخْرَ الْمُعْدِمِينَ، وَيَا كَنْزَ الْبَائِسِينَ، وَيَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ؛ وَيَا قَاضِىَ حَوَائِجِ الْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ، وَيَا أَكْرَمَ الْأَكْرَمِينَ، وَيَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ،
ای هدف خواهش خواهندگان، ای دورترین مطلوب جویندگان، ای والاترین اشتیاق مشتاقان، ای سرپرست شایستگان، ای امان ترسیدگان، ای اجابت کننده دعای بیچارگان، ای ذخیره ناداران، ای گنج بینوایان، ای فریادرس دادخواهان؛ ای برآورنده حاجات تهیدستان و بر خاک‌نشستگان، ای کریم‌ترین کریمان، ای مهربان‌ترین مهربانان،
لَكَ تَخَضُّعِى وَسُؤالِى، وَ إِلَيْكَ تَضَرُّعِى وَابْتِهالِى، أَسْأَلُكَ أَنْ تُنِيلَنِى مِنْ رَوْحِ رِضْوانِكَ، وَتُدِيمَ عَلَىَّ نِعَمَ امْتِنانِكَ، وَهَا أَنَا بِبابِ كَرَمِكَ واقِفٌ، وَ لِنَفَحاتِ بِرِّكَ مُتَعَرِّضٌ، وَبِحَبْلِكَ الشَّدِيدِ مُعْتَصِمٌ، وَبِعُرْوَتِكَ الْوُثْقىٰ مُتَمَسِّكٌ .
فروتنی و خواهشم به پیشگاه توست و زاری و ناله‌ام به‌سوی تو، از تو می‌خواهم مرا به نسیم خرسندی‌ات برسانی و نعمت‌های نیکویت را بر من تداوم بخشی، من اینک بر در خانه کرمت ایستاده‌ام و در معرض نسیم‌های نیکی‌ات قرار دارم و به رشته محکمت چنگ زده‌ام و به دست‌آویز استوارت دست آویختم،
إِلٰهِى ارْحَمْ عَبْدَكَ الذَّلِيلَ، ذَا اللِّسَانِ الْكَلِيلِ، وَالْعَمَلِ الْقَلِيلِ، وَامْنُنْ عَلَيْهِ بِطَوْلِكَ الْجَزِيلِ، وَاكْنُفْهُ تَحْتَ ظِلِّكَ الظَّلِيلِ، يَا كَرِيمُ يَا جَمِيلُ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
خدایا بر بنده خوارت که زبانش از گفتن ناتوان و عملش اندک است رحم کن و با احسان پیوسته و برجسته‌ات بر او منّت گذار و او را زیر سایه بلندت حمایت کن، ای گرامی، ای زیبا، ای مهربان‌ترین مهربانان.

شرحی مختصر از مناجات مفتقرین:

   مناجات مفتقرین انسان را به فقر و نیازمندی‌اش به خداوند آگاه می‌كند و این باور و معرفت را در او پدید می‌آورد که سر تا پا نیازمند خداست و هم درآنچه ندارد، محتاج خداست و هم درآنچه در اختیار دارد.

غالباً وقتی نعمتی از انسان گرفته می‌شود، تازه قدر آن نعمت را می‌شناسد و متوجه می‌شود که آن ‌را خداوند در اختیار او نهاده بود والاّ اگر حقیقتاً او مالک و صاحبش بود، آن ‌را از دست نمی‌داد. ازاین‌رو خداوند گاهی برای اینکه انسان، مغرور و غافل نشود،

   نعمتش را از او می‌گیرد. براساس این شیوة مؤثر تربیتی الهی، گاهی بندگان مؤمن که اهل تهجد و نماز شب هستند، موفق به انجام نماز شب نمی‌شوند. خداوند بدین وسیله به آنها تفهیم می‌کند که اراده و تصمیم آنها، نقش اساسی در برخاستن از خواب و انجام نماز شب ندارد؛ بلكه آنها با توفیق الهی موفق به انجام آن عمل ارزشمند می‌گردند. گاهی برای عقوبت گناه یا غفلتی که از انسان سرزده، نعمتی را از او می‌گیرد. بنابراین از دست دادن نعمت می‌تواند موجب تذکر و توجه انسان و زدودن غفلت شود.

      مطالعه و تدبر در دعاها و مناجات‌ها و ازجمله مناجات مفتقرین نیز انسان را متوجه فقر ذاتی خود می‌کند و این باور را در او پدید می‌آورد که هرچه دارد، از خداست و هرچه را بدان نیازمند است، از خداوند درخواست کند. با توجه به مضامین عالی و معارف بلند وآثار تربیتی فراوان نهفته در دعاها، مناجات‌ها و کلمات امامان معصوم إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّب؛(102) «سخن نیکو و پاک به‌سوی او بالا می‌رود».

   با توجه به معارف بلند و آثار ارزشمندی که دعاها بر جان و رفتار ما دارند، بایسته است که انسان دعا را با تأمل و تدبر بخواند و سعی کند حالش مساعد و با مضامین دعا هماهنگ شود و به صرف خواندن دعا اکتفا نکند. گاهی انسان الفاظ و کلمات دعا را می‌خواند و توجهی به معانی آنها ندارد، نظیر کسانی که به زبان عربی آشنا نیستند و ترجمة دعا نیز ذیل جملات آن نوشته نشده است تا با خواندن آن پی به معانی دعا ببرند. در این‌ صورت صرف خواندن دعا انجام شده، اما عمل دعا کردن تحقق نیافته است. گاهی انسان متوجه معانی دعا نیز می‌شود و وقتی دعاهای مذكور از امیر مؤمنان و امام ‌زین‌العابدین(علیهمااسلام) و سایر امامان را می‌خواند، می‌فهمد که آنان چه فرموده‌اند. دراین‌صورت گرچه فهم معانی دعا و توجّه به آنها مهم است، ولی مهم‌تر آن است که آن دعا از دل انسان برخیزد و آن درصورتی است که افزون بر خواندن کلمات و فهم معانی دعا، حال انسان نیز مساعد و با مضمون دعا هماهنگ باشد. مسلماً برای این منظور، انسان باید مقدمات و شرایط کافی را در خود پدید آورد و آمادگی كامل روحی و معنوی برای خواندن دعا داشته باشد که دراین‌صورت کلمات از دل برمی‌خیزد و آن دعا تأثیر کاملی بر انسان می‌گذارد. اگر انسان با توجه و حال مساعد و تدبر، مناجات مفتقرین را بخواند، درمی‌یابد که چه نیازهایی دارد و تنها خداوند است که آن نیازها را تأمین می‌کند. ما باید باور کنیم که سرتا‌پا نیازیم و همه‌چیز از خداست و جز او کس دیگری نمی‌تواند نیاز ما را رفع کند. باید باور کنیم که دیگران نیز همانند ما فقیر و گدای خدایند و مستقلاً کاری از آنان برنمی‌آید. در بخش اول مناجات، حضرت می‌فرمایند: إِلَهی کَسْری لاَ یَجْبُرُهُ إِلَّا لُطْفُکَ وَحَنَانُکَ وَفَقْری لَا یُغْنیهِ إِلاّ عَطْفُکَ وَإِحْسَانُکَ وَرَوْعَتی لَا یسَکّنُهاَ إلَّا أمَانُکَ؛ «خدایا، کسر و نقصان مرا چیزی جز لطف و عطایت تدارک و جبران نمی‌کند و فقر و بینوایی‌ام را چیزی جز احسان و کرم تو برطرف نمی‌سازد و ترس و اضطرابم را جز امان تو ایمنی نمی‌بخشد».

«کسر» به‌معنای شکستگی است و مصداق روشن آن شکستگی استخوان است. «جبر» نیز به‌معنای ترمیم و جبران است. جبر و جبران شکستگی استخوان به‌معنای شکسته‌بندی و ترمیم آن است. مسلماً منظور از کسر در سخن حضرت، شکستگی استخوان نیست، بلکه آن واژه، به‌طور استعاره به‌معنای هرنوع کمبود و نقص و اختلالی است که در زندگی انسان وجود دارد یا پدید می‌‌آید و حضرت می‌‌فرمایند: خدایا، کمبود‌ها و کاستی‌های زندگی‌ام تنها با‌‌ لطف و مهر تو برطرف می‌شود. فقر و تهی‌د‌ستی من نیز تنها با ‌عنایت و بخششت از بین می‌رود و

دیگران که چون من فقیرند، نمی‌توانند فقرم را برطرف سازند: یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛(103) «ای مردم، شمایید نیازمندان به خدا و خداست بی‌نیاز و ستوده».

انسان، طالب آرامش است و آسود‌گی و آرامش، یکی از نیازهای طبیعی و روانی اوست. اما زندگی انسان پیوسته عجین با اضطراب است و هرقدر معرفت و فهمش نسبت به مشکلات زندگی فزونی یابد و بیشتر به آیندة‌ خود بیندیشد، اضطراب و نگرانی‌اش افزایش می‌یابد و افزون بر اضطراب‌ها و نگرانی‌هایی که برای آیندة خود در این دنیا دارد، نگران سرنوشتی ا

ست که هنگام جان دادن و شب اول قبر و در عالم برزخ و قیامت خواهد داشت. ازاین‌رو امام سجاد(علیه السلام) می‌فرمایند: خدایا، تنها تو می‌توانی مرا در حصن امان خویش قرار دهی و اضطراب، ترس و وحشتم را برطرف سازی.

لا یَكْشِفُهُ غَیْرُ رَاْفَتِكَ؛ «و ذلت و خواری‌ام را جز سلطنت و بزرگی تو به عزت تبدیل نمی‌كند و جز فضل و کرمت، کسی مرا به آرزویم نمی‌رساند و نقص و کمبود مرا جز عطایت برطرف نمی‌سازد و حاجتم را جز تو، کسی روا نمی‌كند و غم و اندوهم را جز رحمت بی‌پایانت به شادی بدل نمی‌سازد و رنج و دردم را جز رأفت و مهربانی‌ات برطرف نمی‌كند».

آنچه حضرت در جملات فوق خواسته‌اند، برای همه قابل فهم است. اما در جملات بعد، حضرت نیازها و درخواست‌هایی را مطرح می‌کنند که برای همگان قابل درک نیست و ازاین‌رو تا فهم و درک آن نیازها در انسان پدید نیاید، عطشی برای برطرف ساختن آنها در وی به ‌وجود نمی‌آید. فقر و ناداری و کمبودها و مشکلات زندگی برای 

همه ملموس و محسوس است، اما کمتر کسی سوز دل ناشی از فراق خدا را درک می‌کند. این سوز دل در کسی پدید می‌آید که طعم و لذت لقای الهی را چشیده باشد.

وَغُلَّتى لا یُبَرِّدُها اِلاَّ وَصْلُكَ، وَلَوْعَتى لا یُطْفیها اِلاَّ لِقآؤُكَ، وَشَوْقى اِلَیْكَ لا یَبُلُّهُ اِلَّا النَّظَرُ اِلى وَجْهِكَ، وَقَرارى لا یَقِّرُّدُونَ دُنُوّى مِنْكَ وَلَهْفَتى لا یَرُدُّها اِلا رَوْحُكَ، وَسُقْمى لا یَشْفیهِ اِلاَّ طِبُّكَ، وَغَمّى لا یُزیلُهُ اِلاَّ قُرْبُك؛ «و حرارت اشتیاقم را جز وصالت فرو نمی‌نشاند و شعلة سوز و گدازم را جز لقایت خاموش نمی‌کند و آتش شوقم را چیزی جز نظر به جمالت فرو نمی‌نشاند و دلم جز در جوار تو آرام نمی‌گیرد و اندوه و حسرتم را جز نسیم رحمتت زایل نمی‌گرداند و دردم را جز درمان تو شفا نمی‌بخشد و چیزی جز قرب تو غم از دلم نمی‌زداید».

در ادامه حضرت می‌فرمایند: وَوَسْواسُ صَدْرى لا یُزیحُهُ اِلاَّ اَمْرُك؛ «و بر جراحتم جز بخششت مرهم نمی‌گذارد و زنگار قلبم را جز عفوت پاک نمی‌سازد و وسواس و اندیشه‌های باطل درونم را جز فرمان تو زایل نمی‌كند».

زخم‌هایی که بر تن انسان، نشسته ‌است با مرهم و دارو درمان می‌شود، اما زخم‌هایی که براثر طغیان و معصیت بر جان انسان، نشسته است و به‌مراتب خطرناک‌تر از زخم تن است، تنها با گذشت و بخشش خداوند التیام می‌یابد. همچنین دل زنگارگرفته از معصیت را تنها آب توبه صیقل می‌دهد و عفو الهی، زنگار آن را می‌زداید. نکتة دیگری که از بیان نورانی امام ‌سجاد(علیه السلام)استفاده می‌شود، این است که وسوسه‌ها و شبهه‌هایی که به دل ما راه می‌یابند، مانع یقین و اطمینان یافتن به حقایق و معارف الهی می‌شود و دل آلوده به وسواس نمی‌تواند مسیر کمال و تعالی را بشناسد و آنچه وسوسه و شبهه را از دل می‌زداید و باعث باور داشتن حقانیت طریق الهی و مسیر کمال و تعالی می‌گردد، اوامر و روشنگری‌هایی است که خداوند فراروی ما قرار داده و شناخت آنها و به کار بستنشان، شیطان را از حریم دل انسان خارج می‌سازد و نور الهی را بر آن حاکم می‌كند.

تقدم نیازهای معنوی بر نیازهای مادی

    امام ‌سجاد(علیه السلام) در سخنان خود برخی از نیازهایشان را برمی‌شمارند و می‌فرمایند که جز خداوند، کسی نمی‌تواند آنها را برطرف سازد. برخی از آن نیازها مفهومی عام دارند و دارای مصادیق مادی و معنوی هستند و بی‌تردید مصادیق معنوی نسبت به مصادیق مادّی اولویت دارد. ما نیز باید سعی کنیم مصادیق معنوی آنها را بشناسیم و درک کنیم و توجهمان را بدان‌ها معطوف سازیم. مثلاً فقر هم دارای مصداق مادی است و برای آنان که با ناداری و گرفتاری‌های مادی روبه‌رو هستند و از تأمین نیازهای مادی‌شان عاجزند، محسوس و قابل درک است و ازاین‌رو، در صدد برطرف كردن آن برمی‌آیند و خواستة رفع آن را سرلوحة دعاها و درخواست‌های خود از خدا قرار می‌دهند. اما بدتر و مصیبت‌بارتر از فقر مادی، فقر معنوی است و ما در درجة اول باید آن را بشناسیم و باور کنیم، و آن‌گاه در صدد رفع آن برآییم و از خداوند نیز بخواهیم آن را برطرف سازد. برای اینکه در هنگام خواندن مناجات مفتقرین، حال مساعدی به ما دست بدهد، باید باورها و ذهنیت‌هایمان را تصحیح کنیم و شناخت و باور آنچه را در کلام امام ‌سجاد(علیه السلام) آمده برای خود فراهم آوریم و مانند کسی که با همة وجود، آنها را درک و لمس می‌کند، آنها را مطرح سازیم.

گاهی ما در صفحة حوادث روزنامه‌ها می‌خوانیم که در فلان شهر زلزله رُخ داده یا تصادفی اتفاق افتاده یا فلان خانه‌ آتش گرفته است. بی‌تردید چنین اخباری برای ما ناراحت‌کننده است، اما هیچ‌گاه ناراحتی ما به‌اندازة ناراحتی و رنج کسی که آن حوادث برایش رخ داده و با همة وجود، خطرات وآسیب‌های آنها را درک کرده است، نمی‌رسد. حالِ ما در هنگام مناجات و دعا باید همانند حالِ چنین کسی باشد. باید حال ما چون کسی باشد که لباسش آتش گرفت

ه، و هرچه تلاش می‌کند، نمی‌تواند آن را خاموش کند؛ شعله‌های آتش، بدنش را نیز می‌سوزاند و فریاد‌رسی جز خدا نمی‌یابد و با همة وجود از خداوند یاری می‌طلبد و خطاب به او می‌گوید که خدایا، تنها تو می‌توانی مرا از این مصیبت و گرفتاری برهانی و نجات دهی.

     یکی از دوستان نقل می‌کرد که در ایام حج و در سرزمین منا، حاجی‌ای اهل یکی از کشورهای غربی گم شد و هرچه تلاش کرد به کاروانش دست نیافت. او نقل کرده بود که در آن شرایط، حتی کسی را نیافتم که زبانم را بشناسد و متوجه منظورم شود و سخت مضطرب و نگران شدم. وقتی هیچ راهی برای نجاتم نیافتم، متوجه حضرت صاحب‌الزمان(عج) شدم و از آن حضرت خواستم که مرا راهنمایی كنند. ناگهان آقایی نزد من آمد و گفت كه دوستانت فلان‌جا هستند؛ برو تا به آنها برسی. من با خودم گفتم آن آقا از کجا زبان مرا می‌دانست و چگونه مطلع شده بود که من گم شده‌ام.

     اگر انسان واقعاً احساس کند که گرفتار هجران و فراق است و به فقر معنوی مبتلا شده، و باور کند که گناهان چون آتشی بر جانش افتاده‌اند، با حال مساعد و هماهنگ با مناجاتی چون مناجات مفتقرین به خداوند پناه می‌برد و از او می‌خواهد که گرفتاری‌های معنوی‌اش را برطرف سازد. اما اگر کسی این نیازهای معنوی و اساسی را درک نكرده و فهم او در امور مادی و مشکلات دنیوی متوقف مانده باشد، در دعا و توسل خود تنها از خداوند می‌خواهد که بیماری‌اش را شفا دهد و مشکلات مالی و مادی‌اش را برطرف سازد و از این سخن امام ‌سجاد(علیهم السلام) که خدایا، سوز دل مرا جز لقای تو خاموش نمی‌كند، درك و فهمی نخواهد داشت.

با خواندن این مناجات‌ها، متوجه می‌شویم که غیر از نیازهای روزمره، نیازهای اساسی و مهم دیگری نیز هستند که نظر و توجه اولیای خدا بیشتر به آنها معطوف بوده، و خواستة برطرف شدنشان را سرلوحة دعا‌ها و درخواست‌های خود از خداوند قرار می‌دادند. پس از آگاهی از وجود چنین خواسته‌ها و نیازهایی است که به‌صورت جدّی از خداوند می‌خواهیم آنها را تأمین كند.

گفتار چهل‌و‌هفتم: نجوای نیازمندان به معبود (2)

بایسته‌های معرفتی خواندن دعا و مناجات

در جلسة قبل گفته شد که اصل کلی برای خواندن دعاها و مناجات‌ها و استفادة شایسته از آنها، افزون بر توجه به معانی و مفاهیمشان، این است كه حال انسان، مساعد و هماهنگ با مضامین آنها نیز باشد تا بدین ‌وسیله زمینة قصد انشای آن مضامین در انسان فراهم آید؛ چون دعا انشاء است و ازقبیل اخبار و حکایت نیست که صرفاً انسان به‌قصد حکایت آنچه را معصوم فرموده، بخواند. برای این منظور و ازجمله برای استفادة شایسته از مناجات مفتقرین که دارای مضامین مشابه و همسو هستند، سه نوع معرفت در انسان باید پدید آید:

1. نیازهای خود را بشناسد و در هنگام دعا و مناجات بدان‌ها توجه داشته باشد و آن نیازها را برای خود مجسم سازد؛

2. بداند و باور داشته باشد که خداوند دارای قدرت نامتناهی است و می‌تواند نیاز‌های او را برطرف کند. اگر انسان باور نداشته باشد که خداوند می‌تواند نیازهای او را برطرف سازد، یا آنکه با خود فكر كند مشیت و ارادة الهی به برطرف ساختن نیازهای او تعلق نمی‌گیرد، انگیزة کافی برای دعا و مناجات نخواهد داشت؛

3. باور داشته باشد که تنها خداوند می‌تواند نیازهای او را برطرف سازد و دیگران وسایلی هستند که خداوند قرار داده تا با اراده و مشیتش نیازهای انسان را تأمین کنند. ممکن است انسان باور داشته باشد که خداوند می‌تواند نیاز او را برطرف سازد و معتقد باشد که خدا می‌تواند او را روزی دهد، اما بر این باور نیز باشد که خودش نیز می‌تواند با زحمت و تلاش روزی‌اش را تأمین کند؛ یا پدر، مادر، برادر و دوستان نیز می‌توانند نیاز او را برطرف کنند. پس ضرورت ندارد که تنها درِ خانة خدا برود و او هم می‌تواند به خدا توسل جوید و هم به دیگران؛ چون در نظر او دیگران نقش استقلالی در تأمین نیازها و رفع مشکلات او دارند. دو معرفت اخیر در پرتو اعتقاد به توحید و شناخت صفات الهی حاصل می‌شود.

ترسیم نیاز انسان به خدا در آیات قرآن

پس در قدم اول، انسان باید نیازهایش را بشناسد و به آنها توجه داشته باشد، تا برای برطرف شدنشان به خداوند توسل جوید. گاهی انسان از برخی نیاز‌هایش آگاه است، اما توجهی به آنها ندارد و درنتیجه از این نیازها غافل می‌شود. بی‌تردید توجه یافتن به این‌قبیل نیازها که برای انسان شناخته شده‌اند، آسان‌تر از توجه یافتن به نیازهایی است که هنوز برای او شناخته نشده‌اند. ازاین‌رو خداوند در درجة اول درصدد برآمده که توجه انسان را به نیازهایی جلب کند که او آنها را می‌شناسد و در این باره می‌فرماید:

إِنْ أخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیكُمْ بِهِ انْظُرْ كَیْفَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ؛(104) بگو: مرا گویید که اگر خداوند گوش‌ها و چشم‌های شما را بگیرد و بر دل‌های شما مُهر 

نهد، کدام خداست جز خدای یکتا و اللّه که آن را برای شما باز آرد؟ بنگر چگونه آیات را گونه‌گون بیان می‌کنیم، سپس آنان روی می‌گردانند.

ما از اندام سالمی چون چشم و گوش برخورداریم و توجه نداریم که ممکن است روزی این اندام‌ها آسیب ببینند و سلامتی‌شان را از دست بدهند؛ توجه نداریم که ممکن است روزی چشممان را از دست بدهیم یا براثر پیری یا عامل دیگری گوشمان کر شود؛ یا ممکن است عقلمان را از دست بدهیم و درزمرة دیوانگان قرار گیریم. خداوند برای اینکه اهمیت این اندام‌ها را به ما گوشزد كند می‌فرماید: اگر خدا گوش، چشم و عقلتان را بگیرد، چه کسی جز او می‌تواند این اندامی را که شدیداً بدان‌‌ها احتیاج دارید به شما برگرداند؟ پس بایسته است که انسان به آنچه در اختیار دارد، توجه داشته باشد و بداند و باور داشته باشد که آنها را خداوند به او عنایت کرده و سلامتی و بقای آنها نیز در گرو اراده و مشیت اوست.

در آیة دیگر، خداوند دربارة اهمیت و ضرورت وجود روز و نیاز انسان بدان می‌فرماید: قُلْ أَ ر أَ یْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْكُمُ اللَّیْلَ سَرْمَدًا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیكُمْ بِضِیَاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُون؛(105) «بگو: مرا گویید که اگر خداوند، شب را بر شما تا روز رستاخیز همیشگی و پاینده گرداند، کدام خدایی است جز خدای یکتا که برای شما روشنایی بیاورد؟ پس آیا نمی‌شنوید [تا دریابید و پند گیرید]؟»

انسان همان‌طور که به شب نیاز دارد که در آن به استراحت بپردازد و تجدید قوا کند، برای آنکه فردا در روز کار خود را از سر گیرد، به روز نیز نیاز دارد و وجود شب و روز برای حیات موجودات زنده ضروری است. حال اگر در پیِ شب، روز نیامد و با توقف حرکت وضعی زمین و ماه، شب تا قیامت ادامه یافت، تنها خداوند یکتاست 

که می‌تواند آن شب را متوقف کند و در پیِ آن نور و روز را بیافریند. همچنین با توجه به منافع فراوان شب و ازجمله اینكه خداوند شب را فرصت استراحت و آرامش انسان در پیِ خستگی روز قرار داده، خداوند در آیة بعد می‌فرماید: قُلْ أَ ر أَ یْتُمْ إِنْ أَ خَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ وأ بْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُم مَّنْ إِلَـهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیكُم بِهِ انظُرْ كَیْفَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ؛ بگو: مرا گویید که اگر خداوند روز را بر شما تا روز رستاخیز پاینده کند، کدام خدایی است جز خدای یکتا که شب را برای شما آورد تا در آن بیارامید؟ پس آیا [این نشانه‌ها را] نمی‌بینید [تا ایمان آورید و راه یابید]؟

در آیة دیگر می‌فرماید: قُلْ أ رَ أ یْتُمْ إِنْ أ صْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیكُم بِمَاء مَّعِینٍ؛(106) «بگو: مرا گویید که اگر آب شما [به زمین] فرو شود، چه کسی شما را آب روان می‌آورد؟»

آیات مزبور گویای این حقیقت‌اند که ما توجهی به نعمت‌های ارزشمند در اختیارمان نداریم و به‌پاسِ این نعمت‌ها، خداوند را شكرگزاری نمی‌كنیم و نیز بر این باور نیستیم که جز او کسی نمی‌تواند نیازهایمان را تأمین کند. ما هم در برخورداری از نعمت‌هایی چون چشم و گوش به خداوند نیازمندیم و هم در تداوم این نیازها. به‌راستی اگر خداوند مادر را نمی‌آفرید و زمینة آفرینش ما را فراهم نمی‌آورد، آیا ما قدم به این جهان می‌گذاشتیم؟ یا پس از آنکه آفریده شدیم، اگر خداوند مهربان، مهر و عاطفة مادری را در وجود مادرمان قرار نمی‌داد و او به تربیت و یاری ما نمی‌پرداخت، آیا زنده می‌ماندیم؟

تقدم نیازهای روانی و متعالی بر نیازهای مادی

با توجه به گسترة نیازها، ما با همة وجود درمی‌یابیم که بسیار محتاج خداییم و با مطالعة

مناجات مفتقرین از فقر ذاتی و شدت نیازمان به خداوند آگاه می‌شویم. البته امام ‌سجاد(علیه السلام) نیازهای متعالی را نیز مطرح می‌کنند که ما کمتر بدان‌ها توجه داریم و توجهمان بیشتر معطوف به نیازهای مادی و حیوانی است که به شهوت و شکم و تداوم حیات حیوانی ما مربوط می‌شوند و ازجهت نیازمندی به آنها تفاوتی با سایر حیوانات نداریم. درصورتی‌که نیازهای اصیل و اساسی‌تر انسان، نیازهای متعالی ‌معنوی و انسانی است و اساساً آفرینش او به هدف دستیابی به آنها انجام پذیرفته است، و نیازهای مادی و حیوانی درقبال این نیازهای متعالی چیزی به ‌شمار نمی‌آیند. با این وصف، برخی همة همّ‌‌وغم و تلاششان را صرف دستیابی به نیازهای مادی می‌کنند و حتی می‌کوشند که از راه نامشروع بدان‌ها دست یابند و از خسارت و زیانی که از این طریق به آخرتشان می‌رسانند، غافل‌اند.

انسان تا گرسنه نشود، قدر غذا را نمی‌شناسد و به اهمیت آن پی نمی‌برد و تا تشنه نشود، نمی‌داند که آب چقدر ارزش دارد. اما نیازهای روانی از این نیازهای مادی و حیوانی ضروری‌تر و ارزشمند‌ترند.گاهی افراد ثروتمند براثرِ غصه و ناراحتی روانی، دست به خودکشی می‌زنند؛ یا برخی به‌دلیل ناکامی در عشق، خود‌کشی می‌کنند. گاهی نعمت‌های مادی برای انسان فراهم است، اما براثرِ ابتلا به حسد، آسایش و آرامش را از خود سلب می‌کند و ممکن است صفت رذیلة حسد، دست انسان را به خون عزیزان و حتی برادرش آلوده سازد؛ چنان‌‌که برادران یوسف با‌اینکه فرزندان پیغمبر خدا بودند، وقتی مشاهده کردند حضرت یعقوب بیش از آنها به حضرت یوسف اظهار محبت و علاقه می‌کند، درحق برادرشان حسادت ورزیدند و این حسادت به چنان کینه و عنادی انجامید که تصمیم گرفتند آن حضرت را بکشند تا دیگر شاهد اظهار محبت و علاقة حضرت یعقوب به برادرشان نباشند. قرآن دراین‌باره می‌فرماید:

لَقَدْ كَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ إِذْ قَالُوا لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أبِینَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ

أرْضًا یَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِیكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ؛(107) به‌راستی در [سرگذشت] یوسف و برادرانش نشانه‌ها [(نشانه‌های قدرت و حکمت خداوند یا هدایت)] و عبرت‌ها برای پُرسندگان است. آن‌گاه که گفتند: یوسف و برادرش [بنیامین، برادر هم‌مادری یوسف] نزد پدرمان از ما که گروهی نیرومندیم محبوب‌ترند، همانا پدر ما [در این مهرورزی] در گمراهی آشکار است. یوسف را بکشید یا او را به سرزمینی بیفکنید تا روی [توجه] پدرتان تنها برای شما باشد و پس از آن [(کشتن یا دور کردن یوسف)، با توبه کردن] گروهی نیک و شایسته باشید.

سختی هجران و فراق برای اولیای خدا

پس برخی از نیازهای روانی از نیازهای حیوانی فراتر و مهم‌ترند و نیاز‌های معنوی و متعالی بسیار مهم‌تر و فراتر از سایر نیازهای انسان هستند. ازاین‌رو برای کسی که نیاز به لقای زیباترین و کامل‌ترین محبوب‌ها، یعنی خداوند را درک کرده است، فراق محبوب برای او از هر مصیبتی ناگوارتر و کشنده‌تر است و دوری از او دما‌دم بر جانش آتش و شرر می‌بارد و پیوسته او را می‌آزارد. امیر مؤمنان فَهَبْنى یا اِلهى وَسَیِّدِى وَمَوْلاىَ وَرَبّى ، نارِكَ فَكَیْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلى كَرامَتِكَ؛(108) «ای خدای من و سید و مولا و پروردگارم، گیرم بر عذاب تو صبوری کنم، چگونه بر فراقت صبر توانم کرد. گیرم بر حرارت آتشت شکیبا باشم، چگونه می‌توانم از لطف و کرمت چشم پوشم؟». 

بی‌تردید امیر مؤمنان(علیه السلام)، خطر عذاب جهنم و شدت سوزندگی آتش آن را بهتر از ما می‌شناسند، اما چون درد فراق خداوند را شدیدتر، خطرناک‌تر و سوزنده‌تر از عذاب و آتش جهنم می‌دانند، می‌فرمایند که اگر بر آتش و عذاب جهنم صبر کنم، نمی‌توانم بر درد فراق خداوند صبر کنم. همچنین خدا قهر الهی را شدیدترین و سخت‌ترین عذاب‌هایش برمی‌شمارد و می‌فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلا أُولَئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ وَلا یُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلا یُزَكِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛(109) کسانی که پیمان خدا و سوگندهایشان را به بهای اندک، دادوستد می‌کنند [یعنی کسانی که پیمان خدا و سوگند‌های خویش را که «به پیامبر(صلى الله علیه وآله)، ایمان می‌آوریم و او را یاری می‌کنیم» از دست می‌دهند و دربرابر آن، متاع دنیا مانند ریاست و رشوه، می‌ستانند] در آخرت بهره‌ای ندارند و خدا در روز رستاخیز با آنان سخن نگوید و به آنها ننگرد و [از آلودگی گنا‌هان] پاکشان نسازد و ایشان را عذابی است دردناک. 

در‌صورتی انذار خداوند در آیة شریفه بر انسان اثر می‌گذارد که او اهمیت و ضرورت توجه و نظر کردن خداوند به خود را درک کند و درنتیجه بداند که قهر الهی چه عذاب بزرگی است و چقدر برای انسان رنج‌آور است. مانند کودک که اهمیت و قدر نوازش و محبت مادر را می‌شناسد، می‌داند که قهر و بی‌توجهی او چقدر رنج‌آور است، تاآنجا‌که حاضر است مادر او را کتک بزند، اما با او قهر نکند. اما کسی که طعم لقای الهی را نچشیده، و لذت نگاه خداوند به خود را نمی‌شناسد، عذاب قهر الهی را نیز درک نمی‌کند.

خداوند عقل را به انسان عنایت نکرده است که فقط از آن برای تأمین احتیا‌جات شکم و امور حیوانی و مادی استفاده کند، بلکه باید از عقل برای شناخت و تدبیر در امور معنوی و متعالی بهره برد و ازجمله باید از آن برای فهم و درک ارتباط با خدا و منزلت و عظمت لقای الهی بهره برد و به مقام درک مضامین بلندی که در مناجات امامان ‌معصوم(علیهم السلام) ازجمله مناجاتی که به بررسی آن می‌پردازیم، نائل آید. آیا جز این است که از بین میلیاردها انسان، اقلیتی به اهل‌بیت رسول ‌خدا(صلى الله علیه وآله) ایمان و اعتقاد دارند و از بین این اقلیت، شمار اندکی از توفیق فرا‌گیری علوم اهل‌بیت(علیهم السلام) و مطالعه و بررسی کلمات نورانی آنها بهره‌مندند؟ بایسته است که طالبان علوم اهل‌بیت(علیهم السلام) اهتمام بیشتری در کسب معارف ایشان داشته باشند و ازجمله به تفکر و تدبر در مناجات‌های پانزده‌گانه و مناجات مفتقرین بپردازند و بدین وسیله تفاوت خود با دیگران را نشان دهند. ما باید دل و ذهنمان را از زخارف دنیا پاک کنیم و آن را با اکسیر معارف و ادعیه و مناجات بیاراییم و درصدد عمل به آنها برآییم که بی‌شک این اکسیر، حلاّل مشکلات دنیا و آخرتمان خواهد بود.

درخواست‌های متعالی امام سجاد(علیه السلام) از خداوند

فَیا مُنْتَهى اَمَلِ الأمِلینَ، وَیا غایَةَ سُؤْلِ السَّآئِلینَ، وَیا اَقْصى طَلِبَةِ الطَّالِبینَ، وَیا اَعْلى رَغْبَة الرَّاغِبینَ، وَیا وَلِىَّ الصَّالِحینَ وَیا اَمانَ الْخآئِفینَ، وَیا مُجیبَ دَعْوَة الْمُضْطَرّینَ، وَیا ذُخْرَ الْمُعْدِمینَ، وَیا كَنْزَ الْبآئِسینَ، وَیا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ، وَیا قاضِىَ حَوآئِجِ الْفُقَرآءِ وَالْمَساكینَ، وَیا اَكرَمَ الأكْرَمینَ، وَیا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ، لَكَ تَخَضُّعى وَسُؤالى ، وَاِلَیْكَ تَضَرُّعى وَابْتِهالى ، اَسْئَلُكَ اَنْ تُنیلَنى مِنْ رَوْحِ رِضْوانِكَ، وَتُدیمَ عَلَىَّ نِعَمَ امْتِنانِكَ؛ پس ای خدایی که منتهای آرزوی آرزومندانی و مقصود نهایی درخواست‌كنندگان و

عالی‌ترین مطلوب جویندگان و بالاترین خواهش خواهشمندانی و یار و دوستدار صالحان و ایمنی‌‌بخش دل‌های ترسان و اجابت‌کنندة دعای پریشان‌خاطران و ذخیرة بینوایان و گنجینة بیچارگانی و فریادرس فریاد‌خواهانی و برآورده‌كنندة حوایج مساکین و فقیران و کریم‌ترین کریمان و مهربان‌ترین مهربانان عالمی. ای خدا، خضوع و مسئلتم برای توست و تضرع و زاری‌ام به درگاه توست. از تو درخواست می‌کنم که نسیم خوشنودی‌ات را به من برسانی و نعمت‌هایی را که به من عطا کرده‌ای، پاینده داری.

وقتی انسان دریافت که خداوند، کمال مطلق و دارای قدرت نامتناهی است و توانایی تحقق بخشیدن به همة آرزوها و خواسته‌ها را دارد، می‌تواند او را منتهای آرزوها و مقصد آمالش قرار دهد. دراین‌صورت بایسته است که آرزوی ما مستقیماً به خود خداوند تعلق گیرد، نه به نعمت‌هایی که به‌واسطة او به ما ارزانی می‌شود؛ چنان‌که منظور حضرت، آرزوی خداوند است، نه آرزوی نعمت‌ها. همچنین آن حضرت، خداوند را مقصود و مطلوب جویندگان و درخواست‌کنندگان معرفی می‌کنند و او را ولی و یاور شایستگان و صالحان می‌دانند. در مباحث گذشته گفتیم که خداوند دارای ولایت عام و ولایت خاص است. ولایت عام الهی شامل همة مخلوقات می‌شود؛ اما ولایت خاص الهی برای بندگان برگزیده و شایستة خداوند است؛ این همان ولایتی است که حضرت در مناجاتشان بدان اشاره دارند. در جملة پایانی بخش مزبور از مناجات، حضرت از خداوند درخواست می‌کنند نعمت‌هایی که به ایشان عطا کرده، پاینده دارد. این دعا به ما گوشزد می‌کند همان‌طور که انسان از خداوند درخواست نعمت می‌کند، از او بخواهد که آن نعمت را پاینده بدارد و اینكه انسان همواره به خداوند نیازمند است و هم در بخشش نعمت و تداوم آن باید چشم نیاز به او داشته باشد.

وَها اَنَا بِبابِ كَرَمِكَ واقِفٌ، وَلِنَفَحاتِ بِرِّكَ مُتَعَرِّضٌ، وَبِحَبْلِكَ الشَّدیدِ مُعْتَصِمٌ، وَبِعُرْوَتِكَ الْوُثْقى مُتَمَسِّكٌ، اِلهى اِرْحَمْ عَبْدَكَ الذَّلیلَ، ذَاالّلِسانِ الْكَلیلِ وَالْعَمَلِ الْقَلیلِ، وَامْنُنْ عَلَیْهِ بِطَوْلِكَ الْجَزیلِ، وَاكْنُفْهُ تَحْتَ ظِلِّكَ الظَّلیلِ یا كَریمُ یا جَمیلُ، یا اَرْحَمَ الرَّاحِمین؛ و اکنون من در درگاهت ایستاده‌ام و درمعرض نسیم الطافت قرار گرفته‌ام و به رشتة محکم تو چنگ زده و به حلقة مطمئن تو، خود را درآویخته‌ام. ای‌خدا، رحم کن به حال بندة ذلیلت که زبانش از شرم بسته و عملش اندک است و بر من به عطای بزرگ خود، منت گذار و مرا در حمایت سایة پایدارت قرار ده. ای خدای کریم و دارای حسن و جمال، ای مهربان‌ترین مهربانان عالم.

ما چون با امور مادی و جسمانی سروکار داریم، برای درک امور معنوی ناچاریم که به‌نوعی آنها را با امور مادی و حسی و البته با تجرید از جنبه‌های حسی و مادی تشبیه کنیم. ازجمله وقتی خود را دربرابر خداوند غنی مطلق می‌یابیم، باید احساس کنیم که کمتر از ذره‌ای هستیم که در بارگاه باعظمت الهی که دارای رحمت و کرم بی‌نهایت است، قرار گرفته‌ایم. دراین‌صورت خود را موجودی ذلیل و حقیر محض می‌یابیم که چون کسی که دچار خفقان شده و سخت نیازمند هوای لطیفی است که نفس بکشد، خود را محتاج نسیم رحمت الهی می‌یابیم که بدان، جانمان را از گناهانی که باعث گمراهی و بیماری‌مان شده برهانیم و به‌‌وسیلة آن نسیم روحانی، از حیات طیب و سلامت جان بهره‌مند شویم.

جملة وَبِحَبْلِكَ الشَّدیدِ مُعْتَصِم بیانگر آن است که انسان باید دربرابر مشکلات، گرفتاری‌ها، عذاب جهنم و منجلابی که براثر گناهان، فرارویش قرار می‌گیرد، خود را معلّق و آویزان در هوا بیابد که برای رهایی از سقوط، تنها می‌تواند به ریسمان الهی چنگ ‌زند و با انجام دستوراتش خود را از سقوط و نابودی حتمی برهاند و به ساحل سعادت و نیک‌بختی نائل گرداند. آن‌گاه حضرت می‌فرمایند: خدایا، من بنده‌ای ذلیل و خوارم و عملم که به توفیق تو انجام پذیرفته اندک و کم‌بهاست. یعنی خدایا، من چشم به عملم ندارم، چون آن را با توفیق و عنایت تو انجام داده‌ام و افزون بر آن، عملِ من چندان ناقابل و ناچیز است که نمی‌توانم بدان امیدوار باشم و به‌پاس آن امید سعادت و بهروزی داشته باشم. سعادت و نجات من تنها در سایة عنایت و لطف تو محقق می‌شود.

گاهی وقتی انسان در امر تحصیل و تدریس یا خدمت به جامعه، توفیقی می‌یابد یا در فرصت‌های دعا نظیر شب‌های احیای ماه رمضان، توفیق شب‌‌زنده‌داری و مناجات پیدا می‌کند، کارش را بزرگ می‌پندارد و به آن می‌بالد. اما امام سجادآهِ آهِ مِنْ قِلَّة اِلزَّاَد وَبُعْدِ السَّفَرِ وَوَحْشَةِ الطَّریق وَعِظَمِ الْمَوْردِ؛(110)«آه آه از کمی توشه و دوری سفر و ترس راه و بزرگی مقام و ورودگاهی که در پیش است».

 

 

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تعریف سواد

01 دی 1399 توسط یا فاطمه الزهرا

? تعریف سواد
(به مناسبت روز پژوهش. ۲۵ آذرماه)

مفهوم سواد در قرن گذشته ، تغییرات بسیاری کرده است.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌1⃣اولین تعریف : توانایی خواندن و نوشتن
اولین تعریفی که از سواد در اوایل قرن بیستم ارائه شد ، صرفا به توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری معطوف بود.
2⃣ دومین تعریف : اضافه شدن یاد گرفتن رایانه و یک زبان خارجی. در اواخر قرن بیستم، سازمان ملل تعریف دومی از سواد را ارائه کرد.در این تعریف جدید، علاوه بر توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری، توانایی استفاده از رایانه و دانستن یک زبان خارجی هم اضافه شد.
3⃣ سومین تعریف : اضافه شدن ۱۲ نوع سواد؛
سازمان ملل در دهه دوم قرن ۲۱، باز هم در مفهوم سواد تغییر ایجاد کرد. در این تعریف، مهارت‌هایی اعلام شد که داشتن این توانایی‌ها و مهارت‌ها مصداق باسواد بودن قرار گرفت. بدین ترتیب شخصی که در یک رشته دانشگاهی موفق به دریافت مدرک دکترا می شود، حدود ۵ درصد با سواد است. این مهارت‌ها عبارت اند از :
۱- سواد عاطفی : توانایی برقراری روابط عاطفی با خانواده و دوستان
۲- سواد ارتباطی : توانایی برقراری ارتباط مناسب با دیگران و دانستن آداب اجتماعی
۳- سواد مالی : توانایی مدیریت مالی خانواده، دانستن روش‌های پس‌انداز و توازن دخل و خرج
۴- سواد رسانه‌ای : این که فرد بداند کدام مطلب در رسانه حقیقی یا مجازی معتبر و کدام نامعتبر است.
۵- سواد تربیتی :توانایی تربیت فرزندان به نحو شایسته
۶- سواد رایانه‌ای : دانستن مهارت‌های راهبری رایانه
۷- سواد سلامتی:دانستن اطلاعات مهم در باره تغذیه سالم و کنترل بیماریها
۸- سواد نژادی و قومی : شناخت نژادها و قومیت‌ها بر اساس احترام و تبعیض نگذاشتن
۹- سواد بوم شناختی : دانستن راه‌های حفاظت ازمحیط زیست
١٠-سواد تحلیلی : توانایی شناخت، ارزیابی و تحلیل نظریه‌های مختلف و ایجاد استدلال‌های منطقی بدون تعصب و پیش فرض
۱۱-سواد انرژی: توانایی مدیریت مصرف انرژی
۱۲- سواد علمی:علاوه بر سواد دانشگاهی، توانایی بحث و حل و فصل مسائل با راهکارهای علمی و عقلانی مناسب
4⃣چهارمین ‌و جدیدترین تعریف از سواد: علم با عمل معنا می‌شود . به طور خلاصه با تعریف جدیدی که یونسکو ارایه داده باسوادی،توانایی «تغییر» است و باسواد کسی است که بتواند با آموخته‌هایش، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

  • 1
  • 2
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

سپیده صبح

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آزادی
  • انتظار
  • تربیت کودک
  • حجاب
  • سواد رسانه
  • شب قدر
  • عالم ذر
  • مناجات خَمسَ عَشَر

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس